جدول جو
جدول جو

معنی شبخیزک - جستجوی لغت در جدول جو

شبخیزک
(شَ زَ)
تره تیزک. آن سبزیی است معروف که خورند و تره تندک نیز گویندش و به عربی رشاد خوانند و تخم آن را حب الرشاد. (برهان قاطع) (آنندراج). تره تیزک. رشاد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آبخیز
تصویر آبخیز
زمین پرآب، زمینی که هر جای آن را بکنند آب بیرون آید، طوفان دریایی، کنایه از پیشامد وحشتناک، برای مثال اندر این آبخیز، نوح تویی / واندر این دامگه فتوح تویی (اوحدی - ۴۷۹)، موج، طغیان آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بهیزک
تصویر بهیزک
پنجه، نپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که به ترتیب عبارت است از مثلاً اهنود، اشتود، سپنتمد، وهوخشتر و وهشتواش، چون در گاهنمای باستانی ایران هر ماه سی شبانه روز بود و هر سال ۳۶۰ شبانه روز می شد ازاین رو در پایان سال پنج روز می افزودند تا سال دقیقاً ۳۶۵ روز بشود
، پنجۀ دزدیده، پنجۀ بزرگ، پنجۀ مسترقه، خمسۀ مسترقه، پنجک، وهیزک، اندرگاه، پنجه وه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شابیزک
تصویر شابیزک
بلادانه، گیاهی خودرو، با برگ های ساده و گل های خاکستری رنگ که بومی مناطق مرطوب است و میوه، برگ و ریشۀ آن مصرف دارویی دارد، شابیزک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب خیزی
تصویر شب خیزی
برخاستن در شب برای عبادت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شب خیز
تصویر شب خیز
خیزنده در شب، ویژگی کسی که شب از خواب برخیزد و بیدار بماند، ویژگی آنکه شب برای عبادت از خواب برخیزد، شب زنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شبدیز
تصویر شبدیز
سیاه رنگ، در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو در شب برگرفتی راه شبدیز / شدندی جملۀ آفاق شب خیز (نظامی۱۴ - ۱۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(شُ بَ)
مصغر شباک به معنی پنجره. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
دهی از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد است و 1841 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9). دیه برزه که آنرا بیزک خوانند. (تاریخ بیهق ص 211)
لغت نامه دهخدا
(زَ)
نام جانوری است که آنراشب خیزک و پاچه خیزک نیز میگویند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کمینگاه و محل خوف. (آنندراج). کمینگاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام جایی بوده است. (فرهنگ نظام) :
از در شبدیز تا به حد بخارا
از بس خون عدو بخار گرفته.
مجیرالدین بیلقانی
لغت نامه دهخدا
(بِ زَ)
پهلوی ’وهیجک’. خمسۀ مسترقه. پنجه دزدیده. اندرگاه. (یادداشت بخط مؤلف). هریک از دوازده ماه ایران باستان دارای 30 روز بود و سال، 12*30 = 360 روز. بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشت. برای جبران در آخر هر ماه سال پنج روز دیگر می افزودند تا سال شمسی درست داری 365 روز باشد. این کبیسۀ سال را در عربی خمسۀ مسترقه و در فارسی، پنجۀ دزدیده و بهیزک و در پهلوی، وهیجک و پنجه و پنج وه و گاه و اندرگاه نامیده اند. ظاهراً مصحف آن کلمه در فرهنگها بهترک است. (فرهنگ فارسی معین) : و پارسیان را از جهت کیش گبرکی نشایست که سال را بیکی روز کبیسه کنند. پس این چهار روز را یله همی کردند تا از وی ماهی تمام گرد آمدی به صدوبیست سال. و آن گاه این ماه را بر ماههای سال زیادت کردندی تا سیزده ماه شدی و نام یکی ماه اندر او دوبار گفته آمدی. و آن سال را بهیزک خواندندی و سپس نیست شدن ملک و کیش ایشان این بهیزک کرده نیامده است باتفاق. (التفهیم ص 222). و رجوع به بهترک شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
عمل شبخیز. برخاستن در شب جهت عبادت و جز آن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَتَ اَ)
شب خیزنده. آنکه شبها برخیزد. (آنندراج). کسی که در شب از خواب برمیخیزد، مثل: عابد شب خیز. (از فرهنگ نظام). کسی که برای عبادت شب هنگام از خواب برخیزد. (ناظم الاطباء). قائم اللیل. شب زنده دار، چیزی که شب برخیزد مثل نالۀ شب خیز. (فرهنگ نظام) :
هر خسی قیمت نداند نالۀ شب خیز را
خسروی بایدکه داند قدر این شبدیز را.
صائب
لغت نامه دهخدا
(زَ)
مردم گیاه. (ناظم الاطباء). شابیزک یا بلادن، آتروپا بلادنا که میوه های آن بنفش و تیره و دارای مادۀ سمی آتروپین است که بعنوان مخدّر بکار میرود و مهرگیاه ماندرا گورا که مادۀسمّی آن در ریشه های ضخیم جمع میشود و در میان تمام ملل در موضوع ریشه آن افسانه هائی شایع است و آن را سگ کن نیز میگویند. (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 239)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شبی. سدره (در مراسم دینی زردشتیان). (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبخیز
تصویر شبخیز
خیزنده در شب و بیدار ماندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبدیز
تصویر شبدیز
شب رنگ، شب مانند
فرهنگ لغت هوشیار
هر یک از 12 ماه ایران باستان دارای 30 روز بود و سال 1230 360 روز. بنابراین هر سال شمسی پنج روز کم داشتن، برای جبران در آخر هر سال پنج روز دیگر می افزودند تا سال شمسی درست دارای 365 روز باشد، این کبیسه سال را در عربی خمسه مسترقه و در فارسی پنجه دزدیده و بهیزک و در پهلوی و هیجک و پنجه و پنج وه و گاه و اندرگاه نامیه اند. توضیح مصحف این کلمه در فرهنگها (بهترک) است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبیک
تصویر شبیک
تیغ کلاغ (گلایول) ازگل ها
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی که هر جای آنرا بکنند آب بیرون آید، زمین آبدار مانند چمن، مد مقابل جزر، موج، طوفان، طغیان و افزایش آب در فصل بهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبخیز
تصویر آبخیز
زمین پر آب، مد، مقابل جزر، موج، طوفان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بهیزک
تصویر بهیزک
((بِ زَ))
پنج روز آخر سال به نامهای اهنود، اشتود، سپنتمد، و هوخشتر و هیشتوایشت که مأخوذ از نام پنج فصل گاثه ها می باشد، در ایران باستان هر ماه سی روز بوده است بنابراین به آخر سال یعنی پایان اسفند، پنج روز می افزودند تا سال سیصد و شصت و پنج روز شود، خمسه مستسرقه، پنجه دزدیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبدیز
تصویر شبدیز
((شَ))
شب رنگ، سیه فام، نام اسب خسرو پرویز
فرهنگ فارسی معین
آب دار، آبزا، کوهه، موج، موج کوهه
فرهنگ واژه مترادف متضاد