بریان گر. بریان فروش. ج، شواؤون. (از مهذب الاسماء). کبابی. بریانگر. (یادداشت مؤلف). آنکه گوشت را بریان کند و وزن فعّال نسبت است مانند خباز و بقال. (از اقرب الموارد). بریانی سازنده و کباب کننده گوشت. (ناظم الاطباء)
بریان گر. بریان فروش. ج، شواؤون. (از مهذب الاسماء). کبابی. بریانگر. (یادداشت مؤلف). آنکه گوشت را بریان کند و وزن فَعّال نسبت است مانند خباز و بقال. (از اقرب الموارد). بریانی سازنده و کباب کننده گوشت. (ناظم الاطباء)
بریانی. (منتهی الارب) (دهار) (زمخشری) (بحر الجواهر). بریانی و القطعه منه شواءه. (مهذب الاسماء). گوشت و جز آن که در معرض حرارت آتش قرار دهند تا پخته و قابل خوردن شده باشد و قطعه ای از آن شواءه است. (از اقرب الموارد). گوشت که در تنور آویزند تا برشته شود. (یادداشت مؤلف). شوی ̍ اللحم شیّاً، أی جعله شواءً، فهو شاو و اللحم مشوی ّ. (از اقرب الموارد)
بریانی. (منتهی الارب) (دهار) (زمخشری) (بحر الجواهر). بریانی و القطعه منه شواءه. (مهذب الاسماء). گوشت و جز آن که در معرض حرارت آتش قرار دهند تا پخته و قابل خوردن شده باشد و قطعه ای از آن شواءه است. (از اقرب الموارد). گوشت که در تنور آویزند تا برشته شود. (یادداشت مؤلف). شَوی ̍ اللحم َ شَیّاً، أی جعله شِواءً، فهو شاو و اللحم مَشْوی ّ. (از اقرب الموارد)
نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ شمالی و آنرا بر صورت مردی مارافسای توهم کرده اند. ماری به دست گرفته و آن بیست وچهار کوکب است و خارج از صورت پنج کوکب است. و صورت مار این مارافسای را حیه نامند. (از جهان دانش). نام صورت هشتم از نوزده صورت فلکی شمالی قدماست. (مفاتیح العلوم). و رجوع به التفهیم شود
نام صورتی از صور فلکیه از ناحیۀ شمالی و آنرا بر صورت مردی مارافسای توهم کرده اند. ماری به دست گرفته و آن بیست وچهار کوکب است و خارج از صورت پنج کوکب است. و صورت مار این مارافسای را حیه نامند. (از جهان دانش). نام صورت هشتم از نوزده صورت فلکی شمالی قدماست. (مفاتیح العلوم). و رجوع به التفهیم شود