معنی شرائص - جستجوی لغت در جدول جو

لغت نامه دهخدا

(حَ ءِ)

جمع واژۀ حریصه. (اقرب الموارد)

(فَ ءِ)

جمع واژۀ فریصه. (اقرب الموارد). رجوع به فریصه شود

(شَ ءِ)

جمع واژۀ شریکه. (منتهی الارب). رجوع به شریکه شود

(شَ ءِ)

جمع واژۀ شریفه. (اقرب الموارد). رجوع به شریفه شود

(شَ ءِ)

جمع واژۀ شریعه. (اقرب الموارد). رجوع به شریعه شود

(شَ ءِ)

جمع واژۀ شریطه. (اقرب الموارد). رجوع به شریطه شود

(شَ ءِ)

جمع واژۀ شصوص. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شصوص شود

(شِ)

جمع واژۀ شرصه. و آن یکسوی پیشانی است نزدیک صدغ. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)

به گونه رمن سختی ها گزند ها

جمع شریعه، کیش ها دینکردها جمع شریعت آیینهای پیامبران

شرایط د رفارسی، جمع شریطه، پیمان ها سامه ها جمع شریطه پیمانها قرارها قراردادها. توضیح در تداول فارسی جمع شرط گیرند

جمع فریصه، رگ های گردن

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما