نام دشتی است نزدیک عرجاء و گفته اند که نام محلی است میان مکه و زاهر و منزلی است از منازل حاجیان. (از معجم البلدان) ، آبی است مر بنی سلول را. (از معجم البلدان)
نام دشتی است نزدیک عرجاء و گفته اند که نام محلی است میان مکه و زاهر و منزلی است از منازل حاجیان. (از معجم البلدان) ، آبی است مر بنی سلول را. (از معجم البلدان)
به معنی دام و کمند. (ناظم الاطباء) ، هر چیز سوراخ سوراخ و پرسوراخ و سوراخدار. (ناظم الاطباء) : با وجود زال ناید انحلال در شبیکه و در برت آن ذودلال. مولوی
به معنی دام و کمند. (ناظم الاطباء) ، هر چیز سوراخ سوراخ و پرسوراخ و سوراخدار. (ناظم الاطباء) : با وجود زال ناید انحلال در شبیکه و در برت آن ذودلال. مولوی
شبکیه. تورینه. در اصطلاح تشریح، پردۀ نازکی است که از رشته های عصبی است و از پرد (قرص بصری) تا آوه امتداد دارد. از آن به بعد هم باز سطح داخلی موئین کرپ (جسم هدبی) و سطح خلفی ایرسا (عنبیه) را نیزمیپوشاند منتهی در این دو محل خیلی نازک و ساده میشود. و دیگر رشته های عصبی ندارد. این پرده از سمت داخل به پردۀ آبگینه (زجاجیه) و از طرف خارج به پارینه (مشیمیه) محدود میشود. شبکیه شفاف است و در چشم اشخاص زنده ارغوانی میباشد ولی در اثر روشنایی سفیدرنگ میشود. پس از مرگ رنگ آن رفته رفته خاکستری می گردد سرانجام سفید میشود. این پرده در محل داخل شدن پی بینایی و در حوالی آوه به مشیمیه می چسبد و در سایر جاها فقط با آن مجاور میباشد. چنانکه اشاره شد در سطح داخلی چشم درست در امتداد محور قدامی و خلفی آن قسمتی از شبکیه خیلی حساس است و چون رنگ آن نیز زرد است به آن ’زردلک’ میگویند. لکۀزرد بیضی شکل است و به اندازۀ یک تا دو میلیمتر میباشد. در مرکز خود یک فرورفتگی دارد که حساسترین نقاطشبکیه است و به آن گودال مرکزی میگویند. در سه میلیمتری داخلی این ناحیه، قرص بصری قرار دارد که محل داخل شدن پی بینایی در چشم است و به شکل دایره میباشد. رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر میباشد. اطراف این قرص از سایر قسمتهای شبکیه قدری برجسته تر است ولی مرکزآن به عکس گودتر میباشد و به آن گودی طبیعی میگویند. در همین جا است که رگهای شبکیه داخل چشم میشوند. ساختمان شبکیه خیلی مفصل است و اگر قطعی از آن را زیرمیکروسکپ نگاه کنیم ده طبقۀ مختلف در آن خواهیم دید و بطور خلاصه شبکیه پردۀ حساس کرۀ چشم است که درون آن را میپوشاند و شامل دو بخش خلفی و قدامی است: 1- بخش خلفی، این بخش شبکیۀ اصلی را تشکیل میدهد و در آن دو قسمت متمایز از هم میتوان تشخیص داد که یکی را لکۀ زرد و دیگری را نقطۀ کور میخوانند. لکۀ زرد بیضی شکل است و وسط آن اندکی فرورفته است. این قسمت در قطب خلفی کرۀ چشم جای دارد و نقطۀ کور محل ورود عصب بینائی به چشم میباشد که به شکل دایره است رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر است. 2- بخش قدّامی که سطح داخلی جسم مژکی و عنبیه را میپوشاند. در ضخامت پردۀ شبکیه سه لایۀ متمایز از هم میتوان تشخیص داد که از بیرون به درون عبارتند از: الف - لایۀ سلولهای حسی، در این لایه سلولهایی وجود دارد که از امواج نورانی تحریک و متأثر میشود و به سلولهای بینایی موسوم است. سلولهای بینایی به دو دسته تقسیم میشوند. سلولهای استوانه ای و سلولهای مخروطی. سلولهای استوانه ای سلولهایی هستند که زائده هاشان استوانه ای است و سلولهای مخروطی دارای زائده های مخروطی شکل میباشد. زائده های استوانه ای و مخروطی سلولهای بینایی مجاور لایۀ رنگی قرار دارند که فقط از یک ردیف سلول ساخته شده. ب - لایۀ سلولهای دوقطبی، نرونهای این لایه عمود بر سطح شبکیه قرار گرفته اند و دندریت ساده یا منشعب آنها با سلولهای بینایی مجاور است. آکسون آنها با دندریت سلولهای چندقطبی لایۀ داخلی، سیناپس را تشکیل میدهد. ج - لایۀ سلولهای چندقطبی بسیار نازک است و در سراسر شبکیه فاقد غلافهای میلین و شوان میباشد. بین لایۀ سلولهای حسی و سلولهای دوقطبی نرونهای رابط بطور عرضی وجود دارد. لکۀ زرد، ساختمان آن با دیگر قسمتهای شبکیه متفاوت است. در این ناحیه زائده های استوانه ای سلولهای استوانه ای وجود ندارد و زائده های مخروطی باریک تر و درازتر است و از هم فاصله بیشتری دارد. سلولهای چندقطبی لکۀ زرد، هر یک با یکی از سلولهای دوقطبی مربوط میشود و هر سلول دوقطبی با یک سلول که زائدۀ مخروطی دارد، ارتباط پیدا میکند. امواج نورانی در لکۀ زرد مستقیماً به زائده های مخروطی میرسند و آنها را تحریک میکنند. نقطۀ کور، محل ورود عصب بینائی است. در این نقطه از شبکیه، سلولهای حسی وجود ندارد و آنجا فقط تارهای عصبی که فاقد غلاف میلین اند دیده میشود. این قسمت چون فاقد سلولهای بینائی است به نقطۀ کور موسوم شده و هر تصویر که روی این نقطه بیفتد دیده نمی شود
شبکیه. تورینه. در اصطلاح تشریح، پردۀ نازکی است که از رشته های عصبی است و از پرد (قرص بصری) تا آوه امتداد دارد. از آن به بعد هم باز سطح داخلی موئین کرپ (جسم هدبی) و سطح خلفی ایرسا (عنبیه) را نیزمیپوشاند منتهی در این دو محل خیلی نازک و ساده میشود. و دیگر رشته های عصبی ندارد. این پرده از سمت داخل به پردۀ آبگینه (زجاجیه) و از طرف خارج به پارینه (مشیمیه) محدود میشود. شبکیه شفاف است و در چشم اشخاص زنده ارغوانی میباشد ولی در اثر روشنایی سفیدرنگ میشود. پس از مرگ رنگ آن رفته رفته خاکستری می گردد سرانجام سفید میشود. این پرده در محل داخل شدن پی بینایی و در حوالی آوه به مشیمیه می چسبد و در سایر جاها فقط با آن مجاور میباشد. چنانکه اشاره شد در سطح داخلی چشم درست در امتداد محور قدامی و خلفی آن قسمتی از شبکیه خیلی حساس است و چون رنگ آن نیز زرد است به آن ’زردلک’ میگویند. لکۀزرد بیضی شکل است و به اندازۀ یک تا دو میلیمتر میباشد. در مرکز خود یک فرورفتگی دارد که حساسترین نقاطشبکیه است و به آن گودال مرکزی میگویند. در سه میلیمتری داخلی این ناحیه، قرص بصری قرار دارد که محل داخل شدن پی بینایی در چشم است و به شکل دایره میباشد. رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر میباشد. اطراف این قرص از سایر قسمتهای شبکیه قدری برجسته تر است ولی مرکزآن به عکس گودتر میباشد و به آن گودی طبیعی میگویند. در همین جا است که رگهای شبکیه داخل چشم میشوند. ساختمان شبکیه خیلی مفصل است و اگر قطعی از آن را زیرمیکروسکپ نگاه کنیم ده طبقۀ مختلف در آن خواهیم دید و بطور خلاصه شبکیه پردۀ حساس کرۀ چشم است که درون آن را میپوشاند و شامل دو بخش خلفی و قدامی است: 1- بخش خَلْفی، این بخش شبکیۀ اصلی را تشکیل میدهد و در آن دو قسمت متمایز از هم میتوان تشخیص داد که یکی را لکۀ زرد و دیگری را نقطۀ کور میخوانند. لکۀ زرد بیضی شکل است و وسط آن اندکی فرورفته است. این قسمت در قطب خلفی کرۀ چشم جای دارد و نقطۀ کور محل ورود عصب بینائی به چشم میباشد که به شکل دایره است رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر است. 2- بخش قُدّامی که سطح داخلی جسم مژکی و عنبیه را میپوشاند. در ضخامت پردۀ شبکیه سه لایۀ متمایز از هم میتوان تشخیص داد که از بیرون به درون عبارتند از: الف - لایۀ سلولهای حسی، در این لایه سلولهایی وجود دارد که از امواج نورانی تحریک و متأثر میشود و به سلولهای بینایی موسوم است. سلولهای بینایی به دو دسته تقسیم میشوند. سلولهای استوانه ای و سلولهای مخروطی. سلولهای استوانه ای سلولهایی هستند که زائده هاشان استوانه ای است و سلولهای مخروطی دارای زائده های مخروطی شکل میباشد. زائده های استوانه ای و مخروطی سلولهای بینایی مجاور لایۀ رنگی قرار دارند که فقط از یک ردیف سلول ساخته شده. ب - لایۀ سلولهای دوقطبی، نرونهای این لایه عمود بر سطح شبکیه قرار گرفته اند و دندریت ساده یا منشعب آنها با سلولهای بینایی مجاور است. آکسون آنها با دندریت سلولهای چندقطبی لایۀ داخلی، سیناپس را تشکیل میدهد. ج - لایۀ سلولهای چندقطبی بسیار نازک است و در سراسر شبکیه فاقد غلافهای میلین و شوان میباشد. بین لایۀ سلولهای حسی و سلولهای دوقطبی نرونهای رابط بطور عرضی وجود دارد. لکۀ زرد، ساختمان آن با دیگر قسمتهای شبکیه متفاوت است. در این ناحیه زائده های استوانه ای سلولهای استوانه ای وجود ندارد و زائده های مخروطی باریک تر و درازتر است و از هم فاصله بیشتری دارد. سلولهای چندقطبی لکۀ زرد، هر یک با یکی از سلولهای دوقطبی مربوط میشود و هر سلول دوقطبی با یک سلول که زائدۀ مخروطی دارد، ارتباط پیدا میکند. امواج نورانی در لکۀ زرد مستقیماً به زائده های مخروطی میرسند و آنها را تحریک میکنند. نقطۀ کور، محل ورود عصب بینائی است. در این نقطه از شبکیه، سلولهای حسی وجود ندارد و آنجا فقط تارهای عصبی که فاقد غلاف میلین اند دیده میشود. این قسمت چون فاقد سلولهای بینائی است به نقطۀ کور موسوم شده و هر تصویر که روی این نقطه بیفتد دیده نمی شود
به معنی دسته ای از شباک. ج، شبابیک. (از اقرب الموارد). به معنی پنجره، شبکه و دام شکارچی، زره هایی که درهم بافته باشد. (از متن اللغه) ، یک پاره از نی و جز آن که بر صنعت بوریا در هم نهاده باشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به شباک شود
به معنی دسته ای از شباک. ج، شبابیک. (از اقرب الموارد). به معنی پنجره، شبکه و دام شکارچی، زره هایی که درهم بافته باشد. (از متن اللغه) ، یک پاره از نی و جز آن که بر صنعت بوریا در هم نهاده باشند. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به شباک شود
کاجی. (مهذب الاسماء). بمعنی ربیک است که طعامی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب آمیخته به گل تنک. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مسکه که از شیر جدا نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
کاجی. (مهذب الاسماء). بمعنی ربیک است که طعامی باشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، آب آمیخته به گل تنک. (آنندراج) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، مسکه که از شیر جدا نشود. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
پارۀ نقره و مانند آن گداخته. ج، سبائک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته. (دهار) (مهذب الاسماء). شوشۀ سیم. شمش نقره: عناب و سیم اگر نبودمان روا بود عناب بر سبیکۀ سیمین او بس است. ابوالمؤید بلخی. پدید شد ز فلک مهر چون سبیکۀ زر که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت. مسعودسعد. از آن سبیکۀ زر کآفتاب گویندش زند ستامی کان را ستارگان خوانند. مسعودسعد. و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. (مجمل التواریخ). سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمدزر سرخ یاقوت رنگ. نظامی
پارۀ نقره و مانند آن گداخته. ج، سبائک. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زر و سیم گداخته. (دهار) (مهذب الاسماء). شوشۀ سیم. شمش نقره: عناب و سیم اگر نَبُوَدْمان روا بود عناب بر سبیکۀ سیمین او بس است. ابوالمؤید بلخی. پدید شد ز فلک مهر چون سبیکۀ زر که هیچ تجربه نتواند آن عیار گرفت. مسعودسعد. از آن سبیکۀ زر کآفتاب گویندش زند ستامی کان را ستارگان خوانند. مسعودسعد. و زر به شوشه ها و سبیکه ها میکردند. (مجمل التواریخ). سبیکه فروریخت در نای تنگ برآمدزر سرخ یاقوت رنگ. نظامی
یکی از گونه ها آله که می پنداشتند حشرات (از جمله بید) از بوی آن گریزانند شقیق ورد الحب آله ایرانی آله شرقی کبیکنج. توضیح: برخی کتب این گونه آله را با گونه دیگری از آله ها که بنام} زرد مرغک {موسوم است یکی دانسته اند
یکی از گونه ها آله که می پنداشتند حشرات (از جمله بید) از بوی آن گریزانند شقیق ورد الحب آله ایرانی آله شرقی کبیکنج. توضیح: برخی کتب این گونه آله را با گونه دیگری از آله ها که بنام} زرد مرغک {موسوم است یکی دانسته اند