جدول جو
جدول جو

معنی شذوذ - جستجوی لغت در جدول جو

شذوذ
(تَ هَُ)
تنها و نادر و غریب شدن. (از منتهی الارب). ندرت. نادر شدن. کمی، مقابل اطراد. کم یابی. دیریابی. دشواریابی. (یادداشت مؤلف). عزت. اندک یافت شدن. (لغت سید شریف جرجانی) ، پراکنده و یک یک گردیدن. (منتهی الارب). پراکنده شدن، تنها و غریب کردن. لازم و متعدی است. (از منتهی الارب) ، تنها شدن. (لغت سید شریف جرجانی). تنها ماندن. (مهذب الاسماء). رجوع به شذ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ)
برّان. بسیار برنده.
- سیف اذوذ، شمشیر بران.
- شفرۀ اذوذ، کارد بران، بیم. ترس. خوف. هراس، شادمانی
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فذّ. (اقرب الموارد). رجوع به فذ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شهری است و سرمۀ شلوذی منسوب بدانجاست
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شمذ. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد). آبستن گردیدن ناقه پس دم دروا داشتن. (آنندراج). رجوع به شمذ شود
لغت نامه دهخدا
(شُذْ ذا)
جمع واژۀ شاذ. (اقرب الموارد). اندک و کم عدد از مردم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) : از هر جانبی سواد مردان و شذاذ امرا که مختفی بودند. (جهانگشای جوینی). چون به اصفهان رسید شذاذ لشکر و پراکندگان امراء برو جمع شدند. (جهانگشای جوینی). و از جوانب شذاذ افراد و افراد اجناد روی به سلطان دادند. (جهانگشای جوینی) ، مردم اجنبی که از آن قبیله نباشند. (منتهی الارب). مردم که در میان قومی باشند و از آنها نباشند. (از اقرب الموارد). مردم که خانه اوشان در آن قبیله نبود. (منتهی الارب). مردم که در کوی و خانه شان نباشند. (از اقرب الموارد).
- شذاذ الاّفاق، غریبان. (از اقرب الموارد).
- شذاذ ناس، کسانی که میان قومی ساکن باشند و از آن قوم نباشند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شذر. (اقرب الموارد). رجوع به شذر شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
به معنی وصفی شحذ باشد. (اقرب الموارد). شحیذ. رجوع به شجذ شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
مرد زودخشم. (از اقرب الموارد) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(شَعْ وَ)
ابن خلیده. محدث است، شعوذبن مالک. از رهط نعمان بن منذر است، شعوذبن عبدالرحمان. محدث است. (منتهی الارب). محدّث در اصطلاح علم حدیث، به شخصی گفته می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) را روایت، حفظ، بررسی و نقل می کند. این فرد معمولاً با دقت فراوان، سلسله اسناد را بررسی می کند تا از صحت روایت اطمینان حاصل شود. محدثان نقش بسیار مهمی در ثبت و حفظ سنت نبوی ایفا کرده اند و بدون تلاش های آنان، منابع اصلی دین اسلام دچار تحریف می شد.
لغت نامه دهخدا
(هََ)
برنده. (منتهی الارب). القطاع و یقال: شفره هذوذ، ای قاطعه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ وِ)
سبت. شبت. شبث. سبط. (از المعرب جوالیقی ص 409) (ازنشوءاللغه ص 20). و رجوع به شود و شبت و شبث شود
لغت نامه دهخدا
(شَذْوْ)
مشک یا بوی مشک یا رنگ آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ هَُ)
اذیت دادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مشک اندود کردن. (از منتهی الارب). خود را با مشک خوشبوی کردن. (از اقرب الموارد) ، دانستن خبر را پس فهمانیدن آن را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فذوذ
تصویر فذوذ
جمع فذ، بیچون ها یگانگان
فرهنگ لغت هوشیار