جدول جو
جدول جو

معنی شجریت - جستجوی لغت در جدول جو

شجریت
(قِمَ خوَرْ / خُرْ دَ)
درخت بودن. از شجر عربی به اضافۀ ’یّت’ مصدری ترکیب شده و این گونه مصادر را اصطلاحاً مصدر صناعی یا جعلی گویند: و نبات آن (یاسمین) مابین شجر و یقطین است یعنی نه مانند درخت ایستاده است و نه مانند یقطین بر زمین مفروش، خصوص سفید آن و نیز زرد وکبود آن را شجریت غالب و در بعضی بلاد درخت آن عظیم میگردد... (مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شجری
تصویر شجری
درختی، به شکل درخت، درخت بودن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ جَ ری یَ)
مؤنث شجری. رجوع به شجری شود.
- سادات شجریه، نام دسته ای از سادات:... و به قم از فرزندان عمر بن علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب (ع) سادات شجریه اند. (تاریخ قم ص 232).
- حروف شجریه، سه حرف است مجموع در: ’ش’ و ’ض’ و ’ج’ که منسوب به شجر است و بعضی گفته اند که آن حروف: جیم و شین و قاف و کاف و یاء است. (از اقرب الموارد) (از قاموس اوقیانوس و لسان العرب از نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریزسال اول شمارۀ 6 و 7)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط ’نخلی’ یا ’سروی’ هم نامند، زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق، طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار میدهند، یعنی یک عمود کوچک رسم کنند و سپس مرتبۀ کلمه را در طرف چپ آن بوسیلۀخطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید تعیین میکنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. (فرهنگ فارسی معین)
هر چیز منسوب به شجر، هر چیز مانند درخت، آنکه درخت میفروشد، آنکه درخت میکارد. (ناظم الاطباء).
- رنگ شجری، سبزمایل به زردی است. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
محمد بن علی بن الحسن علوی حسنی (ابوعبدالله) مردی فاضل و دانشمند بود. از آثار او، کتاب التعازی است و تا سال 414 هجری قمری حیات داشته است. (از معجم المؤلفین ج 10 ص 316)
احمد بن عبدالله شجری یمنی. کتاب لوامعالانوار و هدایاالاسرار از اوست و در سال 929 هجری قمری درگذشت. (از اعلام المؤلفین ج 1 ص 294)
لطف الله احمد حسنی شجری نیشابوری. شاعر است و در قرن 6 هجری بدرود حیات گفته است و دیوان شعر دارد. (از معجم المؤلفین ج 13 ص 415)
لغت نامه دهخدا
(کَسْءْ)
مأخوذ از شریط تازی به معنی بستن عدل و صندوق و بار با طناب و آمادگی آن جهت حمل. (ناظم الاطباء). به لهجۀ آذری شلیت می گویند. رجوع به شریط شود
لغت نامه دهخدا
کامی میاندهانی به آواهایی گفته می شود که ازکام برمی آیند ضاد ج مونث شجری و آن حروف شین ص و ج است
فرهنگ لغت هوشیار
درختی، درختدیس، سروی دبیره سروی گونه ای دبیره که وات ها برابرباشماره اند منسوب به شجر درختی به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط سروی هم می نامند. زیرا حروف آن به شکل درخت سرو در می آید و شباهت به خط میخی دارد. و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا حرف قرار می دهند. یعنی یک خط عمودی کوچک رسم کنند و سپس مرتبه حرف را در طرف راست و مرتبه حرف را در کلمه در طرف چپ آن به وسیله خطوط مایل و کوچکی که خطوط عمودی را قطع می نماید و تعیین می کنند و ممکن است مقام کلمه را طرف چپ و مقام حرف را طرف راست تعیین نمایند. منسوب به شجر شجریه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجری
تصویر شجری
((شَ جَ))
منسوب به شجر، درختی، به شکل درخت، نوعی خط با حساب ابجد که آن را خط «سروی» هم نامند زیرا حروف آن به شکل درخت یا درخت سرو درمی آید و شباهت به خط میخی دارد و بسته به توافق طرفین خطوط مایل راست و چپ را شاخص کلمه یا
فرهنگ فارسی معین
شهری سازی، تابعیّت
دیکشنری اردو به فارسی