- شرجب (شَ جَ)
دراز. (از اقرب الموارد). دراز یا درازپای بزرگ استخوان. (منتهی الارب) ، اسب نجیب. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
معنی شرجب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آب قابل آشامیدن، هر مایعی که قابل آشامیدن باشد، برای مثال کسی که خورده بود شربتی شراب هوات / بر او شرنگ شود خوش تر از شراب شریب (قطران - ۴۰)
هر مایعی که آشامیده شود، آشامیدنی، نوشیدنی، نوشابه، آب انگور یا میوۀ دیگر که تخمیر شده باشد، می، باده
شراب پخته: شراب رسیده، شراب چکیده، شراب کهنه
شراب پشت دار: شرابی که در آن داروهای مقوی ریخته باشند
شراب سه پخت: شرابی که به واسطۀ جوشش، دو سوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، شراب ثلثان شده، سیکی
شراب طهور: شراب پاک که در بهشت نصیب بهشتیان خواهد شد
شراب پخته: شراب رسیده، شراب چکیده، شراب کهنه
شراب پشت دار: شرابی که در آن داروهای مقوی ریخته باشند
شراب سه پخت: شرابی که به واسطۀ جوشش، دو سوم آن تبخیر شده و یک سوم باقی مانده باشد، شراب ثلثان شده، سیکی
شراب طهور: شراب پاک که در بهشت نصیب بهشتیان خواهد شد
((شَ))
فرهنگ فارسی معین
نوشیدنی، می، جام می، دارویی که از شکر یا عسل پخته درست کنند
شراب در سر داشتن: کنایه از مست بودن
شراب در سر داشتن: کنایه از مست بودن
