جدول جو
جدول جو

معنی شجم - جستجوی لغت در جدول جو

شجم
(شُ جُ)
بلاهای دراز و بد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شجم
(شَ جَ)
هلاک. (از منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شجه
تصویر شجه
شکستگی درسر و روی زخم سر سرشکستگی جراحت سر، جمع شجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجو
تصویر شجو
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجن
تصویر شجن
اندوه، حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجع
تصویر شجع
برتری در دلیری نیرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
در عبارت کشاورزی عبارت است از برگرداندن زمین و حاضر کردن آن بوسیله ادوات مختلف برای زراعت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطم
تصویر شطم
گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجب
تصویر شجب
حاجب، اندوه، هم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجر
تصویر شجر
درخت با تنه باریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجام
تصویر شجام
سرمای سختی باشد که درختان را بخشکاند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجا
تصویر شجا
گلوگیر، اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتم
تصویر شتم
دشنام، ملامت، فساد، زیان، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم
تصویر شرم
خجالت، عار، عیب، حیا، انفعال
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره صلیبیان که دارای ریشه ای غده یی محتوی مواد ذخیره ای می باشد نباتی است دو ساله یعنی در سال دوم کشت می شود گل وی دهد. برگهایش سبز روشن و دارای موهای کوتاه است. شلغم از سرما عاجز نیست و گرمای زیادی هم برای نموش لازم ندارد. و چون دارای ویتامین سی فراوان و املاح مفید برای بدن است بهترین ماده غذایی به صورت سوپ یا آش برای اشخاصی که دچار گریپ یا سرما خوردگی شده اند می باشد شالغم لفت بوشاد شملخ شلجم شنجم عنقلی شلیم عنقیلی عنغلی سلجم شلغم قمری. یا شلغم بیابانی. شلغم روغنی. گونه ای شلغم که شباهت زیادی به نداب دارد و دانه های آن محتوی 30 درصد روغن است. مواد اندوخته ریشه این گونه شلغم از شلغم معمولی کمتر است. شلغم بیابانی. یا شلغم فرنگی. بیخ گیاهی شبیه سیب زمینی. بوته وی دارای شاخه های راست و بلند و گاهای دراز است و آن برای ساختن ترشی استعمال می شود. سیب زمینی ترشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلجم
تصویر شلجم
پارسی تازی گشته شلغم شملغ از گیاهان شلغم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجی
تصویر شجی
اندوهگین نگران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبم
تصویر شبم
سردشدن، سرما سرمازده، گرسنگی، زهر
فرهنگ لغت هوشیار
پیه خوراندن، پیه گداختن پیه خوردن، فربهی: ماده شتر پس ازلاغری پیه، گوشت سپید، خودبینی سرمستی پیه ناک، انگور پوست کلفت پیه و گوشت، جمع شحوم. یا شحم و لحم. پیه و گوشت: بیندازی عظام و شحم و لحم من رگ و پی همچنان و جلد منشور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ثجم
تصویر ثجم
هم آوای نجم زود باریدن، زود بازداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بجم
تصویر بجم
گروه انبوه، گز مازک میوه درخت گز گز مازگ ثمره الطرفاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آجم
تصویر آجم
زده شده از طعامی
فرهنگ لغت هوشیار
سنگسار کردن، دشنام دادن، نفرین کردن، از نزد خود راندن، سخن گفتن از روی خیال و گمان
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاماخ گونه ای چاش (غله) دانه ای کوچک واقع در مرحله شش سادس باب ششم نفر ششم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زجم
تصویر زجم
پرستوی دریایی از پرندگان سخن پنهان پچ پچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جشم
تصویر جشم
سنگینی، رنج، فربهی سینه، جمع جشم، فربهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجم
تصویر حجم
کلفتی، گندگی، بر آمدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دجم
تصویر دجم
اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجم
تصویر سجم
راندن چشم اشک را، راندن ابر باران آب، اشک اشک دیگ و بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شام
تصویر شام
آغاز شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمم
تصویر شمم
نزدیکی، دوری از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرم
تصویر شرم
حیا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجم
تصویر عجم
گنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرم
تصویر شرم
آزرم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حجم
تصویر حجم
گنجایش
فرهنگ واژه فارسی سره