جدول جو
جدول جو

معنی شأمل - جستجوی لغت در جدول جو

شأمل(شَءْ مَ)
بادی که از ناحیۀ شمال وزد. (از اقرب الموارد) ، لغتی است در شمال. (از منتهی الارب). شمال. (ناظم الاطباء). رجوع به شمال شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شامل
تصویر شامل
(پسرانه)
حاوی، دارنده، کامل، فراگیرنده، نام یکی از رهبران مذهبی و سران عشایر قفقاز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شامل
تصویر شامل
فراگیرنده و به همه رسنده، همه را فرارسنده، کافی، کامل، حاوی، دربردارنده
فرهنگ فارسی عمید
(شَءْمْ)
نام کشوری است. (از صحاح اللغه). ملک شام و آن شهری است که در سمت چپ قبله قرار گرفته است. (از اقرب الموارد). رجوع به شام شود
لغت نامه دهخدا
(اِرِ)
نیک نگریستن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (فرهنگ نظام). نیک نگریستن در چیزی. (آنندراج). نگاه کردن. (ناظم الاطباء). اندیشیدن تا عاقبت کاری معلوم شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اندیشه کردن. (آنندراج) (فرهنگ نظام). تفکر. (از تاج العروس درفکر) : پیش بردم و بستد دوبار بتأمل بخواند و گفت اگر مخالفان... (تاریخ بیهقی چ فیاض ص 664). و او را خود تصنیفات و وصایا است که تأمل آن سخت مفید باشد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 96). و هرکه از فیض آسمانی و عقل غریزی بهره مند شد... و در تجارب متقدمان تأمل عاقلانه واجب دید، آرزوهای دنیا بیابد و در آخرت نیکبخت گردد. (کلیله و دمنه). پادشاه را در همه معانی... تأمل و تثبت واجب است. (کلیله و دمنه). بعد از تأمل این معنی مصلحت آن دیدم که درنشیمن عزلت نشینم و دامن صحبت فراچینم. (گلستان).
هرچه کوته نظرانند بر ایشان پیمای
که حریفان ز مل و من ز تأمل مستم.
سعدی.
رند عالم سوز را با مصلحت بینی چه کار
کار ملک است آنکه تدبیر و تأمل بایدش.
حافظ.
هیچ کاری بی تأمل صائبا گر خوب نیست
بی تأمل آستین افشاندن از دنیا خوشست.
صائب.
، درنگ کردن در کار. (منتهی الارب). عقب انداختن و توقف کردن. (فرهنگ نظام) ، بایستادن در مجامعت. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَکْ کُ)
بدفالی آوردن کسی بر قوم خود و با ’علی’ نیز متعدی شود چون، شأم علی قومه و شئم علیهم (مجهول) ، بدفال گردید بر قوم خود و بدفال گردید بر ایشان. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، سربلند راه رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ مَ)
سوی دست چپ. یقال فلان قعد شأمه و نظرت یمنه و شأمه، فلان بطرف چپ نشست، نگریستم چپ و راست را. ضد یمنه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، نکبت و بدبختی، شرم و حیا، فضیحت. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مَءْ مَ)
جای امید. (آنندراج). محل امید و امیدگاه. (ناظم الاطباء) ، امید یا آنچه بتوان بدان امید بست. (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شَءْ)
صورتی است از شامی. منسوب به مملکت شام. (از ناظم الاطباء). رجوع به شامی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شامل
تصویر شامل
فراگیرنده، عمومیت دارنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامل
تصویر شامل
((مِ))
فراگیرنده، حاوی، در بردارنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شامل
تصویر شامل
در بر گیرنده، دارای
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شامل
تصویر شامل
مشتملٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از شامل
تصویر شامل
Inclusive
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inclusif
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شامل
تصویر شامل
kapsayıcı
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شامل
تصویر شامل
jumuishi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شامل
تصویر شامل
شامل
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از شامل
تصویر شامل
รวม
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شامل
تصویر شامل
অন্তর্ভুক্ত
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از شامل
تصویر شامل
כולל
دیکشنری فارسی به عبری
شامل، گنجانده شده است
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از شامل
تصویر شامل
包括的な
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inclusief
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شامل
تصویر شامل
포함하는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شامل
تصویر شامل
inklusif
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شامل
تصویر شامل
समावेशी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inclusivo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inclusivo
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شامل
تصویر شامل
包容的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inkluzywny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شامل
تصویر شامل
інклюзивний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inklusiv
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شامل
تصویر شامل
инклюзивный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شامل
تصویر شامل
inclusivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی