جدول جو
جدول جو

معنی شاگردی - جستجوی لغت در جدول جو

شاگردی
شاگرد بودن تلمذ تعلم، شاگردانه شاگردانگی
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
فرهنگ لغت هوشیار
شاگردی
شاگرد بودن و آموختن علم یا هنر یا کار نزد استاد
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
فرهنگ فارسی عمید
شاگردی
Discipleship
تصویری از شاگردی
تصویر شاگردی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
شاگردی
ученичество
دیکشنری فارسی به روسی
شاگردی
Jüngerschaft
دیکشنری فارسی به آلمانی
شاگردی
учнівство
دیکشنری فارسی به اوکراینی
شاگردی
uczniostwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
شاگردی
门徒身份
دیکشنری فارسی به چینی
شاگردی
discipulado
دیکشنری فارسی به پرتغالی
شاگردی
discepolato
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
شاگردی
discipulado
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
شاگردی
discipulat
دیکشنری فارسی به فرانسوی
شاگردی
discipelschap
دیکشنری فارسی به هلندی
شاگردی
शिष्यत्व
دیکشنری فارسی به هندی
شاگردی
kepemuridan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
شاگردی
تبعيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
شاگردی
제자도
دیکشنری فارسی به کره ای
شاگردی
חניכות
دیکشنری فارسی به عبری
شاگردی
弟子道
دیکشنری فارسی به ژاپنی
شاگردی
öğrencilik
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
شاگردی
usomi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
شاگردی
ศิษย์ธรรม
دیکشنری فارسی به تایلندی
شاگردی
শিষ্যত্ব
دیکشنری فارسی به بنگالی
شاگردی
شاگردی
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از همشاگردی
تصویر همشاگردی
همکلاس، همدرس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبگردی
تصویر شبگردی
گردش شب شبروی، محارست در شب پاسبانی، دزدی راهزنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبگردی
تصویر شبگردی
گردش در شب، شب روی، کنایه از پاسبانی در شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاگرد
تصویر شاگرد
مرشد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شاگرد
تصویر شاگرد
آموزنده علم یا هنر نزد کسی، محصل و تلمیذ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاگرد
تصویر شاگرد
کسی که نزد دیگری علم یا هنر می آموزد، پسری که در دکانی خدمت می کند، وردست، پسوند متصل به واژه به معنای کمک مثلاً شاگرد شوفر، شاگرد بنا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاگرد
تصویر شاگرد
((گِ))
کسی که نزد دیگری علم و ادب یا هنر آموزد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاگرد
تصویر شاگرد
Disciple
دیکشنری فارسی به انگلیسی