جدول جو
جدول جو

معنی شراوه - جستجوی لغت در جدول جو

شراوه
(شَ وَ)
جایگاهی است نزدیک بریم که قریب به مدین میباشد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شراره
تصویر شراره
(دخترانه)
جرقه آتش، گرمای سوزان، عشق فراوان، نامی کردی، درخشش، روشنی، جرقه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از زراوه
تصویر زراوه
(پسرانه)
نام پهلوانی ایرانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرابه
تصویر شرابه
رشته ها و منگوله هایی که از کنارۀ چیزی آویزان می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شراره
تصویر شراره
ریزۀ آتش که از زغال یا هیزم که در حال سوختن است جدا شود و به هوا بجهد، جرقّه، اخگر، سینجر، لخچه، لخشه، آلاوه، جذوه، جمر، آتش پاره، جمره، ضرمه، آییژ، ژابیژ، خدره، ابیز، ایژک، بلک
فرهنگ فارسی عمید
(ذُ وَ)
آنچه از چیزی برافتد، ریزۀ کاه و جز آن که از گندم جدا شودآنگاه که گندم را بر باد کنند، ذراوۀنبت، ریزۀ گیاه خشک که باد برداشته و برده باشد
لغت نامه دهخدا
(حَ وَ)
گرمی و تیزی طعم ترب و پلپل و مانند آن. (منتهی الارب). رجوع به حروه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَبْ بُ)
جوانمرد گردیدن و سخی شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، مهتر گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ وَ / رِ)
جامه ای باشد ابریشمی که بر سر سنان نیزه و علم بندند. (برهان). جامۀ ابریشمی و رنگین که بر سر سنان نیزه و علم بندند و در مؤید بجای واو، دال مهمله نوشته. (آنندراج) (غیاث اللغات). رجوع به فرهنگ شعوری ص 168 و طراده در معنی علم شود
لغت نامه دهخدا
(طَ ءِ)
کوهی است معروف در نجد، جایگاهی است که در شعر ذکر آن آمده است. (مراصدالاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ)
شهرکی است از اعمال نسا بین نسا و دهستان خوارزم و از آن گروهی از اهل علم برخاسته اند و آن را رباط فراوه گویند. عبدالله بن طاهر آن را در خلافت مأمون بنا کرده است. (معجم البلدان). رجوع به فراو و فراور شود
لغت نامه دهخدا
(زَ وِ)
نام پهلوانی است از پهلوانان ایران. (برهان) (آنندراج). نام یکی از پهلوانان ایران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
چوب خوشه. خوشۀ انگور که انگور آن بخورده باشند. (دهار). غشوش. عرجون. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَکْ کُ)
شکاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) اقرب الموارد). و رجوع به شکاه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ)
نوعی کشتی. (یادداشت مؤلف). شذاوه و سمیریه دو نوع قایق هستند، اهمیت شذاوه بیش از سمیریه است چنانکه از عبارت ابن اثیر (ج 7 ص 135) برآید
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پیوسته چرانیدن گیاه شرس را. (منتهی الارب) ، دوستی نمودن با مردم، دوست گردیدن نزد مردم. (منتهی الارب) ، بدخویی و شدت خلاف و نزاع. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، سخت خوردن چاروا علف را. (از منتهی الارب). حرص ستور در خوردن علوفه. (ناظم الاطباء) : شرست الماشیه شراسهً، أکلت شدیداً. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ / رِ)
جرقّه. (یادداشت مؤلف). خدره. (نصاب الصبیان). نیم سوخته. (دهار). آتشپاره و جرقۀ آتش. (ناظم الاطباء) :
سر نوک نیزه ستاره ببرد
سر تیغ تاب از شراره ببرد.
فردوسی.
از بیم تو بهراسد در چرخ ستاره
پنهان شود از سهم تو در سنگ شراره.
منوچهری.
حراقه وار درزنم آتش به بوقبیس
ز آهی که چون شراره مجزا برآورم.
خاقانی.
از شرارۀ آه مشتاقان دل
آتش عنبرفشان برکرد صبح.
خاقانی.
شراره زان ندارد پرتو شمع
که این نور پراکنده است و آن جمع.
نظامی.
هیمۀ بسیار را شراره ای کافی است. (از شاهد صادق).
، زبانۀآتش. (ناظم الاطباء).
- شرارۀ کارزار، اشتداد جنگ. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ رَ)
یکی شرار. (منتهی الارب). پارۀ آتش که برجهد. (منتهی الارب). آتشپارۀ واحد که بجهد. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(جُ وَ)
ناحیه ای به اندلس از اعمال فحص البلوط. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بد شدن. (منتهی الارب) (دهار). متصف شدن به شر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عراوه
تصویر عراوه
گل پیچان از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طراوه
تصویر طراوه
نادرست نویسی تراوه جامه رنگین ابریشمی که بر نیزه و درفش بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ضراوه
تصویر ضراوه
آزمندی، خو گیری، پی نخچیر دویدن: سگ، درنده شدن: سگ
فرهنگ لغت هوشیار
شکایه شکایت در فارسی درنجش موسست گیلک گله گرزش انداوه اندایه گله مندی اندمه بهترین یاران و نزدیکان همه نزد او دارم همیشه اندمه (رودکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاوه
تصویر شقاوه
سنگدلی، بدبختی بینوایی
فرهنگ لغت هوشیار
آویزه منگوله رشته ها و منگوله هایی که از کنار و حاشیه چیزی آویزند، جمع شراریب، لوله هایی از شیشه باریک که از داخل آن ها نخ بیرون کنند برای آویزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراره
تصویر شراره
آتشپاره و جرقه آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراسه
تصویر شراسه
بدخویی، ستیز ستیزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرافه
تصویر شرافه
بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراکه
تصویر شراکه
بطور شراکت و به همراهی یکدیگر و باتفاق هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراهه
تصویر شراهه
شکمپرستی خورآزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حراوه
تصویر حراوه
گرمی و تیزی طعم چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراوه
تصویر ذراوه
پراکیده باد برده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرابه
تصویر شرابه
((شَ رّ بَ یا بِ))
رشته ها و منگوله هایی که از کنار و حاشیه چیزی آویزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شراره
تصویر شراره
((شَ رَ یا رِ))
واحد شرار، جرقه
فرهنگ فارسی معین