مؤنث شایع. ج، شایعات. صورتی از شائعه. خبری که فاش شود ولی صحت و نادرستی آن معلوم نباشد. (از معجم الوسیط) ، اشتهار و آوازه. (ناظم الاطباء) ، خبرهای بی اصل و نادرست. - شایعه سازی، خبر نادرست ساختن. - اخبار شایعه، خبرهای معروف و مشهور. (ناظم الاطباء)
مؤنث شایع. ج، شایعات. صورتی از شائعه. خبری که فاش شود ولی صحت و نادرستی آن معلوم نباشد. (از معجم الوسیط) ، اشتهار و آوازه. (ناظم الاطباء) ، خبرهای بی اصل و نادرست. - شایعه سازی، خبر نادرست ساختن. - اخبار شایعه، خبرهای معروف و مشهور. (ناظم الاطباء)
با کسی دوستی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خواندن شتر و رمۀ پس مانده را و آواز کردن او. و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در پی رفتن در کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیروی نمودن. (آنندراج) ، گسیل کردن، در پی رسیدن کسی را. (منتهی الارب). چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. (آنندراج). به دنبال مسافر رفتن هنگام رحیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشایعت شود
با کسی دوستی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، خواندن شتر و رمۀ پس مانده را و آواز کردن او. و یعدی بالباء. (منتهی الارب) (آنندراج) ، در پی رفتن در کاری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). پیروی نمودن. (آنندراج) ، گسیل کردن، در پی رسیدن کسی را. (منتهی الارب). چند قدم همراه کسی رفتن برای رخصت. (آنندراج). به دنبال مسافر رفتن هنگام رحیل. (از اقرب الموارد). و رجوع به مشایعت شود