جدول جو
جدول جو

معنی شبطباط - جستجوی لغت در جدول جو

شبطباط
(شَ بِ)
به معنی بطباط است که سرخ مرد باشد و آن گیاهی است به سیاهی مایل و به عربی عصی الراعی خوانند و خون شکم ببندد. (برهان) (از ناظم الاطباء). رجوع به سرخ مرد شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شباط
تصویر شباط
از ماه های شمسی عربی پس از کانون دوم و پیش از آذار
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
وادئی از اعمال شذونه به اندلس، یا شهری هم بدانجا. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شُ)
به لغت رومی ماه آخر زمستان است. (برهان قاطع). یکی از ماههای سریانی است که میان ماه کانون الثانی و آذار قرار دارد. (از متن اللغه). ماهی است از سال رومی و آن ماه آخر زمستان است. (منتهی الارب). مشهور در شباط شین معجمه است و جوهری در صحاح آورده که سین مهمله است و شاید که اصل آن شین معجمه و معرب آن سین مهمله باشد. در اصل سریانی این کلمه شباط با شین بوده و در عربی با شین و سین هر دو استعمال شده است. (فرهنگ نظام). تمام دوازده ماه سال رومی در این شعر جمع است:
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه
شباط و آذر و نیسان ایار است
حزیران و تموز و آب و ایلول
نگهدارش که از من یادگار است.
(نصاب الصبیان).
ماه ششم از سال سریانی و آن ماه سیم زمستان است. مطابق اسفندارمذ فارسی و حوت عرب و سیزدهم فوریه رومی. از دهم بهمن است تا دهم اسفند و میان کانون دوم و آذار و تقریباً مطابق با ’مزعزن ’ ایران باستان. (یادداشت مؤلف). پنجمین ماه سال سریانی. این نام از اسم یازدهمین سال یهودیان، شباط که تقریباً بر آن منطبق است اخذ شده. این ماه از 31 ژانویۀ تقویم رومی شروع شود و 28 روز دارد و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده شود و با فوریۀ فرنگی نیز منطبق گردد. (حاشیۀ برهان چ معین). نام یکی ازماههای رومی است و آن را اشباط و سباط به اعتبار فراوانی باران گویند. این نام را در لاتین ’فرواریوس’ گویند، به معنی پاکیزگی نسبت به عید تطهیر که در روز 15 آن ماه است. روزهای ماه شباط 28 روز است و در سنۀ کبیسه یک روز بر آن اضافه شود و 29 روز گردد. (از دائره المعارف بستانی)
لغت نامه دهخدا
نام تیره ای است از قبیلۀجوابر در جبل الدروز سوریه. (از معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا
مرد عیار را گویند. (لغت فرس اسدی)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یک نوع مرغی. (ناظم الاطباء). نوعی از مرغان. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
گروه از مردم وجز آن. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از آنندراج) ، کفتگی جامه. ج، شماطیط. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
دژی است از توابع طلیطله به اندلس. (از معجم البلدان)
حصنی از اعمال طلیطله به اندلس. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شبوط و آن نام نوعی از ماهی رودخانه باشد و کلمه مزبور دخیل است. (از متن اللغه). رجوع به شبوط شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منزل و جایگاه شب و محل آسایش در شب. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ طِ)
یکی از نواحی آسیای صغیر: اما آن یازده ناحیت (از روم) که بر مشرق خلیج است نام وی این است: برقسیس. ابسیق. ابطماط... (حدودالعالم)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
به لغت سریانی رستنیی باشد که آنرا سرخ مرو گویند. (برهان) (آنندراج). عصی الراعی. (ترجمه فرانسوی مفردات ابن بیطار) (فهرست مخزن الادویه) (از اختیارات بدیعی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه) (ذخیرۀ خوارزمشاهی ذیل قرابادین). مأخوذ از سریانی گیاهی که عصی الراعی گویند. (ناظم الاطباء). برسیان دارو. سبطباط. شبطباط. حمیرا. خشخاش. نباتی را گویند که عرب او را عصی الراعی گوید و بعضی گفته اند خشخاش را به این دو نام که یاد کردیم تعریف کنند و عصی الراعی را بزبان زابلی صدپیوندک گویند و یونس گوید: نبات او را شاخهای باریک باشد. (ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی نسخۀ خطی کتاب خانه لغت نامه). هفت بند. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دور شدن. (ناظم الاطباء) (المصادر زوزنی) ، راست قامت شدن، دارای اندام معتدل بودن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بطباط
تصویر بطباط
سریانی سرخ مرو هفت بند از گیاهان هفت بند
فرهنگ لغت هوشیار
ماه فوریه نام یکی از ماه های رومیان پنجمین ماه سال سریانی ماخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریبا بر آن منطبقاست. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاط
تصویر شطاط
راست بالایی
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که شبها بازی کند و صورتهای مختلف از پس پرده بنماید، شب زنده دار: قائم اللیل
فرهنگ لغت هوشیار
((شُ))
پنجمین ماه سال سریانی مأخوذ از نام یازدهمین ماه سال یهودیان که تقریباً بر آن منطبق است. این ماه در 31 ژانویه تقویم رومی شروع می شود و شامل 28 روز است و در هر چهار سال یک روز کبیسه بدین روزها افزوده می گردد
فرهنگ فارسی معین