جدول جو
جدول جو

معنی شبعاء - جستجوی لغت در جدول جو

شبعاء
(شَ)
از دیه های دمشق از اقلیم بیت الابار است که خطاب بن سلیمان بن محمد بن الولید بن عبدالملک بن مروان بن الحکم اموی و خاندانش در آنجا میزیسته اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(کَ بَ)
پنیرک که نباتی است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(سِ تَ پَرْ وَ)
بر گناه انگیختن.
لغت نامه دهخدا
(شُ یَ)
جمع واژۀ شیّع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شیع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشوع. ج، شوع. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). رجوع به اشوع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تأنیث اشنع. زشت و قبیح. (از اقرب الموارد) : حاضران از آن داهیۀ دهیا و حادثۀ شنعا تعجب نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 298). و رجوع به اشنع شود، عیره شنعاء، گورخر مادۀ بسیار زشت. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
سیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، شباع و شباعا. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام قلعه است درمدینه در دیار اسیدبن معاویه. (از معجم البلدان)
نام کوهی است در بحرین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ جَ)
جمع واژۀ شجاع. (اقرب الموارد). جمع واژۀ شجیع. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شجاع و شجیع شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشجع. ج، شجع. (از اقرب الموارد). رجوع به اشجع شود. زن پردل و دلاور. (منتهی الارب). شجیعه. (از اقرب الموارد) ، دراز. (از اقرب الموارد) ، ناقه شجعاء، شترمادۀ سبک دست و پا در رفتن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشعب. (از ناظم الاطباء). رجوع به اشعب شود
لغت نامه دهخدا
(شُ فَ)
جمع واژۀ شفیع. (دهار) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ شافع. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفعا و شفیع شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبعان
تصویر شبعان
ضد گرسنه، سیر
فرهنگ لغت هوشیار