جدول جو
جدول جو

معنی شخلیز - جستجوی لغت در جدول جو

شخلیز(شَ)
سرمای سخت بود. (لغت فرس اسدی) :
از دوری تو دیر شدم ای صنم آگاه
چون قصد تو کردم شخلیزم زد بر راه.
(از لغت فرس اسدی).
فرهنگهای دیگر این کلمه را شجلیز ضبط کرده اند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شجلیز
تصویر شجلیز
سرمای سخت
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
شملید. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی شملید است که حلبه و شنبلیله باشد. (برهان). حلبه. شملید. شنبلید. شنبلیت. سملیت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شجد است که سرمای سخت باشد. (برهان). سرمای سخت. (اوبهی). شجد. (فرهنگ جهانگیری). سرمای سخت. (انجمن آرا) :
از دوری تو دیر شدم ای صنم آگاه
چون قصد تو کردم شجلیزم زد بر راه.
(لغت فرس اسدی).
و رجوع به شجد شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سیخ گیاه و خار گیاه را گویند نه خار گل را. (برهان). خار گیاه بود. (فرهنگ جهانگیری) (سروری). خار گیاه. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا