جدول جو
جدول جو

معنی شجعه - جستجوی لغت در جدول جو

شجعه
(شِ عَ)
شجاع. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شجاع به معنی دلیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شجعه
(شَ جَ عَ)
جمع واژۀ شجاع به معنی دلیر. (منتهی الارب). رجوع به شجاع شود
لغت نامه دهخدا
شجعه
(شَ جِ عَ)
زن شجاع. (از اقرب الموارد). زن دلاور و پردل. (منتهی الارب) ، زن که بر مردان در گفتار و سلاطت گستاخ است. (از اقرب الموارد) ، ناقه شجعه، شترمادۀ سبک دست و پا در رفتن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شجعه
(شَ عَ)
شتربچه که مادرش آن را ناقص خلقت زاده باشد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، شجعه. رجوع به شجعه شود، مرد دراز مضطرب. (از اقرب الموارد) ، زمان. (از ذیل اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شجاع به معنی دلیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شجعه
(شُ / شَ عَ)
لاغر بی دل و عاجز. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شجاع به معنی دلیر. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شجعه
جمع شجاع، بمعنی دلیر
تصویری از شجعه
تصویر شجعه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شجره
تصویر شجره
یک درخت، درخت، شجره نامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
آبراهه، راه آب، راهگذر آب، مجرای آب، گذرگاه سیل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیعه
تصویر شیعه
گروهی از مسلمانان که معتقد به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و اولاد آن حضرت می باشند، پیرو
شیعۀ امامیه: از فرقه های شیعه که به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و یازده فرزندش، یکی پس از دیگری، معتقدند، شیعۀ اثناعشریه، شیعۀ دوازده امامی
شیعۀ اثناعشریه: از فرقه های شیعه که به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و یازده فرزندش، یکی پس از دیگری، معتقدند، شیعۀ امامیه، شیعۀ دوازده امامی
شیعۀ دوازده امامی: از فرقه های شیعه که به خلافت بلافصل علی بن ابی طالب و یازده فرزندش، یکی پس از دیگری، معتقدند، شیعۀ امامیه، شیعۀ اثناعشریه
شیعۀ اسماعیلیه (باطنیه، سبعیه، هفت امامی): از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ باطنیه: شیعۀ اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ سبعیه: شیعۀ اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ هفت امامی: شیعۀ اسماعیلیه، از فرقه های شیعه که بعد از امام جعفر صادق، اسماعیل فرزند آن حضرت را امام می دانند
شیعۀ زیدیه: از فرقه های شیعه که به جای امام محمد باقر به امامت زید فرزند امام زین العابدین معتقدند، یعنی بعد از فوت امام زین العابدین به جای امام محمد باقر، زید پسر دیگر آن حضرت را امام می دانند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفعه
تصویر شفعه
حق همسایگی، حق تقدمی که همسایه و شریک ملک در خرید ملک همسایه یا سهم شریک دارد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از نجعه
تصویر نجعه
جستجوی آب و علف، جستجوی چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
(شَ عَ)
شیعه. درختی که گل آنرا زنبور عسل می خورد و شهد آن بهترین شهدهاست و نیز جامه ها را با این گل خوشبوی کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، دفعه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
گروه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (ترجمان القرآن جرجانی ص 63) (از اقرب الموارد) ، گروه همدل. (دهار) (از مهذب الاسماء). گروه یاران. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). قومی وگروهی علیحده که جمع شوند بر امری. (غیاث) ، پیرو و یاران مرد: شیعه الرجل (واحد و جمع و تثنیه و مذکر و مؤنث در وی یکسان است). (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). پیروان. (مقدمۀ لغت میر سیدشریف جرجانی ص 3). انصار. اتباع. (غیاث). اتباع و انصار و پیروان. تابع و ناصر و پیرو. (واحد و جمع و مذکر و مؤنث یکسان). (یادداشت مؤلف) ، مذهب دوستداران علی و آل او. پیرو علی علیه السلام. مقابل سنی. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
یکی شوع. (منتهی الارب). یکی گیاه که در کوه و در زمین نرم روید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
زن بدان جهت که تابع شوی خود است. (منتهی الارب). الزوجه لمشایعتها الزوج. ’هل لک من شاعه’، ای زوجه. (اقرب الموارد، ذیل ش ی ع) ، خبرهای پریشان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَکِ عَ)
تأنیث شکع. خشک و غیر نرم که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778).
- افنان شکعه، شاخه های خشک که خم نشود. (از دزی ج 1 ص 778) : هو (بشام) شجر ذوساق و افنان شکعه. (تذکرۀ ابن البیطار).
- حشیشه شکعهالصیدان، علف که ساقه های آن خشک باشد و قابل خمیدن نباشد. (از دزی ج 1 ص 778)
لغت نامه دهخدا
(اَ جِ عَ)
مارها. و آن جمع واژۀ شجاع است. (از ذیل اقرب الموارد) ، ترشروئی کردن در سخن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَیْیِ عَ)
مشترک و مشاع، یقال: الدار شیعه بینهم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
نجعه در فارسی گیاه جستن، جست و جوی آب و گیاه، خوراک دلپذیر گیاه جستن خواستن گیاه در جای آن، جستجوی آب وعلف، خوراک مطلوب: ... وتانه بس دیر لهنه کلاب ونجعه ذئاب خواهندشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فجعه
تصویر فجعه
دردمندی
فرهنگ لغت هوشیار
یک بار بر پهلو خفتن، سست رایی سست اندیشی سستی سست رایی سست اندیشی، افتادگی فروتنی
فرهنگ لغت هوشیار
دوستان، یاران، پیروانی و مسلمانان که معتقد بخلافت علی بی ابیطالب (ع) و اولاد آنحضرت می باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنعه
تصویر شنعه
زشتی بدی، سرزنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمعه
تصویر شمعه
شماله شماله کهربی: در خودرو، یک سپندار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرعه
تصویر شرعه
زه کمان، زه ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجره
تصویر شجره
نسب نامه، فهرست اسامی گذشتگان که بترتیب نوشته شده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجعا
تصویر شجعا
دلیران، بلندبالای گستاخ زن، جمع شجاع، دلاوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجیعه
تصویر شجیعه
زن پر دل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبعه
تصویر شبعه
سیرکنک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاعه
تصویر شاعه
جمع شائع، پراکیده ها همسر زن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سجعه
تصویر سجعه
پاره ای از هماهنگ آوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رجعه
تصویر رجعه
جواب مکتوب
فرهنگ لغت هوشیار
ورفانی خواهشگری، هده همسایگی هده هنبازی، دیوانگی، چشم زخم حق همسایگی. یا حق شفعه. هر گاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو تن مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود را به فصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفعه
تصویر شفعه
((شُ عَ یا عِ))
حق همسایگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیعه
تصویر شیعه
((عَ یا عِ))
فرقه، گروه، گروهی از مسلمانان که به امامت امام علی (ع) و فرزندان او معتقدند
فرهنگ فارسی معین