- شخصی
- مردمی
معنی شخصی - جستجوی لغت در جدول جو
- شخصی
- خاوندی خویشیک، تنیک، کشوری منسوب به شخص خصوصی فردی. آن چه متعلق به خود شخص باشد: خانه شخصی ماشین شخصی، کسی که شغلی غیر نظامی دارد شهری سیویل کشوری مقابل نظامی لشکری، آن چه مربوط به شخص غیر نظامی است سیویل مقابل نظامی لباس شخصی
- شخصی
- خصوصی، فردی، غیرنظامی
- شخصی
- ویژگی آنچه متعلق به خود شخص باشد، خصوصی، مقابل نظامی، غیرنظامی
- شخصی
- Personal
- شخصی
- личный
- شخصی
- persönlich
- شخصی
- особистий
- شخصی
- osobisty
- شخصی
- pessoal
- شخصی
- personale
- شخصی
- personal
- شخصی
- personnel
- شخصی
- persoonlijk
- شخصی
- व्यक्तिगत
- شخصی
- pribadi
- شخصی
- شخصيٌّ
- شخصی
- אִישִׁי
- شخصی
- kişisel
- شخصی
- binafsi
- شخصی
- ส่วนตัว
- شخصی
- ব্যক্তিগত
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شخصیت منش منش منش برآسمان داردبرکشی - وبامردم نیامیزد به خوشی (ویس ورامین)، خویشیک مونث شخصی: امر شخصیه، قضیه ای که موضوع آن شخص و فرد معین باشد مانند زید عالم است مقابل محصوره که موضوع آن کل یا بعض است، جمع شخصیات
شرافت، رفعت، بزرگواری، مرتبه
ذات هر شخص، در علم روانشناسی خلق و خوی مخصوص هرکس، مجموعۀ خصایص یک فرد که او را از دیگران متمایزمی کند، شرافت و بزرگواری
Character, Personality
характер , личность
Charakter, Persönlichkeit
характер , особистість