جدول جو
جدول جو

معنی شأمی - جستجوی لغت در جدول جو

شأمی
(شَءْ)
صورتی است از شامی. منسوب به مملکت شام. (از ناظم الاطباء). رجوع به شامی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شامی
تصویر شامی
از مردم شام
نوعی خوراک که با گوشت کوبیده، پیاز، تخم مرغ و آرد معمولاً آرد نخود تهیه می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
خریدن کنیزک. (زوزنی). کنیزک گرفتن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ مَ)
سوی دست چپ. یقال فلان قعد شأمه و نظرت یمنه و شأمه، فلان بطرف چپ نشست، نگریستم چپ و راست را. ضد یمنه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نکبت و بدبختی، شرم و حیا، فضیحت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ مَ)
بادی که از ناحیۀ شمال وزد. (از اقرب الموارد) ، لغتی است در شمال. (از منتهی الارب). شمال. (ناظم الاطباء). رجوع به شمال شود
لغت نامه دهخدا
(شُءْ ما)
چپ. ضد یمنی ̍. (منتهی الارب). الید الشؤمی، دست چپ. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَکْ کُ)
از پیش بشدن. (المصادر زوزنی ص 269)
لغت نامه دهخدا
(شَءْمْ)
نام کشوری است. (از صحاح اللغه). ملک شام و آن شهری است که در سمت چپ قبله قرار گرفته است. (از اقرب الموارد). رجوع به شام شود
لغت نامه دهخدا
(تَ نَکْ کُ)
بدفالی آوردن کسی بر قوم خود و با ’علی’ نیز متعدی شود چون، شأم علی قومه و شئم علیهم (مجهول) ، بدفال گردید بر قوم خود و بدفال گردید بر ایشان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سربلند راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
مرکب از: شام و یای نسبت، منسوب به شام، از مردم شام، (یادداشت مؤلف) (از ناظم الاطباء)،
- شامی کباب، رجوع به همین ترکیب در ردیف خود شود،
- عبای شامی، عبا که در شام بافند و از آنجا آورند،
- کباب شامی، رجوع به شامی کباب شود،
،
قسمی از پارچۀ ابریشمی است که بر آن رنگهای مختلف درهم بافته است، گویا وجه تسمیه این است که این قسم پارچه را اول از ملک شام می آوردند، (فرهنگ نظام)، شام و شامگاه، (از آنندراج)، وقت شام، (غیاث اللغات)، طعام شب، (ناظم الاطباء)، ثمرۀ توت را اگر ترش باشد شامی خوانند، (یادداشت مؤلف از نزهه القلوب)
لغت نامه دهخدا
تیره ای است از قبیلۀ حسنه (احسنه). و آن یکی از قبایل سوریه است. (از معجم قبایل العرب)
لغت نامه دهخدا
شمس الدین محمد بن یوسف بن علی بن یوسف. دانشمند محدث و مورخ از مردم دمشق بود وی بسال 942 هجری قمری درگذشت از آثار اوست: السیره الشامیه. عقود الجمان. الاتحاف بتمییز ماتبع فیه البیضاوی الکشاف. عین الاصابه فی معرفه الصحابه. مرشد السالک فی الفیه ابن مالک. (از اعلام زرکلی ج 8 ص 30)
مولانا شامی شاعری از اهل دامغان بود مؤلف مجالس النفایس نویسد: بسیار تحصیل کرد و متداولات را مکرر گذارنید، بعد از آن بطب مشغول شد و اکثر کتب معتبر را دید و در طب توفیقی نیافت، شعر را نیک میگفت، (از مجالس النفایس ص 62، 235)، از تاریخ تولد و درگذشت او اطلاعی در دست نیست
عثمان بن محمد ازهری، معروف به شامی و مکنی به ابوالفتح، از فقهای مذهب حنفی بود و بسال 1213 هجری قمری درگذشت و کتاب اوایل در حدیث از آثار وی است، (از اعلام زرکلی ج 4 ص 377)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شامی
تصویر شامی
نوعی خوراکی که با گوشت و آرد و غیره طبخ کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامی
تصویر شامی
نوعی کباب مرکب از گوشت کوبیده و آرد نخودچی که در روغن سرخ کنند
فرهنگ فارسی معین
کتلت
فرهنگ گویش مازندرانی