جدول جو
جدول جو

معنی شایع - جستجوی لغت در جدول جو

شایع
ویژگی آنچه در افواه مردم پراکنده و منتشر شود، گسترش یافته، پراکنده، منتشرشونده مثلاً بیماری شایع، مورد قبول همه، رایج، ویژگی آنچه همه را دربر گیرد، فراگیر، مشهور
تصویری از شایع
تصویر شایع
فرهنگ فارسی عمید
شایع
(یِ)
مأخوذ از شائع تازی. بمعنی بهرۀ بخش ناکرده. (ناظم الاطباء). بهره ای که جدا نشده است از حصۀ دیگران. مشاع. (یادداشت مؤلف) ، ظاهر و فاش و آشکارا. منتشر و معروف. چیزی که همه کس آن را داند و بر وی مطلع باشد. (ناظم الاطباء) : و حال علو همت و کمال بسطت ملک او از آن شایعتر است که در شرح آن به اشباع حاجت افتد. (کلیله و دمنه). و ذکر این معنی از این شایعترست. (کلیله و دمنه). و اجتهاد او در عالم شایع باشد. (کلیله و دمنه).... صیت سایر و ذکر شایع یابد. (سندبادنامه ص 8). انعام او درباره اهل علوم و اصحاب هنر شایع و مستفیض. (ترجمه تاریخ یمینی ص 206). رجوع به شائع شود.
- خبر شایع، پراکنده و فاش. خبری مستفیض.
، عام و شامل عموم شونده. (تتبعات مینوی بر کلیله ص 145) : سوم آنکه مالش اصحاب مکر و فجور و قطع اسباب ایشان راحتی شامل و منفعتی شایع را متضمن است. (کلیله و دمنه چ مینوی ص 145) ، مورد قبول همگی. (تتبعات مینوی بر کلیله ص 386) : آنکه اصلی کریم و ذات شریف دارد و جمالی رایق و عفافی شایع. (کلیله چ مینوی ص 386)
لغت نامه دهخدا
شایع
ظاهر و فاش و آشکارا، منتشر و معروف
تصویری از شایع
تصویر شایع
فرهنگ لغت هوشیار
شایع
((یِ))
فاش، آشکار، پراکنده، رایج
تصویری از شایع
تصویر شایع
فرهنگ فارسی معین
شایع
رایج، ساری، متداول، پراکنده، جاری، گسترده، منتشر، آشکار، فاش
متضاد: نامتداول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شایعه
تصویر شایعه
خبر معمولاً نادرستی که شیوع پیدا کرده
فرهنگ فارسی عمید
(یِ عَ)
مؤنث شایع. ج، شایعات. صورتی از شائعه. خبری که فاش شود ولی صحت و نادرستی آن معلوم نباشد. (از معجم الوسیط) ، اشتهار و آوازه. (ناظم الاطباء) ، خبرهای بی اصل و نادرست.
- شایعه سازی، خبر نادرست ساختن.
- اخبار شایعه، خبرهای معروف و مشهور. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تشایع
تصویر تشایع
همدیگر شریک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
پس آینده، به درگه رونده بدرهه کن بدرهه گر کسی که از دنبال دیگری رود، کسی که بدنبال مسافر رود بدرقه کننده، جمع مشایعین
فرهنگ لغت هوشیار
مونث شائع سرت برزبانی چکاچک درو مونث شایع خبری که شیوع یافته (راست یا دروغ)، جمع شایعات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
((یِ عَ یا عِ))
مؤنث شایع. خبری که شیوع یافته باشد، جمع شایعات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
چو، رواگه، دهان زد، سخن پراکنی
فرهنگ واژه فارسی سره
خبر، شهرت، خبرپراکنی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
شائعةً
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
Gossip, Rumor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
potins, (FR) rumeur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
噂 , 噂
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
چغل خوری , افواہ
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
গুজব , গুজব
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
ข่าวลือ , ข่าวลือ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
uzushi, (SW) uvumi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
dedikodu, (TR) dedikodu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
gosip, (ID) rumor
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
רכילות , שמועה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
소문 , 소문
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
अफवाह , अफवाह
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
roddel, (NL) gerucht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
pettegolezzo, (IT) voce
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
fofoca, (PT) boato
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
八卦 , 谣言
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
plotka, (PL) plotka
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
плітка , чутка
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
Klatsch, (DE) Gerücht
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
сплетня , слух
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شایعه
تصویر شایعه
chisme, (ES) rumor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی