جدول جو
جدول جو

معنی شخص - جستجوی لغت در جدول جو

شخص
کالبد مردم و جز آن وتن او، هیکل، اندام های آدمی بتمامه اشخاص
تصویری از شخص
تصویر شخص
فرهنگ لغت هوشیار
شخص
سیاهی انسان که از دور دیده شود، آدمی، انسان، خود (برای تاکید) مثلاً شخص شما،
در علم حقوق آنکه دارای حق و وظیفه است مثلاً شخص حقیقی،
بدن انسان، کالبد مردم، تن
شخص اول مملکت: کنایه از ارجمندترین و گرامی ترین شخص که در مملکت مقامش از همه بالاتر باشد، پادشاه، رئیس دولت
شخص ثالث: در علم حقوق شخصی غیر از مدعی و مدعیٌ علیه که در مرحلۀ دادرسی وارد دعوی شود، سوم کس
تصویری از شخص
تصویر شخص
فرهنگ فارسی عمید
شخص
((شَ))
تن، کالبد انسان، آدمی، انسان
تصویری از شخص
تصویر شخص
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شخصی
تصویر شخصی
مردمی
فرهنگ واژه فارسی سره
خاوندی خویشیک، تنیک، کشوری منسوب به شخص خصوصی فردی. آن چه متعلق به خود شخص باشد: خانه شخصی ماشین شخصی، کسی که شغلی غیر نظامی دارد شهری سیویل کشوری مقابل نظامی لشکری، آن چه مربوط به شخص غیر نظامی است سیویل مقابل نظامی لباس شخصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخصا
تصویر شخصا
عیناً، نفساً، بعینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
خصوصی، فردی، غیرنظامی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شخصا
تصویر شخصا
خودش، خود شخص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شخصی
تصویر شخصی
ویژگی آنچه متعلق به خود شخص باشد، خصوصی، مقابل نظامی، غیرنظامی
فرهنگ فارسی عمید
व्यक्तिगत
دیکشنری فارسی به هندی
ส่วนตัว
دیکشنری فارسی به تایلندی
ব্যক্তিগত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
باز شناخته، شناخته شده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
بزرگی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشخص
تصویر مشخص
معیّن شده، تمیز داده شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشخص
تصویر تشخص
بزرگی داشتن، بزرگی یافتن، برجسته شدن و ممتاز گشتن از دیگران
فرهنگ فارسی عمید