جدول جو
جدول جو

معنی شثونه - جستجوی لغت در جدول جو

شثونه
(تَنْ)
شثن. درشت گردیدن دست. (منتهی الارب). رجوع به شثن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ نَ / نِ)
سرنگون. سرنگون شده. زیر و زبر کرده. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ / نِ)
واژگونه. سرنگون. منعکس. زیر وزبر و زیر و بالا. (ناظم الاطباء). شاید نگونه باشد. رجوع به نگونه، واژگونه و مترادفات دیگر کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شمونه. قریه ای است از اعمال شهر سالم در اندلس. (از معجم البلدان). شهری است به اندلس. (منتهی الارب). رجوع به حلل السندسیه ج 2 ص 87 و روضات ص 330 شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَوْ وی)
شثل. درشت گردیدن و ستبر شدن انگشتان. (از اقرب الموارد). رجوع به شثل شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شهری است به اندلس از آن شهر است ابوعبدالله بن حاجه نحوی. (منتهی الارب). شهری است در اندلس نواحی آن چسبیده به نواحی موزور است و منحرف شده بسوی غرب و مایل است به قبله. (از معجم البلدان)
شهری است و نواحی آن متصل به نواحی موزور است و آن منحرف از موزور باشد به غرب، مائل به قبله. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ)
درشتی و سختی. (ناظم الاطباء). درشتی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، درشتی زمین. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَدْ دُ)
مصدر به معنی شزن. (ناظم الاطباء). رجوع به شزن شود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
شهریست به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(تَ)
اندک شدن عطا. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقون. کم شدن بخشش و عطا. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج). و رجوع به شقون شود، کم کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شزونه
تصویر شزونه
درشتی ستبری درشتی زمین
فرهنگ لغت هوشیار
شانه بخش فوقانی تنه ی انسان
فرهنگ گویش مازندرانی