راه رفتن نه بزودی و نه بدرنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه رفتن نه سریع و نه آهسته. (المنجد). راه رفتنی میانه چنانکه نه سریع باشد و نه بطی ٔ. (از اقرب الموارد)
راه رفتن نه بزودی و نه بدرنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه رفتن نه سریع و نه آهسته. (المنجد). راه رفتنی میانه چنانکه نه سریع باشد و نه بطی ٔ. (از اقرب الموارد)
شمشیر زدن و شکافتن پوست و گوشت را نه استخوان. (از منتهی الارب). خدبه، شق جلده و لحمه. (معجم الوسیط). شکافتن پوست با گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، با دندان بریدن. گوشت و پوست را با دندان از هم باز کردن، گوشتی را قطعه قطعه کردن. گوشتی را بدون استخوان قطعه کردن. بریدن، کسی را زدن. بر سر کسی زدن، گزیدن مار. (از متن اللغه). خدبت الحیه فلاناً، گزید او را مار. (ناظم الاطباء) (از معجم الوسیط) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) ، دروغ گفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بزبان کسی را مجروح کردن، دوشیدن شیر بسیار. (از متن اللغه). در فرهنگ ناظم الاطباء آمده: قال فی المعیار ان اراد بالحلب المصدر فالخدب مصدر و الفعل کنصروان اراد بالحلب اللبن المحلوب فالخدب اسم
شمشیر زدن و شکافتن پوست و گوشت را نه استخوان. (از منتهی الارب). خدبه، شق جلده و لحمه. (معجم الوسیط). شکافتن پوست با گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، با دندان بریدن. گوشت و پوست را با دندان از هم باز کردن، گوشتی را قطعه قطعه کردن. گوشتی را بدون استخوان قطعه کردن. بریدن، کسی را زدن. بر سر کسی زدن، گزیدن مار. (از متن اللغه). خدبت الحیه فلاناً، گزید او را مار. (ناظم الاطباء) (از معجم الوسیط) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) ، دروغ گفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بزبان کسی را مجروح کردن، دوشیدن شیر بسیار. (از متن اللغه). در فرهنگ ناظم الاطباء آمده: قال فی المعیار ان اراد بالحلب المصدر فالخدب مصدر و الفعل کنصروان اراد بالحلب اللبن المحلوب فالخدب اسم
آنچه به یک کشیدن پستان فرود آید از شیر وقت دوشیدن. (منتهی الارب). آنچه از شیر هنگام دوشیدن چون ریسمانی بلند ماند و این کلمه فعل به معنی مفعول باشد چون خبز و قوت. (از اساس البلاغه) ، در مثل است: شخب فی الاناء و شخب فی الارض، یعنی خطا میکند و گاهی صواب. (منتهی الارب)
آنچه به یک کشیدن پستان فرود آید از شیر وقت دوشیدن. (منتهی الارب). آنچه از شیر هنگام دوشیدن چون ریسمانی بلند ماند و این کلمه فُعل به معنی مفعول باشد چون خبز و قوت. (از اساس البلاغه) ، در مثل است: شخب فی الاناء و شخب فی الارض، یعنی خطا میکند و گاهی صواب. (منتهی الارب)