جدول جو
جدول جو

معنی شبدرآباد - جستجوی لغت در جدول جو

شبدرآباد
(شَ دَ)
دهی از دهستان لادیز بخش میرجاوۀ شهرستان زاهدان. دارای 80 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، ذرت، پنبه و لبنیات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شَ)
دهی از دهستان پائین جام بخش تربت جام شهرستان مشهد است و 140 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی است از بخش شمیران، شهرستان تهران واقع در 11000 گزی خاور تجریش متصل براه شوسۀ قلهک - لشکرک، سکنۀ آن 12 تن است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
نام دهی ازآذربایجان: ’و بدیه شادآباد پیر شیروان واکابر بسیار است، ’ (نزهه القلوب مقالۀ سوم ص 78)
لغت نامه دهخدا
علی پاشا، فرزند احمدپاشا بیگلربیگی تونس. وی در زمان سلطنت سلطان عثمان ثانی به صدارت عظمی رسیده و در زمان سلطان احمدخان (1026 هجری قمری) با مقام وزارت سمت والی تونس را داشته و در زمان سلطان مصطفی خان (1027) نیروی دریایی زیر فرمان او بوده است. نامبرده در این مقام به سال 1028 در دریای سیاه 6 فروند از کشتی های دشمن را محاصره و توقیف کرد و بدین مناسبت مورد تشویق و محبت سلطان قرار گرفت، او در 1029 از طرف سلطان عثمان خان شهید به صدارت عظمی منصوب شد و یک سال بعد (1030) درگذشت. رجوع شود به قاموس الاعلام ترکی ج 3
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان زوارم بخش شیروان شهرستان قوچان. واقع در 18هزارگزی جنوب باختری شیروان و 5هزارگزی جنوب مالرو عمومی شیروان - سبزوار. ناحیه ای است کوهستانی آب و هوای آن معتدل است و 623 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و رودخانه تأمین میشود. محصولات آن غلات و انگور است. اهالی به کشاورزی، مالداری و قالیچه بافی اشتغال دارند. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قُ رَ)
دهی است از دهستان گردیان بخش شاهپور شهرستان خوی. واقع در 22000 گزی جنوب باختری شاهپور و 8هزارگزی جنوب راه ارابه رو چهریق. محلی است کوهستانی، سردسیر، سالم. سکنۀ آن 76 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شِ کَ)
دهی است از دهستان میربیگ بخش دلفان شهرستان خرم آباد. سکنه 360 تن. آب از رود خانه کشفان. محصول عمده غلات و لبنیات و پشم. ساکنان از طایفۀ قلایی اند و عده ای چادرنشین هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دهی است از دهستان خامنۀ بخش شبستر شهرستان تبریز. سکنۀ آن 3947 تن. آب از چشمه. محصول آن غلات و حبوبات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام دهی است میان همدان و کاشان که مولد فیروز ابولؤلؤ کشندۀ عمر بن خطاب است. (از مجمل التواریخ و القصص ص 280)
لغت نامه دهخدا
(تَ بَ)
نام محلی کنار راه بابل و چالوس میان سیاه رود و محمودآباد در 323/5هزارگزی تهران
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی جزء بخش زرند شهرستان ساوه 8هزارگزی شمال خاوری مرکزی بخش یک هزارگزی راه عمومی. جلگه، متعدل. سکنۀ آن 1006 تن. آب از قنات لب شور. محصول آن غلات، پنبه، چغندرقند، بنشن، شاه دانه، باغات انگور. شغل اهالی زراعت و گله داری. دبستان چهارکلاسه دارد. مزرعۀ عباس آباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دهی از دهستان جلگۀ شهرستان گلپایگان است و 352 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان، سکنۀ آن 190 تن، آب آن از رودخانه و چشمه، صنایع دستی آنجا پارچه های نخی و ابریشمی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از بخش سیمینه رود شهرستان همدان، سکنۀ آن 135 تن، آب آن از چشمه، صنایع دستی زنان جاجیم بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 5)
دهی است از بخش مانه شهرستان بجنورد، سکنۀ آن 1312 تن، آب آن از رودخانه، صنایع دستی آنجاقالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان طوالش، سکنۀ آن 1063 تن، آب آن از رود خانه شیرآباد، راه آن اتومبیلرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
دهی است از بخش حومه شهرستان ارومیّه، سکنۀ آن 220 تن، آب آن از نازلوچای، راه آن ارابه رو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از بخش کدکن شهرستان تربت حیدریه، سکنۀ آن 340 تن، صنایع دستی آنجا کرباس بافی است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی است از بخش طبس شهرستان مشهد، سکنۀ آن 126 تن، آب آن از قنات، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
رودخانه ای است که به بحر خزر می ریزد و محل صید ماهی می باشد، (از جغرافیای اقتصادی کیهان)
لغت نامه دهخدا
(گَ رَ)
دهی از دهستان کهنه فرود بخش حومه شهرستان قوچان در 17 هزارگزی جنوب قوچان سر راه شوسۀ عمومی مشهد به قوچان. جلگه، معتدل. سکنۀ آن 586 تن شیعه. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و انگور و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه اتومبیل رو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(نَ دِ شِ)
دهی است از دهستان آشتیان بخش طرخوران شهرستان اراک، در 17هزارگزی جنوب شرقی طرخوران و 3هزارگزی راه آشتیان به تفرش، در ناحیۀ کوهستانی سردسیری واقع است و 656 تن سکنه دارد. آبش از قنات، محصولش غلات و بنشن و پنبه، شغل اهالی زراعت و گله داری و قالیچه بافی است. مزرعۀ عزیزآباد جزء این ده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان فروغن است که در بخش ششتمد شهرستان سبزوار واقع است و676 تن سکنه دارد. (از فرهنگجغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خِ دِ)
دهی است از دهستان دینوربخش صحنۀ شهرستان کرمانشاه. واقع در 25هزارگزی شمال باختری صحنه و یک هزارگزی باختر شوسۀ کرمانشاه به سنقر. این ناحیه در دامنۀ کوه واقع و هوایش سرد و دارای 75 تن سکنه میباشد که کردی و فارسی زبانند. آب آن رودخانه کرتویچ است. اهالی آن بکشاورزی گذران میکنند و محصولاتش: غلات و حبوبات و توتون می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان مازول بخش حومه شهرستان نیشابور با 526 تن سکنه. آب از قنات. محصول آنجا غلات. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دهی از دهستان منگور بخش حومه شهرستان مهاباد است و 168 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(عَ)
دهی است از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان، واقع در ده هزارگزی جنوب باختری دامغان. و هفت هزارگزی ایستگاه. هوای آن معتدل است و 350 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و چشمه علی تأمین میشود. محصولات آن غلات، پسته، پنبه، انگور و حبوبات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. صنایع دستی آنها کرباس بافی است. راه فرعی آن از ایستگاه منشعب میشود. دبستان دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از بخش فهرج شهرستان بم است. 892 تن سکنه دارد. محصول آن حنا و خرماست. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8) ، مجلس دلگشا و جای آسایش و آرام. (برهان قاطع) (هفت قلزم). مجلس دلگشا. (فرهنگ سروری). جای آرام چون باغ و خانه و مجلس. (شرفنامۀ منیری) :
چو آراست آن باغ بدرام را
برافروخت روی دلارام را.
نظامی.
- بدرام کردن، آراسته و دلگشا کردن:
بهرای گنجش چو بدرام کرد
بپهلو زبانش هری نام کرد.
نظامی.
ارسطوش فرزند خود نام کرد
بتعلیم او خانه بدرام کرد.
نظامی.
، خرام. (برهان) (هفت قلزم) ، همیشه و مدام. (برهان قاطع) (انجمن آرا) (هفت قلزم). همیشه و جاوید. (انجمن آرا) :
ز روزگار وفادار دولتت بدرام.
مختاری (از انجمن آرا).
و رجوع به پدرام شود
لغت نامه دهخدا
(بَ)
از دیه های فراهان است. (تاریخ قم ص 119، 141)
لغت نامه دهخدا
(حَ دَ)
دهی است از دهستان کرارج بخش حومه شهرستان اصفهان. دارای 116 تن سکنه. آب آن از رودخانه و چاه. محصول آن غلات، ذرت، پنبه و صیفی. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
قریه ای است در پنج فرسنگی مرو. (انساب سمعانی). قریه ای است در پنج فرسنگی مرو و برخی از روات بدان منسوبند. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
دهی است از دهستان شش ده قره بلاغ بخش مرکزی شهرستان فسا در 33هزارگزی خاور فسا کنار راه فرعی فسا به داراکویه واقع است. زمین آن جلگه و هوای آن معتدل است. و 135 تن سکنه دارد و مذهب آنان شیعه و زبانشان فارسی است. آب آن از قنات و محصولات آن غلات و پنبه و تریاک و انگور و انجیر است. شغل مردم آن زراعت و باغبانی و صنایع دستی قالی و گلیم بافی و راه آن فرعی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی است از دهستان کلیبر بخش کلیبر شهرستان اهر. کوهستانی و معتدل. سکنه 178 تن. آب از چشمه. محصول غلات و گردو. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
دهی جز دهستان کله بوز بخش مرکزی میانۀ شهرستان میانه است و 2345 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دهی از دهستان تبادکان است که در بخش حومه شهرستان مشهد و چهارهزارگزی مشهد واقع است و 139 تن سکنه دارد. آب آن از قنات. محصول آنجا غلات، بن شن. شغل اهالی آن زراعت، مالداری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(وِ دِ)
دهی است از جلگه افشار بخش اسدآباد شهرستان همدان با 672 تن سکنه. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(دِ عَ)
دهی است از دهستان کلیائی بخش اسدآباد شهرستان همدان. در بیست و یکهزار گزی شمال غربی اسدآباد و شش هزارگزی مشرق جادۀ فرعی چهاردولی به سنقر. کوهستانی و سردسیر است و ساکنانش 189 نفرند و فارسی را به لهجۀ کردی تکلم میکنند آبش از چشمه و محصولش غلات و لبنیات و حبوبات و توتون است مردمش به زراعت و گله داری مشغولند و صنعت دستی آنان قالی بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5 ص 450)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزو بخش شهریار شهرستان تهران در جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 216 تن است. آب آن از قنات و سیاه آب ابراهیم آباد و محصول آن غلات، صیفی، چغندرقند، انگور و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام قریه ای است به ناحیت جوین. (یادداشت مؤلف). ده کوچکی است از دهستان قهاب رستاق صیدآباد دامغان در 12 هزارگزی جنوب صیدآباد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3). و رجوع به فهرست اعلام حبیب السیر ج 1 ص 504 و نزهه القلوب ج 3 ص 150 و 174 و شدالازار ص 221 و459 و تاریخ مغول عباس اقبال ص 467 شود، باد شمال. (دزی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
دهی از دهستان نقاب بخش جغتای است که در شهرستان سبزوار واقع است. دارای 350 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
نام نیمی از شهر گرگان و نام نیمۀ دیگرش شهرستان است. (از حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
جای در فراوان
لغت نامه دهخدا