جدول جو
جدول جو

معنی شخدب - جستجوی لغت در جدول جو

شخدب
(شُ دُ)
جانوری از حشرات زمین. (از منتهی الارب). جانور خردی است از حشرات زمین. ج، شخادب. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
راه رفتن نه بزودی و نه بدرنگی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). راه رفتن نه سریع و نه آهسته. (المنجد). راه رفتنی میانه چنانکه نه سریع باشد و نه بطی ٔ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شاهرگ قطعشده که از آن خون جاری شود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
درشت و سخت. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ دِ)
جمع واژۀ شخدب. (منتهی الارب). رجوع به شخدب شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شیر تازه. (منتهی الارب). شیر که دوشیده شده باشد. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شخبه. (منتهی الارب). رجوع به شخبه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ دَ ب ب)
مرد پیر و بزرگ. (از ناظم الاطباء) (از معجم الوسیط) (از متن اللغه) ، ستبر از شترمرغ و غیر آن. (منتهی الارب) (ازمتن اللغه). شتر قوی و سخت. (از منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(خَ دِ)
احمق. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، شتابکار. (از منتهی الارب) ، دراز. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، برنده. (از منتهی الارب) (از متن اللغه). منه: سیف خدب، ای سیف قاطع
لغت نامه دهخدا
(تَ طَمْ مُ)
دراز شدن و وسیع شدن. یقال: خدبت الضربه و الطعنه، وسیع شد جای ضربه و طعنه، وسیع شدن و گشادن خفتان. (از معجم الوسیط) ، دراز شدن زمین، دراز گردیدن. (از معجم الوسیط) (از ناظم الاطباء) ، خودسر گردیدن. (از ناظم الاطباء) ، احمق شدن. (از معجم الوسیط) ، گول شدن. گیج شدن. (از معجم الوسیط) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شمشیر زدن و شکافتن پوست و گوشت را نه استخوان. (از منتهی الارب). خدبه، شق جلده و لحمه. (معجم الوسیط). شکافتن پوست با گوشت. (تاج المصادر بیهقی) ، با دندان بریدن. گوشت و پوست را با دندان از هم باز کردن، گوشتی را قطعه قطعه کردن. گوشتی را بدون استخوان قطعه کردن. بریدن، کسی را زدن. بر سر کسی زدن، گزیدن مار. (از متن اللغه). خدبت الحیه فلاناً، گزید او را مار. (ناظم الاطباء) (از معجم الوسیط) (از تاج المصادر بیهقی) (از المصادر زوزنی) ، دروغ گفتن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، بزبان کسی را مجروح کردن، دوشیدن شیر بسیار. (از متن اللغه). در فرهنگ ناظم الاطباء آمده: قال فی المعیار ان اراد بالحلب المصدر فالخدب مصدر و الفعل کنصروان اراد بالحلب اللبن المحلوب فالخدب اسم
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُ)
آنچه به یک کشیدن پستان فرود آید از شیر وقت دوشیدن. (منتهی الارب). آنچه از شیر هنگام دوشیدن چون ریسمانی بلند ماند و این کلمه فعل به معنی مفعول باشد چون خبز و قوت. (از اساس البلاغه) ، در مثل است: شخب فی الاناء و شخب فی الارض، یعنی خطا میکند و گاهی صواب. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
خون. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ شُ)
دوشیدن شیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جاری شدن شیر و جز آن. (از اقرب الموارد). رفتن شیر از پستان. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، بریدن شاهرگ و جاری شدن خون از آن. (از اقرب الموارد). رفتن خون از جراحت. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اخدب
تصویر اخدب
دراز خود سر دراز نادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدب
تصویر خدب
گولی، شتابزدگی
فرهنگ لغت هوشیار