شجد است که سرمای سخت باشد. (برهان). سرمای سخت. (اوبهی). شجد. (فرهنگ جهانگیری). سرمای سخت. (انجمن آرا) : از دوری تو دیر شدم ای صنم آگاه چون قصد تو کردم شجلیزم زد بر راه. (لغت فرس اسدی). و رجوع به شجد شود
شجد است که سرمای سخت باشد. (برهان). سرمای سخت. (اوبهی). شجد. (فرهنگ جهانگیری). سرمای سخت. (انجمن آرا) : از دوری تو دیر شدم ای صنم آگاه چون قصد تو کردم شجلیزم زد بر راه. (لغت فرس اسدی). و رجوع به شجد شود
شملید. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی شملید است که حلبه و شنبلیله باشد. (برهان). حلبه. شملید. شنبلید. شنبلیت. سملیت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
شملید. (آنندراج) (ناظم الاطباء). بمعنی شملید است که حلبه و شنبلیله باشد. (برهان). حلبه. شملید. شنبلید. شنبلیت. سملیت. (یادداشت مؤلف). رجوع به مترادفات کلمه شود
سرمای سخت بود. (لغت فرس اسدی) : از دوری تو دیر شدم ای صنم آگاه چون قصد تو کردم شخلیزم زد بر راه. (از لغت فرس اسدی). فرهنگهای دیگر این کلمه را شجلیز ضبط کرده اند
سرمای سخت بود. (لغت فرس اسدی) : از دوری تو دیر شدم ای صنم آگاه چون قصد تو کردم شخلیزم زد بر راه. (از لغت فرس اسدی). فرهنگهای دیگر این کلمه را شجلیز ضبط کرده اند