نای رویین. (فرهنگ سروری). نای رومی را نیز گفته اند که نفیر برادر کوچک کرنا باشد و آن را نای رویین هم خوانند. (برهان قاطع). نای رویین را نیز گویند و آن را شیپور نیز گویند. (فرهنگ نظام از جهانگیری). نای رومی. نفیر. مزمار
نای رویین. (فرهنگ سروری). نای رومی را نیز گفته اند که نفیر برادر کوچک کرنا باشد و آن را نای رویین هم خوانند. (برهان قاطع). نای رویین را نیز گویند و آن را شیپور نیز گویند. (فرهنگ نظام از جهانگیری). نای رومی. نفیر. مزمار
ولایتی است بر کنار ماوراءالنهر و آنجا بیابان ریگ است و از آن سوی ریگ کافر است و مردم شاوغر بیشتر کرباس باف باشند. (لغت فرس اسدی) : نام ولایتی است از ماوراءالنهر که ساکنان آنجا بیشتر جولاهه باشند و بر یک طرف آن ولایت بیابان ریگ است که کافران در آن مقام دارند. (برهان قاطع). ولایتی است در ماوراءالنهر که از پس آن بیابانی است ریگستان که کافران در آن مقام دارند و مردم شاوغر اکثر جولاه باشند. (فرهنگ سروری) (از فرهنگ اوبهی). نام بلاد ترک است. (از معجم البلدان) : روزم از دردش چو نیمشب است شبم از یادش چون شاوغرا. ابوالعباس (از لغت فرس اسدی)
ولایتی است بر کنار ماوراءالنهر و آنجا بیابان ریگ است و از آن سوی ریگ کافر است و مردم شاوغر بیشتر کرباس باف باشند. (لغت فرس اسدی) : نام ولایتی است از ماوراءالنهر که ساکنان آنجا بیشتر جولاهه باشند و بر یک طرف آن ولایت بیابان ریگ است که کافران در آن مقام دارند. (برهان قاطع). ولایتی است در ماوراءالنهر که از پس آن بیابانی است ریگستان که کافران در آن مقام دارند و مردم شاوغر اکثر جولاه باشند. (فرهنگ سروری) (از فرهنگ اوبهی). نام بلاد ترک است. (از معجم البلدان) : روزم از دردش چو نیمشب است شبم از یادش چون شاوغرا. ابوالعباس (از لغت فرس اسدی)
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
شاهپور، پسر شاه، شاهزاده، شاه پور، از شخصیتهای شاهنامه، نام دلاوری گرانمایه و بار سالار فریدون پادشاه پیشدادی، نام چندتن از پادشاهان و پهلوانان ایرانی در شاهنامه
نام کوهی است واقع در قسمت جنوبی ایالت استراباد و در مسیر علیای رود خانه نکا و درحدود سه فرسخی شمال غربی بسطام. (از سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 59 و 78 و ترجمه فارسی آن ص 87)
نام کوهی است واقع در قسمت جنوبی ایالت استراباد و در مسیر علیای رود خانه نکا و درحدود سه فرسخی شمال غربی بسطام. (از سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 59 و 78 و ترجمه فارسی آن ص 87)
ابن مجیر بن نزار، ملقب به ابوشجاع. وی در عهد خلافت العاضد لدین الله فاطمی در مصردو نوبت بمقام وزارت رسید نخست در سال 558 هجری قمری و نوبت دوم در سال 560 هجری قمری در آغاز کار از ملازمان صالح بن رزیک بود و صالح ولایت صعید مصر را به وی تفویض کرد و چون مردی با کفایت و کاردان بود میان مردم محبوبیت یافت و صالح بن رزیک هم از نفوذ و هم از عزل کردن او بیم داشت پیوسته بفرزندش عادل وصیت میکرد که از عزل شاور خودداری کند ولیکن پس از آنکه صالح بدرود زندگی گفت عادل بتحریک اطرافیان شاور را معزول داشت و شاور با انبوهی از مردم صعید بطرف قاهره روی آورد و عادل رو به فرار نهاد و کشته شد و شاور بدون رقیب خود را سردار سپاهیان خواند و تمام دارایی بنی رزیک را بتصرف درآورد. تا آنکه سرداری بنام ضرغام با او نه ماه درافتاد و شاور مجبور شد که در سال 559 هجری قمری از قاهره به شام فرار کند و به نورالدین محمود بن زنگی پناه برد و از نورالدین کمک طلبد و به او وعده سه چهارم درآمد مصر را بدهد. در همان سال سپاه نورالدین به فرماندهی اسدالدین شیرکوه روانۀ قاهره گردید، سپاه مصر در بلبیس شکست خورد و ضرغام و برادر او ناصرالدین کشته شدند و شاور به وزارت منصوب شد و عاضد و اطرافیانش را سخت زیر فشار درآورد و در سال 564 فسطاط را آتش زد و در این هنگام به وعده ای که به نورالدین داده بود وفا نکرد و عاضد از نورالدین استمداد طلبید و سپاه شیرکوه مجدداً بقاهره آمد تا شاور را بر جای خود نشاند شاور قصد کشتن شیرکوه کرد اما پسر شاور او را از این کار بازداشت تا آنکه روزی شاوربملاقات شیرکوه به اردوگاه وی برفت صلاح الدین بن ایوب و عده ای او را فریب دادند و گفتند شیرکوه بزیارت امام شافعی رفته است چون مسافتی برفتند شاور را از اسب بزیر انداختند و دستگیر کردند. شیرکوه به کشتن شاور روی موافق نشان داد و چون خبر به خلیفۀ فاطمی عاضد رسید، سر شاور را بخواست و در سال 564 هجری قمری سر شاور را جهت عاضد فرستادند. (از تاریخ ابن اثیر ج 11 ص 129) (زامباور ص 150) (از دائره المعارف بستانی)
ابن مجیر بن نزار، ملقب به ابوشجاع. وی در عهد خلافت العاضد لدین الله فاطمی در مصردو نوبت بمقام وزارت رسید نخست در سال 558 هجری قمری و نوبت دوم در سال 560 هجری قمری در آغاز کار از ملازمان صالح بن رزیک بود و صالح ولایت صعید مصر را به وی تفویض کرد و چون مردی با کفایت و کاردان بود میان مردم محبوبیت یافت و صالح بن رزیک هم از نفوذ و هم از عزل کردن او بیم داشت پیوسته بفرزندش عادل وصیت میکرد که از عزل شاور خودداری کند ولیکن پس از آنکه صالح بدرود زندگی گفت عادل بتحریک اطرافیان شاور را معزول داشت و شاور با انبوهی از مردم صعید بطرف قاهره روی آورد و عادل رو به فرار نهاد و کشته شد و شاور بدون رقیب خود را سردار سپاهیان خواند و تمام دارایی بنی رزیک را بتصرف درآورد. تا آنکه سرداری بنام ضرغام با او نه ماه درافتاد و شاور مجبور شد که در سال 559 هجری قمری از قاهره به شام فرار کند و به نورالدین محمود بن زنگی پناه برد و از نورالدین کمک طلبد و به او وعده سه چهارم درآمد مصر را بدهد. در همان سال سپاه نورالدین به فرماندهی اسدالدین شیرکوه روانۀ قاهره گردید، سپاه مصر در بلبیس شکست خورد و ضرغام و برادر او ناصرالدین کشته شدند و شاور به وزارت منصوب شد و عاضد و اطرافیانش را سخت زیر فشار درآورد و در سال 564 فسطاط را آتش زد و در این هنگام به وعده ای که به نورالدین داده بود وفا نکرد و عاضد از نورالدین استمداد طلبید و سپاه شیرکوه مجدداً بقاهره آمد تا شاور را بر جای خود نشاند شاور قصد کشتن شیرکوه کرد اما پسر شاور او را از این کار بازداشت تا آنکه روزی شاوربملاقات شیرکوه به اردوگاه وی برفت صلاح الدین بن ایوب و عده ای او را فریب دادند و گفتند شیرکوه بزیارت امام شافعی رفته است چون مسافتی برفتند شاور را از اسب بزیر انداختند و دستگیر کردند. شیرکوه به کشتن شاور روی موافق نشان داد و چون خبر به خلیفۀ فاطمی عاضد رسید، سر شاور را بخواست و در سال 564 هجری قمری سر شاور را جهت عاضد فرستادند. (از تاریخ ابن اثیر ج 11 ص 129) (زامباور ص 150) (از دائره المعارف بستانی)
صورتی از کلمه شاپور و به معنی شاپور است، و او پادشاهی بود از آل اشک بن یافث، (از برهان قاطع)، به معنی شاپور، یعنی: شاهزاده، خطاست، چه با آن ارادتی که پارسیان بپادشاه خود داشتند نام شاهزادگی بر رعایا نمیگذاشتند، (آنندراج)، اما این معانی مبانی علمی ندارد
صورتی از کلمه شاپور و به معنی شاپور است، و او پادشاهی بود از آل اشک بن یافث، (از برهان قاطع)، به معنی شاپور، یعنی: شاهزاده، خطاست، چه با آن ارادتی که پارسیان بپادشاه خود داشتند نام شاهزادگی بر رعایا نمیگذاشتند، (آنندراج)، اما این معانی مبانی علمی ندارد
صورتی از کلمه شاپور، شاور، ندیم خسروپرویز، آنکه میان خسرو و شیرین رابط بودو شاوور مردی سیاح و نقاش و حیله ور بود که شیرین رابه نیرنگ فریفت و بخسرو رسانید، این نام بمعنی داناو محیل است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، بمجاز شخصی را گویند که میان عاشق و معشوق میانجی باشد و پیغام ایشان را بیکدیگر برساند، (از برهان قاطع) : برفتن همرکاب شاه شاوور همی کرد از سخن کوته ره دور، امیرخسرو (از انجمن آرا)، رجوع به شاپور و شاور شود
صورتی از کلمه شاپور، شاور، ندیم خسروپرویز، آنکه میان خسرو و شیرین رابط بودو شاوور مردی سیاح و نقاش و حیله ور بود که شیرین رابه نیرنگ فریفت و بخسرو رسانید، این نام بمعنی داناو محیل است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، بمجاز شخصی را گویند که میان عاشق و معشوق میانجی باشد و پیغام ایشان را بیکدیگر برساند، (از برهان قاطع) : برفتن همرکاب شاه شاوور همی کرد از سخن کوته ره دور، امیرخسرو (از انجمن آرا)، رجوع به شاپور و شاور شود
شاپور، شاور، شطیط، رودی بخوزستان که بر آن سدی بسته شد و 21 هزار هکتار زمین بایر را به پنبه کاری و غرس نیشکر مخصوص داشتند، (از یادداشت مؤلف)، سدی است که بر روی رود مزبور بسته شد و در 26 اسفند ماه 1315 هجری شمسی افتتاح شد، (از یادداشت مؤلف)، محلی است در جنوب غربی ایران
شاپور، شاور، شطیط، رودی بخوزستان که بر آن سدی بسته شد و 21 هزار هکتار زمین بایر را به پنبه کاری و غرس نیشکر مخصوص داشتند، (از یادداشت مؤلف)، سدی است که بر روی رود مزبور بسته شد و در 26 اسفند ماه 1315 هجری شمسی افتتاح شد، (از یادداشت مؤلف)، محلی است در جنوب غربی ایران
ولایتی است به ماوراءالنهر که ورای آن بیابانی است ریگستان، کفار در آن مقام دارند و مردم آنجا اکثر جولاه باشند. (فرهنگ رشیدی). مصحف شاوغر. رجوع به شاوغر شود
ولایتی است به ماوراءالنهر که ورای آن بیابانی است ریگستان، کفار در آن مقام دارند و مردم آنجا اکثر جولاه باشند. (فرهنگ رشیدی). مصحف شاوغر. رجوع به شاوغر شود