نام مرغی است آبی و تیره گون و میان سر او سفید میباشد. (برهان). مرغی است تیره گون آبی میانۀ سرش سپید بزرگ بود و بعضی میانه. (اوبهی). ظاهراً کلمه مقلوب خشنشار و خشنسار است و رشیدی گوید اصح خشیسار است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به خشین سار و خشسار و سارخشین شود
نام مرغی است آبی و تیره گون و میان سر او سفید میباشد. (برهان). مرغی است تیره گون آبی میانۀ سرش سپید بزرگ بود و بعضی میانه. (اوبهی). ظاهراً کلمه مقلوب خشنشار و خشنسار است و رشیدی گوید اصح خشیسار است. (حاشیۀ برهان چ معین). رجوع به خشین سار و خشسار و سارخشین شود
نوعی مرغابی بزرگ و تیره رنگ با سر سفید، برای مثال پیاده همی شد ز بهر شکار / خشنسار بود اندر آن رودبار (فردوسی - ۱/۱۹۱)، از آن کردار کاو مردم رباید / عقاب تیز برباید خشنسار (دقیقی - ۹۹)
نوعی مرغابی بزرگ و تیره رنگ با سر سفید، برای مِثال پیاده همی شد ز بهر شکار / خشنسار بود اندر آن رودبار (فردوسی - ۱/۱۹۱)، از آن کردار کاو مردم رباید / عقاب تیز برْباید خشنسار (دقیقی - ۹۹)
نوعی از مرغابی بزرگ سیاه رنگ باشد که در میان سرش خال سفیدی هست. (برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع آمده: مصحف خشنشار و خشینسار است: پیاده همی شد ز بهر شکار خشیشار دید اندر آن مرغزار. فردوسی (از شرفنامۀ منیری)
نوعی از مرغابی بزرگ سیاه رنگ باشد که در میان سرش خال سفیدی هست. (برهان قاطع). در حاشیۀ برهان قاطع آمده: مصحف خشنشار و خشینسار است: پیاده همی شد ز بهر شکار خشیشار دید اندر آن مرغزار. فردوسی (از شرفنامۀ منیری)
نام پهلوانی از لشکر رستم فرخ هرمز که در روز غماس با مسلمانان بجنگید و درنتیجه به دست عمرو بن معدی کرب بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 480) لقب عضدالدولۀ دیلمی است. خلیفۀ عباسی عضدالدوله را به لقب ملک که آنرا بفارسی در آن ایام شهنشاه میگفتند ملقب ساخته بود. (تاریخ عمومی اقبال ص 167) لقب سلطان ابراهیم غزنوی: سیزده سال شهنشاه بماند اندر حبس. ابوحنیفۀ اسکافی) از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 39) ابن امیرالجیوش ملک افضل، وزیر المستعلی بالله اسمعیلی. (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 361) ابن علاءالدین محمد. امیر ملاحده، برادر خورشاه. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 477)
نام پهلوانی از لشکر رستم فرخ هرمز که در روز غماس با مسلمانان بجنگید و درنتیجه به دست عمرو بن معدی کرب بقتل رسید. (از حبیب السیر چ خیام ج 1 ص 480) لقب عضدالدولۀ دیلمی است. خلیفۀ عباسی عضدالدوله را به لقب ملک که آنرا بفارسی در آن ایام شهنشاه میگفتند ملقب ساخته بود. (تاریخ عمومی اقبال ص 167) لقب سلطان ابراهیم غزنوی: سیزده سال شهنشاه بماند اندر حبس. ابوحنیفۀ اسکافی) از تاریخ بیهقی چ ادیب ص 39) ابن امیرالجیوش ملک افضل، وزیر المستعلی بالله اسمعیلی. (حبیب السیر چ طهران ج 1 ص 361) ابن علاءالدین محمد. امیر ملاحده، برادر خورشاه. (حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 477)
مخفف شاهنشاه. شاهانشاه. شاه شاهان. رجوع به شاهنشاه شود: بدین نامه من دست کردم دراز بنام شهنشاه گردنفراز. فردوسی. یکی نامه بنوشت بهرام هور بنزد شهنشاه بهرام گور. فردوسی. شهنشاه بنشست بامهتران هر آنکس که بودند از ایران سران. فردوسی. ای خداوند خراسان و شهنشاه عراق ای بمردی و بشاهی برده از شاهان سباق. منوچهری. بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم اللّه واندرشد ناگاهان. منوچهری. پیشکار حرص را برمن نبینی دسترس تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمانروا. خاقانی. اوست شهنشاه نطق شاید اگر پیش شاه راه ز پس واروند لشکر و ارکان او. خاقانی. شهنشاه اسلام خاقان اکبر که تاج سر آل سامان نماید. خاقانی. - شهنشاه زاده، شاهزاده. - شهنشاه فلک، کنایه از خورشید است. (برهان)
مخفف شاهنشاه. شاهانشاه. شاه شاهان. رجوع به شاهنشاه شود: بدین نامه من دست کردم دراز بنام شهنشاه گردنفراز. فردوسی. یکی نامه بنوشت بهرام هور بنزد شهنشاه بهرام گور. فردوسی. شهنشاه بنشست بامهتران هر آنکس که بودند از ایران سران. فردوسی. ای خداوند خراسان و شهنشاه عراق ای بمردی و بشاهی برده از شاهان سباق. منوچهری. بگشادش در با کبر شهنشاهان گفت بسم اللَّه واندرشد ناگاهان. منوچهری. پیشکار حرص را برمن نبینی دسترس تا شهنشاه قناعت شد مرا فرمانروا. خاقانی. اوست شهنشاه نطق شاید اگر پیش شاه راه ز پس واروند لشکر و ارکان او. خاقانی. شهنشاه اسلام خاقان اکبر که تاج سر آل سامان نماید. خاقانی. - شهنشاه زاده، شاهزاده. - شهنشاه فلک، کنایه از خورشید است. (برهان)
نوعی مرغابی بزرگ تیره رنگ میان سر سفید باشد و ترکان قشقلدان می گویند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). مرغابی کوچکتر از کودزه. (از صحاح الفرس). در حاشیۀ برهان قاطع دکتر معین آمده. از خشن (ه. م) مخفف خشین (ه. م) + سار (=سر) لغهً بمعنی ’دارندۀ سر آبی سیاه’: از آن کردار کو مردم رباید عقاب تیز برباید خشنسار. دقیقی. پیاده همی شد ز بهر شکار خشنسار دید اندرآن رودبار. فردوسی. برگهای رز چون پای خشنسار زرگون ایدون چون دو رخ بیماران. منوچهری. لب چشمه ها پر خشن سار و ماغ زده صف شقایق همه دشت و راغ. اسدی. ز مرجان هر تذروی قیمتی پیرایه ای دارد ز دیبا هر خشنساری گران سرمایه ای دارد. لامعی
نوعی مرغابی بزرگ تیره رنگ میان سر سفید باشد و ترکان قشقلدان می گویند. (از ناظم الاطباء) (آنندراج). مرغابی کوچکتر از کودزه. (از صحاح الفرس). در حاشیۀ برهان قاطع دکتر معین آمده. از خشن (هَ. م) مخفف خشین (هَ. م) + سار (=سر) لغهً بمعنی ’دارندۀ سر آبی سیاه’: از آن کردار کو مردم رباید عقاب تیز برباید خشنسار. دقیقی. پیاده همی شد ز بهر شکار خشنسار دید اندرآن رودبار. فردوسی. برگهای رز چون پای خشنسار زرگون ایدون چون دو رخ بیماران. منوچهری. لب چشمه ها پر خشن سار و ماغ زده صف شقایق همه دشت و راغ. اسدی. ز مرجان هر تذروی قیمتی پیرایه ای دارد ز دیبا هر خشنساری گران سرمایه ای دارد. لامعی
درختی است از راسته دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام تیره شمشادها جزو تیره های بسیار نزدیک به فرفیونیان است. میوه اش کمی با میوه فرفیون اختلاف دارد. برگهای است درخت دایمی است و دارای ماده سمی مسهلی است. درخت مذکور در همه جنگلهای شمالی ایران فراوان است و به عنوان زینت هم در باغهاو باغچه ها کشت میشود بقس عثق شمشاد اناری شمشاد نعنایی شمشاد فرنگی کیش شجره البقس شمشاد باغ. توضیح این شمشاد است که شاعران قد معشوق را بدان تشبیه کنند. توضیح همین شمشاد است که شاعران زلف و طره را بدان تشبیه کنند. یا شمشاد اناری. شمشاد. یا شمشاد باغ. شمشاد. یا شمشاد پیچ. پیچ امین الدوله (پیچ)، یا شمشاد رسمی. یکی از گونه های درخت گوشوارک و جزو تیره های شمشیریان است و آن در جنگلهای شمال ایران فراوان است و به نام شمشاد یا شمشاد ژاپنی نیز خوانده میشود. برگهایش بیضی شکل و سبز تیره و بزرگ و تاحدی گوشت دار و ضخیم و گلهایش گرد و کوچک و میوه هایش قرمز است. این درخت مانند شمشاد نعنایی همیشه سبز است و در حاشیه خیابانها جهت زینت کشت میشود. از چوب آن زغالی جهت نقاشی تهیه میکنند. این شمشاد را با شمشاد نعنایی - که شمشاد اصلی است - نباید اشتباه کرد. یا شمشاد ژاپنی. شمشاد رسمی. یا شمشاد فرنگی. شمشاد. یا شمشاد نعنایی. شمشاد، قامت خوبان، زلف خوبان
درختی است از راسته دو لپه ییهای جدا گلبرگ که تیره خاصی به نام تیره شمشادها جزو تیره های بسیار نزدیک به فرفیونیان است. میوه اش کمی با میوه فرفیون اختلاف دارد. برگهای است درخت دایمی است و دارای ماده سمی مسهلی است. درخت مذکور در همه جنگلهای شمالی ایران فراوان است و به عنوان زینت هم در باغهاو باغچه ها کشت میشود بقس عثق شمشاد اناری شمشاد نعنایی شمشاد فرنگی کیش شجره البقس شمشاد باغ. توضیح این شمشاد است که شاعران قد معشوق را بدان تشبیه کنند. توضیح همین شمشاد است که شاعران زلف و طره را بدان تشبیه کنند. یا شمشاد اناری. شمشاد. یا شمشاد باغ. شمشاد. یا شمشاد پیچ. پیچ امین الدوله (پیچ)، یا شمشاد رسمی. یکی از گونه های درخت گوشوارک و جزو تیره های شمشیریان است و آن در جنگلهای شمال ایران فراوان است و به نام شمشاد یا شمشاد ژاپنی نیز خوانده میشود. برگهایش بیضی شکل و سبز تیره و بزرگ و تاحدی گوشت دار و ضخیم و گلهایش گرد و کوچک و میوه هایش قرمز است. این درخت مانند شمشاد نعنایی همیشه سبز است و در حاشیه خیابانها جهت زینت کشت میشود. از چوب آن زغالی جهت نقاشی تهیه میکنند. این شمشاد را با شمشاد نعنایی - که شمشاد اصلی است - نباید اشتباه کرد. یا شمشاد ژاپنی. شمشاد رسمی. یا شمشاد فرنگی. شمشاد. یا شمشاد نعنایی. شمشاد، قامت خوبان، زلف خوبان
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید
شاه شاهان پادشاه پادشاهان سلطان السلاطین، خدای تعالی، به پادشاه کوچک نیز اطلاق میشود (به عنوان مبالغه)، یا شاهنامه زند واستا. خورشید. یا شاهنامه فلک. خورشید