جدول جو
جدول جو

معنی شثر - جستجوی لغت در جدول جو

شثر
(شِ)
کرانۀ کوه. ج، شثور. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شثر
(تَ نَوْ وُ)
دفزک. ستبر گردیدن چشم از ریم. (منتهی الارب). غلیظ شدن چشم کسی از چرک. (شرح قاموس). درآمدن دانه های سرخ بر روی پلک چشم. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکر
تصویر شکر
(دخترانه)
زیبارو، ماده بلوری شیرین و سفید رنگ، نام معشوقه اصفهانی خسروپرویز پادشاه ساسانی در منظوم هخسرو و شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شار
تصویر شار
(پسرانه)
عنوان عمومی پادشاهان غرجستان (ناحیه ای در عربستان کنونی)
فرهنگ نامهای ایرانی
(شَ ثِ رَ)
نیزه ای که پاره هایش بپرد. (منتهی الارب). صاحب آنندراج از منتهی الارب چنین نقل کرده است: نیزه که پاره هایش وقت شکستن بپرد. (آنندراج). متشظیه. (قاموس).
- قناه شثره، به معنی نیزۀ توتو برخاسته شده وقت شکستن است. (شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شمر
تصویر شمر
شمارنده و تعداد کننده، اختر شمر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعر
تصویر شعر
سخن منظوم که دارای وزن و قافیه باشد موی انسان یا حیوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجر
تصویر شجر
درخت با تنه باریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شثه
تصویر شثه
مونث شث و کبت (زنبورعسل)، گوزدشتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتر
تصویر شتر
بریدگی، برگشتگی، پلک چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفر
تصویر شفر
کناره لبه، پلک، کناره چوز، کناره زهدان، رود کنار، تیزی تیغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقر
تصویر شقر
لاله خروس، دروغ دلخواه دلچسب
فرهنگ لغت هوشیار
عصیر بسیار شیرینی که از بعضی نباتات مثل چغندر قند استخراج می کنند و از آن قند و نبات و شربت سازند سپاسگزاری و ثنا گفتن، سپاس داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرر
تصویر شرر
پاره آتش که بجهد، آتشپاره، سرشک آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغر
تصویر شغر
لنگ هوا کردن: در گای، بیرون راندن، تهی ماندن، کاهش، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شگر
تصویر شگر
شکر سگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور
تصویر شور
چیز پر نمک، نمکین و هر چیز که طعم نمک در آن باشد و بمعنی آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
آبادی بزرگ که دارای بلدها، اجتماع خانه های بسیار و عمارات بیشمار که مردمان در آنها سکنی میکنند، در صورتی که بزرگتر از قصبه و قریه و ده باشد، آبادی برگ که دارای خیابانها و کوچه ها و خانه ها و دکانها و نفوس بسیار باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحر
تصویر شحر
دهان بازکردن دهان گشودن، لورگاه (لور سیل)، رودگشاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبر
تصویر شبر
عطیه و نیکویی مهر، کابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصر
تصویر شصر
بره آهو آهو بره یکماهه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطر
تصویر شطر
نصف هر شیئی، جز، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شار
تصویر شار
پاکدل خوبروی مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دثر
تصویر دثر
چرک جامه، لشکر بسیار بسیار، داراک بسیار، داراک گردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خثر
تصویر خثر
شوریده دلی پریشاندلی، تباه مغزی شرمیدن شرم کردن، سفت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حثر
تصویر حثر
درشت و سطبر گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
پروش جوشی که از اندام برآید، آبخیز جوش و دانه ریز که روی پوست پیدا شود. واحد آن بثره، جمع بثور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اثر
تصویر اثر
نشان، آنچه که از کسی باقی بماند، علامت
فرهنگ لغت هوشیار
حیوانی قوی جثه و درنده، آلتی فلزی که در ضرف آب آب انبار، دستشویی و غیره نصب کنند و هرگاه آن رابه پیچانند آب از دهانه آن بیرون آید، و مایع سفید رنگی که از پستان زن و حیوان ماده بیرون آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شور
تصویر شور
احساس، شوق، نشاط، اشتیاق
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکر
تصویر شکر
شکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نثر
تصویر نثر
دیپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شعر
تصویر شعر
چامه، سروده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شکر
تصویر شکر
سپاس، شکر
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اثر
تصویر اثر
یادمان، یادواره، هنایش، نوزند، نوشته، نشانه، کارآیی
فرهنگ واژه فارسی سره