گره هایی را گویند که در میان گوشت و پوست آدمی و حیوانات دیگر میباشد و به عربی غدد خوانند. (برهان) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). گرهی که بر جراحت پیدا آید و از جوهر عضو نبود. (از بحر الجواهر). معنی ترکیبی آن ’دشت بیل’ یعنی ’گره بد’ است و بیل به معنی گره، و تاء را انداخته اند دشبل شده است. (از برهان) (از آنندراج). غده و گرهی چند که در میان گوشت و پوست آدمی ودیگر حیوانات می باشد. خنازیر. (ناظم الاطباء). دژپیه. دشپل. دشپیل. و رجوع به دژپیه و دشپل و دشپیل شود، چیزی مانند غضروف که بر استخوان روید چون بشکند. (از بحر الجواهر). و رجوع به دشبد شود
گره هایی را گویند که در میان گوشت و پوست آدمی و حیوانات دیگر میباشد و به عربی غدد خوانند. (برهان) (از لغت محلی شوشتر، نسخۀ خطی). گرهی که بر جراحت پیدا آید و از جوهر عضو نبود. (از بحر الجواهر). معنی ترکیبی آن ’دشت بیل’ یعنی ’گره بد’ است و بیل به معنی گره، و تاء را انداخته اند دشبل شده است. (از برهان) (از آنندراج). غده و گرهی چند که در میان گوشت و پوست آدمی ودیگر حیوانات می باشد. خنازیر. (ناظم الاطباء). دژپیه. دشپل. دشپیل. و رجوع به دژپیه و دشپل و دشپیل شود، چیزی مانند غضروف که بر استخوان روید چون بشکند. (از بحر الجواهر). و رجوع به دشبد شود
نیزۀ کوتاه. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی از ’شل’ باشد که همان نیزۀ کوتاه است که گاهی دوپره و سه پره سازند ومؤلف بهار عجم نویسد که در هند آن را ’سیل’ خوانند. رجوع شود به سیل و شل در بهار عجم و برهان قاطع
نیزۀ کوتاه. (ناظم الاطباء). ظاهراً صورتی از ’شَل’ باشد که همان نیزۀ کوتاه است که گاهی دوپره و سه پره سازند ومؤلف بهار عجم نویسد که در هند آن را ’سیل’ خوانند. رجوع شود به سیل و شل در بهار عجم و برهان قاطع
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 810 تن سکنه. آب آن از رود خانه لیلان و قنات و محصول آن غلات و چغندر و کشمش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی از دهستان گاودول بخش مرکزی شهرستان مراغه. دارای 810 تن سکنه. آب آن از رود خانه لیلان و قنات و محصول آن غلات و چغندر و کشمش است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
پارسی تازی گشته شال پارچه ای که بانگاره ایرانی کلکی (بته جقه) که بیشتردرکرمان ویزدوکشمیرهندبافته می شود. نوعی پارچه ساده یا گلدار که از پشم یا کرک بافند. یا شال کرمانی. شالی که در کرمان بافته شده. یا شال کشمیری. شالی که در کشمیر بافته شده، بالا پوشی که از پارچه پشمی خشن سازند و کشاورزان پوشند، پارچه ای دراز و کم عرض که دور کمر یا سر یا گردن پیچند، گلیم کوچک پشمین
پارسی تازی گشته شال پارچه ای که بانگاره ایرانی کلکی (بته جقه) که بیشتردرکرمان ویزدوکشمیرهندبافته می شود. نوعی پارچه ساده یا گلدار که از پشم یا کرک بافند. یا شال کرمانی. شالی که در کرمان بافته شده. یا شال کشمیری. شالی که در کشمیر بافته شده، بالا پوشی که از پارچه پشمی خشن سازند و کشاورزان پوشند، پارچه ای دراز و کم عرض که دور کمر یا سر یا گردن پیچند، گلیم کوچک پشمین
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
مرضی باشد از امراض چشم و آن مویی است که در درون پک چشم بر میاید و پرده ای را نیز گویند که در چشم بهم رسد رد کردن چیزی به کسی در راه خدا، دشنام دادن، ناسزا گفتن، باران که از ابر بر آمده و تا زمین نرسیده باشد، دشنام
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران
اشتران تک ندارد مخفف ابوالقاسم و ابوالفضل و مانند آنها (قس: بلقاسم و بلفضل در نوشته های پیشینیان و در تداول عوام امل مخفف ام البنین و جز آن)، نره احلیل کیر. نامی است جمله اشتران را اشتران بیش از دو (جمع بی مفرد یا اسم جنس به اعتبار وضع نه استعمال)، ابر حامل باران