جدول جو
جدول جو

معنی شبرانه - جستجوی لغت در جدول جو

شبرانه(شُ نَ)
از ثغورشرقی اندلس نزدیک طرطوشه. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شبرانه(شَ نَ)
شهری از شهرهای شرقی مرز اندلس نزدیکی طرطوشه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکرانه
تصویر شکرانه
(دخترانه)
شکر (عربی) + انه (فارسی) شکرگزاری، سپاسگزاری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شکرانه
تصویر شکرانه
شکر و سپاس، حق شکر، شکرگزاری، سپاسگزاری، سپاس داری، برای مثال همی گفت شولیده دستار و موی / کف دست شکرانه مالان به روی (سعدی۱ - ۱۱۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
مربوط به شب، در هنگام شب، هر چیز شب مانده، شبینه
شبان، چوپان، برای مثال گفت با خود کز این شبانۀ پیر / شاهی آموختم زهی تدبیر (نظامی۴ - ۷۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شیرانه
تصویر شیرانه
شیر مانند مانند شیر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ نَ / نِ)
صورتی از آبرانه. میرآب. آبیار. اویار
لغت نامه دهخدا
(شُ نَ / نِ)
شکرگزاری و حقشناسی و سپاسداری و ادای شکر نعمت و تشکر. (ناظم الاطباء). سپاسگزاری. سپاسداری. شکران. شکر. (یادداشت مؤلف) ، آنچه نذر کنند یا به فقرادهند بر سبیل شکرگزاری از حصول نعمتی یا دفع نقمتی و بلیّتی. نذر و نثار. (یادداشت مؤلف) :
شکرانۀ آن روزی کآید به شکار دل
من زرّ و سر اندازم گر کس شکر اندازد.
خاقانی.
آمده در دام چنین دانه ای
کمتر از آوازۀ شکرانه ای.
نظامی.
ز شکر و ز شکرانه باقی نماند
بسی گنج در پای خسرو فشاند.
نظامی.
به گنجینه سپارم گنج را باز
بدین شکرانه گردم گنج پرداز.
نظامی.
شکرانۀ این چه می پذیری
کو صید شد و تو صیدگیری.
نظامی.
به شکرانۀ دولت تندرست
بر آن پشته بنیادی افکند چست.
نظامی.
گر مرا در عشق خود فانی کنی
باقیت بر جان من شکرانه ایست.
عطار.
همی گفت ژولیده دستار و موی
کف دست شکرانه مالان به روی.
سعدی.
ای صاحب کرامت شکرانۀ سلامت
روزی تفقدی کن درویش بینوا را.
حافظ.
بدین شکرانه میبوسم لب جام
که کرد آگه زراز روزگارم.
حافظ.
گر ببینم خم ابروی چو محرابش باز
سجدۀ شکر کنم وز پی شکرانه روم.
حافظ.
شکر ایزد که میان من و او صلح افتاد
صوفیان رقص کنان ساغر شکرانه زدند.
حافظ.
سلطان... شکرانۀ آن روی بر زمین نهاد. سلجوقنامه (از فرهنگ فارسی معین).
- امثال:
شکرانۀ بازوی توانا
بگرفتن دست ناتوان است.
- به شکرانه، بعنوان شکرانه. بر سبیل سپاسداری. بجهت شکر. برای سپاس. سپاسگزاری را. (یادداشت مؤلف) :
دوست در روی ما چو سنگ انداخت
ما به شکرانه شکّر اندازیم.
خاقانی.
هر که لب شکربار ترا بمزد به شکرانه هزار جان فدا کند. (سندبادنامه ص 130).
خلاف طبیعت به ناهید داد
به شکرانه قرصی به خورشید داد.
نظامی.
هرچه در باغ بود و در خانه
پیش او ریختم به شکرانه.
نظامی.
به شکرانه جان را کشیدند پیش
چو دیدندروی خداوند خویش.
نظامی.
خواب چو پروانه پر انداخته
شمع بشکرانه سر انداخته.
نظامی.
جان بشکرانه دادن از من خواه
گر به انصاف با میان آیی.
سعدی.
چو خود را قوی حال بینی و خوش
بشکرانه بار ضیعفان بکش.
سعدی.
نه خواهنده ای بر در دیگران
بشکرانه خواهنده از در مران.
سعدی.
بشکرانه گفتا بسر ایستم
که آنم که پنداشتی نیستم.
سعدی.
گشا ای مسلمان بشکرانه دست
که زنار مغ بر میانت نبست.
سعدی.
به جان او که بشکرانه جان برافشانم
اگر بسوی من آری پیامی از بر دوست.
حافظ.
ماجرا کم کن و بازآ که مرا مردم چشم
خرقه از سر بدرآورد و بشکرانه بسوخت.
حافظ.
- شکرانه کردن، شکر کردن. سپاسداری کردن:
بسی شکرو بسی شکرانه کردند
جهانی وقف آتشخانه کردند.
نظامی.
نخورده جامی از می خانه ما
کنداز شکرها شکرانۀ ما.
نظامی.
، حق الجعاله وآنچه داده میشود به کسی که طرفداری از مدعی و یا مدعی علیه نماید. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
یکی شبهان. تریاقی است مر گزیدگی هوام را و سرفه و تفتیت حصاه را نفع بخشد و شکم را بند کند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
مؤنث شبعان. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). و هی شبعی. (از اقرب الموارد). رجوع به شبعان شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
منسوب به شبرانه است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
مانند شیر. چون شیر. بسان شیر. با شجاعت و بیباکی چون شیر:
ور بخرگه بگذرد بیگانه رو
حمله بیند از سگان شیرانه او.
مولوی.
، شجاعانه. با دلیری. با بیباکی و دلاوری، شجاع و دلیر. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
هنگام شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبخانه
تصویر شبخانه
خوابگاه، حرمسرا، قسمتی از مسجدهای بزرگ که دارای سقف است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکرانه
تصویر شکرانه
شکرگزاری و حقشناسی و سپاسداری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
((شَ نِ یا نَ))
مربوط یا متعلق به شب، در طول یک شب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکرانه
تصویر شکرانه
((شُ نِ))
حق شکر، سپاسداری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شکرانه
تصویر شکرانه
پاس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
Nightly, Nocturnal, Nocturnally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nocturnement, nocturne
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
夜ごとに , 夜間の , 夜間に
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
בלילות , לילי , בלילה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
매일 밤 , 야간의 , 야간에
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
setiap malam, nokturnal, pada malam hari
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
रात्रिकालीन , रात्रिक , रात्रि रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nachtelijk
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
notturnamente, notturno
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nocturnamente, nocturno
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
noturnamente, noturno
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
每晚地 , 夜间的 , 夜间地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nocą, nocny, nocno
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
щовечора , нічний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
nächtlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
ночами , ночной
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شبانه
تصویر شبانه
gecelik, geceye ait, geceleyin
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی