جدول جو
جدول جو

معنی شاهدانق - جستجوی لغت در جدول جو

شاهدانق
(نَ)
معرب شاهدانه. شهدانج. بزرالقنب. تخم کنب. حب قنب. بپارسی تخم کنب گویند و بسریانی زرع ادام به رومی کنابورین و بتازی قنب گویند و ابوعمر و مطرز که غلام ثعلب بوده است گوید: آنچه دشتی بود به اندازۀ فلفل باشدو عامۀ عرب او را حب سمنه گویند... (از ترجمه صیدنۀ ابوریحان بیرونی). و نیز رجوع به شاهدانه شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شاهدانه
تصویر شاهدانه
(دخترانه)
نام گیاهی است که از دانه آن روغن می گیرند
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادانه
تصویر شادانه
(دخترانه)
شاهدانه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهجان
تصویر شاهجان
(دخترانه)
عنوان مرو که از شهرهای قدیم خراسان بوده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهبانو
تصویر شاهبانو
(دخترانه)
ملکه، شهبانو، نام دختر فخرالدوله دیلمی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهجانی
تصویر شاهجانی
از مردم شاهجان، پارچۀ لطیفی که در شاهجان بافته می شد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زاهدانه
تصویر زاهدانه
مانند زاهدان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاه دانه
تصویر شاه دانه
گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شاهدانج، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاهدانج
تصویر شاهدانج
شاه دانه، گیاهی یکساله با برگ هایی بلند و دانه هایی به اندازۀ فندق که از آن مواد مخدر و الیاف گرفته می شود، گردی مخدر که از سرشاخ های این گیاه گرفته می شود و به صورت تدخین یا خوردن مصرف می شود
بنگ، فنگ، بنج، زمرّد گیاه، زمرّدگیا، شهدانج، کنودانه
فرهنگ فارسی عمید
(رُ)
دهی از دهستان تفرش بخش طرخوران شهرستان اراک. دارای 400 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، بنشن، پنبه، انگور و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
برنوف است و جمسفرم بری و شجرۀ ابراهیم را بعضی به این اسم نامیده اند. (تحفۀ حکیم مؤمن). مأخوذ از شاهبانگ فارسی و بمعنی آن. (از ناظم الاطباء). رجوع به شابابج و شابانج و شابانک و شاه بانگ شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
برنوف. شاهبانج. شاهبانک. رجوع به شاهبانک شود
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
شابابج. شابانج. شابانک و شاه بابک و شاه بانج. ورجوع به شابابج و شابانج و شابانک و شاه بابک شود
لغت نامه دهخدا
(هَِ نَ / نِ)
بطور زهد و تدین. با تدین. (ناظم الاطباء) ، منسوب به زاهد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
یکی از پادشاهان هندوستان که بیست وپنج سال حکومت کرد. (از مجمل التواریخ والقصص ص 116)
لغت نامه دهخدا
دارو که در اهمیت اثر نوع ممتاز خود باشد، (آنندراج)، داروی شاه، دوای شاه، (انجمن آرا)، مجازاً شراب انگوری را گویند، منیری در شرفنامه این نام گذاری را به جمشید منتسب داشته است و داستانی از پیدا آمدن انگور و شراب نقل کرده که ظاهراً مأخوذ از نوروزنامۀ منسوب به خیام و داستان شیمران شاه و کنیزک و پیدا آمدن درخت رزست:
صاحبا از کرم دریغ مدار
شاه داروی لطف از این پژمان،
طیان مرغزی (از جهانگیری)،
شاه دارو بود شراب ولی
زو چو بر حد اعتدال خوری،
؟ (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
عمل راهدان، صفت راهدان، آشنایی براه، شناسایی بر طریق، شناخت طریق، آشنایی براه و رسم و آداب، آگاهی داشتن از راه و رسم چیزی، دانستن راه
لغت نامه دهخدا
شاشدان، مبوله، کمیزدان، ظرف شب، رجوع به شاشدان شود، محل کمیز انداختن و شاشیدن و پلیدی افکندن در کوی و برزن
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
گیاهی است دوایی و آن را به تازی بنفسج الکلاب خوانند و معرب آن شاه بابج است. (برهان قاطع). آن را تس سک نیز گویند و بتازی بنفسج الکلاب خوانند و معرب آن شاهبانج است. (از فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). شابانک نیز گویند. آن برنوف است. گویند که آن نوعی است از قیصوم. آن را شاهفانج نیز نامند. رازی در الحاوی گوید: آن جمسفرم بری است. و در بعضی از کتابها خواندم که آن شجرۀ ابراهیم الصغیره است که در منازل یافته شود و آن درختی است که برخی شجرۀ مریم خوانند و در منازل پیدا گردد. اما صحیح همان است که ابتدا یاد کردم و آن برنوف است. (مفرادت ابن بیطار چ مصر و ترجمه فرانسۀ آن). شاهبانج و غابانک نیز گویند و شابانک و شابانج هم گویند و آن بنفسج الکلاب است به عربی قوه الکلاب گویند و صاحب جامع گوید برنوف است و همو گوید شجرۀ ابراهیم کوچک است و همو از قول خافقی گویدکه نوعی از قیصوم است و از قول صاحب حاوی گوید حب شبرم بری است مؤلف گوید این همه قولها خلاف است و آنچه محقق است بنفسج الکلاب است. بشیرازی آن را تس سگ ’آتش سگ’ خوانند. (از اختیارات بدیعی). ولی مؤلف در یادداشت خود گوید: شاه بانک غلط و شاه بابک صحیح است
لغت نامه دهخدا
(هَِ)
دهی از دهستان کرون بخش نجف آباد شهرستان اصفهان. دارای 850 تن سکنه. آب آن از قنات. محصول آن غلات، بادام، انگور، سیب زمینی و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
مروارید بزرگ و خوب و نفیس، (ناظم الاطباء)، شاهدانه، دانۀ ممتاز در نوع خود
لغت نامه دهخدا
(شَ نَ)
تعریب شاهدانه. (یادداشت مؤلف). شهدانج. تخم قنب. (یادداشت مؤلف). شاهدانه. (دهار). شهدانه. (مهذب الاسماء). و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شاهدانج است و شهدانج نیز گویند و گفته شود. (اختیارات بدیعی). معرب شاهدانۀ فارسی است که شادانج نیزنامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به شادانه شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
شهدانج. دانۀ قنب است. (منتهی الارب). معرب شهدانه. (از اقرب الموارد) (دزی ج 1 ص 717) (جوالیقی 206:9) (ضریر انطاکی ص 213). رجوع به شاهدانه شود.
- شاهدانج البر، حب السمنه. (یادداشت مؤلف).
- شاهدانج عدسی، عدس الملک. سنگ شادنج. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ)
حب قنب. شهدانه. شهدانج. (یادداشت مؤلف). تخم کنو. کنودان. کنودانه. (برهان). تخم شهدانه. بزرالقنب. کنب دان. کنب دانی. (یادداشت مؤلف). تخم بنگ را گویند و به عربی کنب خوانند و معرب آن شاه دانج باشد و شاه دانق هم بنظر آمده است. (برهان). شادنج. (منتهی الارب). بنگ. کنف. (فهرست مخزن الادویه). برخی کتب اشتباهاً کنف را مرادف با شاهدانه دانسته اند در صورتی که کنف نباتی است که اقسام آن در کاغذسازی مفید میباشد. و اینکه شاهدانه را کنف مطلق گویند غلط است. (یادداشت مؤلف). کنف گیاهی است از تیره پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه به علت الیاف قابل استفاده در نساجی است. (فرهنگ فارسی معین). تخم بنگ. (جهانگیری). شهدانج. شهدانق. (دهار). تخم بنگ را گویند و بعربی کنب خوانند. (انجمن آرا) (از آنندراج). طلاّم تنوم و آن تخم شاهدانج است. (از اقرب الموارد). و اینکه جوالیقی آن را در معرب تنوم ترجمه کرده است درست نیست. چه، تنوم غیرشاهدانه است. (یادداشت مؤلف). ماهودانه. حب الملوک. ماهوب دانه. (برهان) (ذخیرۀ خوارزمشاهی). گیاهی است از تیره گزنه ها که دو پایه و علفی و یکساله است. ارتفاعش بین یک تا دو متر و گاهی هم بیشتر است. دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است. شاهدانج. شدانق. قنب هندی. شهدانق. حشیشه الفقرا. ورق الخیال. جزء اعظم. (از فرهنگ فارسی معین).
- شاهدانۀ چینی، یکی از گونه های شاهدانۀ هندی است که مانند شاهدانۀ هندی مورد استفاده قرار میگیرد. و تقریباً همه خواص آن را دارد میوه اش برنگ مایل به سبز شامل غشائی با شبکۀ سفیدرنگ است. قنب. تیل. قنابوس. نقل خواجه. شن، قنبرا. قنبیرا. قنابس. (از فرهنگ فارسی معین).
- شاهدانۀ صحرایی، کنف.
- شاهدانۀ عدسی،حجرالدم است: شاهدانه عدسی را گویند. (ذخیرۀ خوارزمشاهی).
- شاهدانۀ کانادایی، شبیه شاهدانۀ هندی است.
- شاهدانۀ مصری، کنف.
- شاهدانۀ هندی، کنب هندی. نباتی است که در هندوستان و ایران بهتر از سایر نقاط دنیا بعمل می آید و تخم آن شاهدانه است. رجوع به کتاب درمانشناسی ج 1 و فرهنگ فارسی معین شود
لغت نامه دهخدا
(نَ/ نِ)
دانۀ ممتاز در نوع خود. شاهدان، مروارید بزرگ و نفیس. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شاهبانج
تصویر شاهبانج
پارسی تازی شگته شاهبانگ اسپرغم بیابانی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به شاهجان (شهر مرو)، پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته میشد، پارچه لطیف (مطلقا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاهدانه
تصویر زاهدانه
مانند زاهدان همچون پارسایان، منسوب به زاهد
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته شاهدانه ازگیاهان گیاهی است از تیره گزنه ها که دو پایه و علفی و یک ساله است. ارتفاعش بین 1 تا 2 متر و گاهی هم بیشتر است. دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است. برگهای این گیاه متقابل و دارای 5 تا 7 لوب عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز می باشد، گلهای نر شاهدانه به صورت مجتمع و به طور آویخته بر روی برگها خارج می شود در قسمت انتهایی آن قرار دارد. در هر گل نر 5 پرچم موجود است. گلهای ماده بدون دمگل مشخصی در بغل گوشوارک های شبیه برگ قرار گرفته اند میوه شاهدانه فندق سیاه یا قهوه یی رنگ است و محتوی یک دانه تقریبا بدون آلبومن است. منشا اصلی این گیاه آسیاست ولی امروزه در اکثر نقاط معتدل و گرم کشت می شود. از گونه های مختلف شاهدانه الیاف قابل استفاده در نساجی بدست میظید. از دانه شاهدانه نیز روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیه صابونهای نرم و سوخت می رسد از نظر درمانی سر شاخه های گلدار یا میوه دار این گیاه مورد استفاده است. مخلوطی از برگهای کوبیده آن و شاخه گلدار وی که به هم فشرده است و به علت دارا بودن صمغ بهم چسبیده اند بنام بنگ به بازار عرضه می شود سابقا بنگ به مصرف تدخین می رسید ولی امروزه از آن مشروبات و داروهای مسکنی استفاده میکنند. از سرشاخه های این گیاه صمغ خاصی به صور می آید که به نام چرس موسوم است و به صور مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. سر شاخه های گلدار بدون برگ به نام حشیش به بازار عرضه میشده و در مورد استفاده و تدخین قرار میگرفته است قنب شاهدانج شدانق قنب هندی شهدانق حشیشه الفقرا ورق الخیال جز اعظم. توضیح برخی کتب اشتباها کنف را مرادف با شاهدانه ذکر کرده اند در حالی که کنف گیاهی است از تیره پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه بعلت داشتن الیاف قابل استفاده در نساجی است. یا شاهدانه چینی. یکی از گونه های شاهدانه است که مانند شاهدانه هندی مورد استفاده قرار میگیرد و تقریبا همه خواص آن را دارد. میوه اش به رنگ مایل به سبز و شامل غشایی با شبکه سفید رنگ است قنب نیل قنابوس نقل خواجه شن قنبرا قنبیرا قنابس. یا شاهدانه صحرائی. کنف. یا شاهدانه کانادایی. شاهدانه هندی. یا شاهدانه مصری. کنف. یا شاهدانه هندی. شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره گزنه ها که دو پایه و علفی و یک ساله است. ارتفاعش بین 1 تا 2 متر و گاهی هم بیشتر است. دارای گونه های مختلف و بویش قوی و نامطبوع است. برگهای این گیاه متقابل و دارای 5 تا 7 لوب عمیق دندانه دار با دمبرگ دراز می باشد، گلهای نر شاهدانه به صورت مجتمع و به طور آویخته بر روی برگها خارج می شود در قسمت انتهایی آن قرار دارد. در هر گل نر 5 پرچم موجود است. گلهای ماده بدون دمگل مشخصی در بغل گوشوارک های شبیه برگ قرار گرفته اند میوه شاهدانه فندق سیاه یا قهوه یی رنگ است و محتوی یک دانه تقریبا بدون آلبومن است. منشا اصلی این گیاه آسیاست ولی امروزه در اکثر نقاط معتدل و گرم کشت می شود. از گونه های مختلف شاهدانه الیاف قابل استفاده در نساجی بدست میظید. از دانه شاهدانه نیز روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیه صابونهای نرم و سوخت می رسد از نظر درمانی سر شاخه های گلدار یا میوه دار این گیاه مورد استفاده است. مخلوطی از برگهای کوبیده آن و شاخه گلدار وی که به هم فشرده است و به علت دارا بودن صمغ بهم چسبیده اند بنام بنگ به بازار عرضه می شود سابقا بنگ به مصرف تدخین می رسید ولی امروزه از آن مشروبات و داروهای مسکنی استفاده میکنند. از سرشاخه های این گیاه صمغ خاصی به صور می آید که به نام چرس موسوم است و به صور مختلف مورد استفاده قرار می گیرد. سر شاخه های گلدار بدون برگ به نام حشیش به بازار عرضه میشده و در مورد استفاده و تدخین قرار میگرفته است قنب شاهدانج شدانق قنب هندی شهدانق حشیشه الفقرا ورق الخیال جز اعظم. توضیح برخی کتب اشتباها کنف را مرادف با شاهدانه ذکر کرده اند در حالی که کنف گیاهی است از تیره پنیرکیان و مشابهتش با شاهدانه بعلت داشتن الیاف قابل استفاده در نساجی است. یا شاهدانه چینی. یکی از گونه های شاهدانه است که مانند شاهدانه هندی مورد استفاده قرار میگیرد و تقریبا همه خواص آن را دارد. میوه اش به رنگ مایل به سبز و شامل غشایی با شبکه سفید رنگ است قنب نیل قنابوس نقل خواجه شن قنبرا قنبیرا قنابس. یا شاهدانه صحرائی. کنف. یا شاهدانه کانادایی. شاهدانه هندی. یا شاهدانه مصری. کنف. یا شاهدانه هندی. شاهدانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راهدان
تصویر راهدان
راهنما راهبر هادی دلیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاهجانی
تصویر شاهجانی
منسوب به شاهجان (شهر مرو)، پارچه ای لطیف که در شهر مرو بافته می شد، پارچه لطیف (مطلقاً)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شاهدانه
تصویر شاهدانه
((نِ))
شهدانه. شاهدانج، گیاهی است از تیره گزنه ها، دو پایه، علفی، یکساله و دارای گونه های مختلف است. از دانه شاهدانه روغنی با بوی قوی و نامطبوع حاصل می گردد که به مصرف تهیه صابون های نرم و سوخت می رسد
فرهنگ فارسی معین
پارسایانه، پرهیزگارانه، عابدانه، متشرعانه
متضاد: ناپارسایانه
فرهنگ واژه مترادف متضاد