در اصطلاح هیئت، نام یکی از جهات، بزعم هندوان. رجوع به ماللهند ص 145 س 19، ص 173 س 8 و ص 197 س 13 شود، اباطیل، والترهات البسابس علی الوصف، والترهات البسابس علی الاضافه. (از ناظم الاطباء)، کذب. (ذیل اقرب الموارد. از تاج العروس)
در اصطلاح هیئت، نام یکی از جهات، بزعم هندوان. رجوع به ماللهند ص 145 س 19، ص 173 س 8 و ص 197 س 13 شود، اباطیل، والترهات البسابس علی الوصف، والترهات البسابس علی الاضافه. (از ناظم الاطباء)، کذب. (ذیل اقرب الموارد. از تاج العروس)
زهرۀ خر. زهرۀ بزرگ باشد. (از برهان قاطع). به این معنی از خر (بزرگ) + زهره تشکیل شده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، درختی است که برگ آن ببرگ بید شبیه است لیکن از برگ بید سطبرتر و گنده تر بود و گل سرخ و سفید کند و بت پرستان برگ آنرا بکار برند و حیوانات اگربرگ آنرا بخورند هلاک شوند و آنرا بعربی سم ّالحمار خوانند و معرب آن خرزهرج باشد. (از برهان قاطع). گیاهی سمی و بتازی سم الحمار گویند. (از ناظم الاطباء). خواص گیاه شناسی خرزهره: خرزهره از تیره زیتونیان است دارای ساقۀبسیار و برگهای سه تائی و گلهای رنگین که در نقاط گرم و خشک میروید و همه آن بواسطۀ ترکیبات ’سیانوژن’سمی است. وحشی این درختچه در جنوب ایران ازجمله در حوالی جهرم و جزائر خلیج فارس و میان عباسی و سیرجان دیده شده است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 251). ابن البیطار آنرا خورزهره با ’واو’ آورده است. سم الحمار. وردالحمار. آغو. جبن. جبین. پهی. پی خوره. شبرنگ. گیش (در بندرعباس). جار (در بلوچستان). کیش (در جزیره کیش). (یادداشت بخط مؤلف) : خربنگ خورد گویی و دیوانه شد به شعر خرزهره خورده بودی باری بجای بنگ. سوزنی (دیوان، هزلیات ص 60). بگفتم ای خر شاعر چو هجو تو خوهم گفتن زمین خرزهره رویاند چو ازبهر تو جو کارم. سوزنی. که پیرامون آن وادی بخروار همه خرزهره بد چون زهرۀ مار. نظامی. رطب ناورد چوب خرزهره بار چو تخم افکنی بر همان چشم دار. سعدی. منه دل در این باغ مردم فریب که خرزهره برداشته نام سیب. امیرخسرو.
زهرۀ خر. زهرۀ بزرگ باشد. (از برهان قاطع). به این معنی از خر (بزرگ) + زهره تشکیل شده است. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین) ، درختی است که برگ آن ببرگ بید شبیه است لیکن از برگ بید سطبرتر و گنده تر بود و گل سرخ و سفید کند و بت پرستان برگ آنرا بکار برند و حیوانات اگربرگ آنرا بخورند هلاک شوند و آنرا بعربی سَم ّالحمار خوانند و معرب آن خرزهرج باشد. (از برهان قاطع). گیاهی سمی و بتازی سم الحمار گویند. (از ناظم الاطباء). خواص گیاه شناسی خرزهره: خرزهره از تیره زیتونیان است دارای ساقۀبسیار و برگهای سه تائی و گلهای رنگین که در نقاط گرم و خشک میروید و همه آن بواسطۀ ترکیبات ’سیانوژن’سمی است. وحشی این درختچه در جنوب ایران ازجمله در حوالی جهرم و جزائر خلیج فارس و میان عباسی و سیرجان دیده شده است. (از گیاه شناسی گل گلاب ص 251). ابن البیطار آنرا خورزهره با ’واو’ آورده است. سم الحمار. وَردالحمار. آغو. جَبَن. جبین. پهی. پی خوره. شبرنگ. گیش (در بندرعباس). جار (در بلوچستان). کیش (در جزیره کیش). (یادداشت بخط مؤلف) : خربنگ خورد گویی و دیوانه شد به شعر خرزهره خورده بودی باری بجای بنگ. سوزنی (دیوان، هزلیات ص 60). بگفتم ای خر شاعر چو هجو تو خوهم گفتن زمین خرزهره رویاند چو ازبهر تو جو کارم. سوزنی. که پیرامون آن وادی بخروار همه خرزهره بد چون زهرۀ مار. نظامی. رطب ناورد چوب خرزهره بار چو تخم افکنی بر همان چشم دار. سعدی. منه دل در این باغ مردم فریب که خرزهره برداشته نام سیب. امیرخسرو.
سرخ و سپید شدن تن کسی از نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپید شدن تن کسی از نعمت. (از اقرب الموارد). سپید و نرم و لطیف شدن تن کسی از آسایش زندگی. (از المنجد) ، پی هم درخشیدن سراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
سرخ و سپید شدن تن کسی از نعمت. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). سپید شدن تن کسی از نعمت. (از اقرب الموارد). سپید و نرم و لطیف شدن تن کسی از آسایش زندگی. (از المنجد) ، پی هم درخشیدن سراب. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
گیاهی است بوته مانند از تیره های نزدیک تیره زیتونیان دارای شاخه های باریک با گلهای سرخ و سفید و برگهای دراز شبیه ببرگ بیدوسه تایی و تلخ و سمی از گیاهان زینتی است دفلی
گیاهی است بوته مانند از تیره های نزدیک تیره زیتونیان دارای شاخه های باریک با گلهای سرخ و سفید و برگهای دراز شبیه ببرگ بیدوسه تایی و تلخ و سمی از گیاهان زینتی است دفلی