- شخیر
- بانگ خر، خروپف خرناس
معنی شخیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
زاج سیاه، قلیا که از اشنان گرفته می شود و در صابون پزی به کار می رود، بلخچ، خشار، قلیا، لخج، اشخار، شخار
آخری
بخوبی وخوشی، بسلامتی وتندرستی، بعاقبت وسر انجام نیک
پایانی، فرجامین، واپسین، واپسینه، تازه، پسین
بسیار آبی دریا، کشاب (مد)
بر گزیده شدن
بدکار، صاحب شر
سریانی تازی گشته ازشپر نیکو برنام رهنمودحسین علیه السلام
قلیایی که از اشنان گرفته میشود و در صابون پزی به کار میرود، نوشادر
درختناک پردرخت، بیگانه، شمشیر، دوست پست ناجور، هیچکاره
صفیر و صدائی که در وقت آب خوردن اسبان بگوش رسد، فریاد بانگ و غیره
تناور، بزرگ کالبد
مرغکی است خوش آواز. توضیح در لغت فرس (ص 226) و فرهنگهای دیگر معنی آمده با شاهد ذیل: گرگ را کی رسد ملامت شاه ک باز را کی بود نهیب شخیش ک ولی هویت آن معلوم نشد
پراکنده چون کارها، پریشان چندگویی درکرویز (منطق)
دوروغریب، نیمه چیزی
درختی است از تیره گل سرخیان از دسته بادامی ها که در حقیقت یکی از گونه های هلو محسوب است. میوه اش از هلو کوچکتر و بدون کرک و دارای طعمی مطبوع است. اصل این درخت از آسیا است و بهترین نوع آن در ایران کشت می شود شلیر
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
بد خوی
جو، نام غله معروف است
سپاسگزار، پا جوش شاخه که از بن درخت بر آید، نو شاخه ستاک، کرک جوجه، رمکان موی زهار، نهال رز، ریزه برگ، موی سست ستور شیرده که علف اندک خورد و شیر بسیار دهد شکور، سپاسگزار شاکر
بسیار شر، بدخوی
نامی بلند آوازه، مشهور
زغال اخته از گیاهان
برگزیدن، انتخاب کردن
بهتر، خوب تر، نیکوتر
بدکار، صاحب شرّ، شرور
پرنده ای کوچک و خوش آواز، شخش برای مثال گرگ را کی رسد صلابت شیر / باز را کی بود نهیب شخیش (رودکی - ۵۰۴)
سوت، سفیر، ناله، فریاد، شخل، شخول
بزرگ، مهتر، بزرگوار مثلاً شخص شخیص
آخرین، بازپسین، مؤخّر، آخر، پسین، واپسین، دنباله و آخر چیزی، آخرین موقع پیش از این
معروف و مشهور میان مردم، نامدار، نامور، نامی
جو۱ jo [w]، شعیره، واحد ملک، معادل یک شانزدهم دانگ
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، رنگینان، رنگینا، تالانه، شفترنگ، شفرنگ، تالانک، مالانک، شلیر