جدول جو
جدول جو

معنی شخصا - جستجوی لغت در جدول جو

شخصا
خودش، خود شخص
تصویری از شخصا
تصویر شخصا
فرهنگ فارسی عمید
شخصا
عیناً، نفساً، بعینه
تصویری از شخصا
تصویر شخصا
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شخص
تصویر شخص
سیاهی انسان که از دور دیده شود، آدمی، انسان، خود (برای تاکید) مثلاً شخص شما،
در علم حقوق آنکه دارای حق و وظیفه است مثلاً شخص حقیقی،
بدن انسان، کالبد مردم، تن
شخص اول مملکت: کنایه از ارجمندترین و گرامی ترین شخص که در مملکت مقامش از همه بالاتر باشد، پادشاه، رئیس دولت
شخص ثالث: در علم حقوق شخصی غیر از مدعی و مدعیٌ علیه که در مرحلۀ دادرسی وارد دعوی شود، سوم کس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
ویژگی آنچه متعلق به خود شخص باشد، خصوصی، مقابل نظامی، غیرنظامی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ کُ تَ)
عیناً. نفساً. بنفسه. بشخصه. بعینه. به تن خویش
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مخصوص کسی. (یادداشت مؤلف). منسوب به شخص. (از اقرب الموارد).
- احوال شخصی، در اصطلاح حقوقی اموری است که وضع شخص را در خانواده و کشور معین کند و آنها عبارتند از: 1- تابعیت 2- جنسیت 3- سن 4- نسب. از این احوال در مباحث ولادت وفوت و ازدواج و طلاق بحث میشود. (از فرهنگ حقوقی لنگرودی).
- خانه شخصی، که استیجاری نباشد.
- لباس شخصی، در تداول عامه مقابل لباس رسمی است.
- ماشین شخصی، که کرایه نباشد.
، در تداول لشکری و ارتش، غیرنظامی که سرباز و از افراد وابسته به ارتش نباشد، (اصطلاح روانشناسی) آن است که توانایی درک دلالت را داشته و بتواند میان ’دال و مدلول’ رابطه ای برقرارسازد. (از روانشناسی سیاسی ص 466)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شخص
تصویر شخص
کالبد مردم و جز آن وتن او، هیکل، اندام های آدمی بتمامه اشخاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصا
تصویر خصا
خایه کشیدن خایه کشی بیخایه کردن اخته کردن خایه کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصا
تصویر اخصا
بیرون کشیدن خصیه و تخم آدمی خصی کردن اخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
خاوندی خویشیک، تنیک، کشوری منسوب به شخص خصوصی فردی. آن چه متعلق به خود شخص باشد: خانه شخصی ماشین شخصی، کسی که شغلی غیر نظامی دارد شهری سیویل کشوری مقابل نظامی لشکری، آن چه مربوط به شخص غیر نظامی است سیویل مقابل نظامی لباس شخصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
خصوصی، فردی، غیرنظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
مردمی
فرهنگ واژه فارسی سره
خصوصی، فردی، سیویل، غیرنظامی
متضاد: عمومی، غیرشخصی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
شخصيٌّ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
Personal
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
personnel
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
personal
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
ส่วนตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
persönlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
особистий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
osobisty
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
个人的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
pessoal
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
ذاتی
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
ব্যক্তিগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
binafsi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
personale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
kişisel
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
個人的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
אִישִׁי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
личный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
pribadi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
व्यक्तिगत
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
persoonlijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
개인적인
دیکشنری فارسی به کره ای