جدول جو
جدول جو

معنی شبن - جستجوی لغت در جدول جو

شبن
(تَ)
پرگوشت گردیدن، نازک اندام گردیدن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، نزدیک شدن. (اقرب الموارد). قریب و نزدیک گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شبن
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
تصویری از شبن
تصویر شبن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبان
تصویر شبان
(پسرانه)
چوپان، گله بان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبنم
تصویر شبنم
(دخترانه)
ژاله، رطوبت و قطره ای که شب هنگام روی برگ گل و گیاه می نشیند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبنا
تصویر شبنا
(پسرانه)
جوان، نام یکی وکلای قصر حزقیا پادشاه یهودا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ربن
تصویر ربن
(پسرانه)
یکدست. یک اندازه (نگارش کردی: رهبهن)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبنم
تصویر شبنم
رطوبتی که شب روی گیاه ها یا چیزهای دیگر تولید می شود، قطره ای شبیه دانۀ باران که شب در روی برگ گل یا گیاه می نشیند، بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ
فرهنگ فارسی عمید
(شَ زَ / زِ)
شب پره را نامند. (فرهنگ جهانگیری). رجوع شود به شبیازه
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
صقیع. (بحر الجواهر). قطرات ریزۀ آب که در شبهای مرطوب بر زمین ریزد. (فرهنگ نظام). بخار آب که به شکل قطره های بسیار کوچک در شبهای بی ابر بر روی نباتات می نشیند. رطوبتی که شب هنگام بر روی گیاهها یا چیزهای دیگر تولید شود. قطره ای که شب در روی برگ گل یا گیاه نشیند. توضیح آنکه تولید شبنم بدان جهت است که موقع سحر، که هوا غالباً رو به سردی میرود مولکولهای هوا زودتر از ذرات بخار آب اشباع گردند و دو عامل اشباع نسبی و برودت موجب میشوند که ذرات بخار آب تبدیل به قطرات ریز آب شود و بر سطح گیاهان قرار گیرند. (فرهنگ فارسی معین). بژم. بشک. ژاله. بشم. پژم:
چو شب را گزارش درآمد بزیست
بخندید خورشید و شبنم گریست.
نظامی.
و شبنم چو گردد هوا نیز تر
دم ما کند زان نسیم آبخور.
نظامی.
چو شبنم بیفتاد مسکین و خرد
به مهر آسمانش به عیوق برد.
سعدی.
نم شبنم به گل رسد شبها
هم نمی بر سراب میچکدش.
خاقانی.
دیدۀ اهل طمع به نعمت دنیا
پر نشود همچنانکه چاه به شبنم.
سعدی.
هر شبنمی در این ره صد بحر آتشین است
دردا که این معما شرح و بیان ندارد.
حافظ.
گریۀ حافظ چه سنجد پیش استغنای عشق
کاندرین دریا نماید هفت دریا شبنمی.
حافظ.
- شبنم صفت، شبیه و مانند شبنم. (ناظم الاطباء).
- شبنم نخود، ترشحات اسیدی است که از اعضای هوایی گیاه نخود هنگامی که سبز است استخراج میکنند. (فرهنگ فارسی معین).
، نام قسمی از ململ اعلا. (از ناظم الاطباء). پارچه ای است بسیار لطیف و نازک که از پنبه بافند وبرای لباس زیر تابستانی یا پشه بند به کار برود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
نوعی از بازی باشد و آن چنان است که بر یک پای بجهند و لگد بر پشت و پهلوی هم زنند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَ تَ شُ مَ)
شب نماینده. (فرهنگ فارسی معین). که در شب نمایان سازد، آنچه به شب جلوه کند و بدرخشد مانند ساعت و پارچه و تابلو. (فرهنگ فارسی معین). که شب متجلی شود. که در شب نموده شود. که به شب هنگام نشان داده شود.
- ساعت شب نما، ساعتی که در تاریکی شب و بی استعانت روشنایی اعداد دوازده گانه منقوش بر صفحۀ آن به چشم آید. ساعت که نقش اعداد دوازده گانه صفحۀ آن از فسفر باشد و بدین سبب در تاریکی شب به دیده درآید و دیده شود.
، برطرف کننده تاریکی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
مخفف شبانگاه. رجوع به شبانگاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبن
تصویر سبن
روپوشه روپوشه نازک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جبن
تصویر جبن
هراس خزرک بزدلی خرزهره ترس کم دلی بد دلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حبن
تصویر حبن
بیماری تشنگی، علت استسقاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دبن
تصویر دبن
کنام آغل کاز کازه
فرهنگ لغت هوشیار
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربن
تصویر ربن
نیاز مجتهد یهود مفتنی یهودان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبن
تصویر تبن
شوره زار و زمین بی گیاه
فرهنگ لغت هوشیار
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابن
تصویر شابن
چپل کودک فربه و تنبل (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبر
تصویر شبر
عطیه و نیکویی مهر، کابین
فرهنگ لغت هوشیار
گوشه، پارچه بریده راندن، سپوختن، زدن، فروش سر درختی خانه تنگ جای تنگ، خانه دور افتاده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبن
تصویر آبن
طعام خشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بشن
تصویر بشن
قد وبالا، اندام وبدن آدمی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبنگاه
تصویر شبنگاه
هنگام شب شب هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبنمیات
تصویر شبنمیات
شبنمیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبنم
تصویر شبنم
رطوبتی که شب روی گیاها یا چیزهای دیگر تولید می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبح
تصویر شبح
تن، کالبد، سیاهی که از دور بنظر میرسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبنم
تصویر شبنم
((شَ نَ))
قطره ای شبیه دانه باران که شب روی برگ گل و گیاه می نشیند. بشم، بژم، بشک، اپشک، افشک، افشنگ و ژاله نیز گفته اند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبان
تصویر شبان
ابال
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شان
تصویر شان
بزرگی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابن
تصویر ابن
پور
فرهنگ واژه فارسی سره
بشک، جلید، ژاله، طل
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شبانه روز
فرهنگ گویش مازندرانی