جدول جو
جدول جو

معنی شاندیز - جستجوی لغت در جدول جو

شاندیز
(دخترانه و پسرانه)
نام روستایی در نزدیکی مشهد
تصویری از شاندیز
تصویر شاندیز
فرهنگ نامهای ایرانی
شاندیز
قصبه از دهستان بخش طرقبه شهرستان مشهد، دارای 2442 تن سکنه، آب آن از رودخانه، محصول آن غلات، بنشن، خشکبارو انواع میوه، شغل اهالی زراعت، باغداری، گله داری وقالیچه بافی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
یکی از دهستانهای بخش طرقبه شهرستان مشهد، شامل 26 آبادی بزرگ و کوچک، دارای 15663 تن سکنه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادناز
تصویر شادناز
(دخترانه)
مرکب از شاد (خوشحال) + ناز (زیبا)، نام شهر یا مکانی در نیشابور
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شانلی
تصویر شانلی
(پسرانه)
پرافتخار، مشهور، شایان تحسین، دارای اعتبار و مقام و منزلت، شان (عربی) + لی (ترکی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهدیس
تصویر شاهدیس
(پسرانه)
مانند شاه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شانیدن
تصویر شانیدن
شاندن، شانه کردن، شانه زدن موی
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
شاندیز. در بلاد خراسان و از قرای آن قریۀ ارغد (بوزن سرمد) است و مولانا محمد اسماعیل عارف متخلص به وجدی (ره) که از کملین مشایخ عهد بود و در 1232 هجری قمری رحلت نمود از آنجاست. (از انجمن آرا) (آنندراج). هدایت در انجمن آرا گوید ظاهراً شاندز در اصل شاهان دز بوده یعنی قلعۀ منسوب به شاهان. رجوع به شاندیز شود
لغت نامه دهخدا
نام قصبۀ مرکز قضائی است در ایالت (والنسه) از اسپانیول، واقع در 60هزارگزی جنوب شرقی والنسه، در یک مسافت سه هزارگزی از ساحل و بر نهر سرپیس دیده میشود و دارای 36500 تن سکنه، سور، پنج دروازه، و چند کلیسای مصنع، در گرداگرد آن دشتی حاصلخیز و تجارتی پر جنب و جوش دارد، در اثر زراعت برنج، هوای آن سنگین است، در زمان اعراب نیشکر به مقدار کلی به دست می آمد
لغت نامه دهخدا
(مَ رَ)
ده مرکز دهستان لب کویر بخش بجستان شهرستان گناباد، در 37 هزارگزی شمال شرقی بجستان در جلگه و گرمسیر. دارای 1000تن سکنه. آبش از قنات و محصولش غلات، زیره، ارزن، شغل مردمش زراعت ومال داری است. (از فرهنگ جغرافیائی از ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
مقابل خیراندیش. بدسگال. بداندیش
لغت نامه دهخدا
(اَ را / اَرْ را بَ / بِ)
غوغاء. مفتن. (یادداشت مؤلف). فتنه انگیز و مفسد و مفتن. (ناظم الاطباء) : متنزی، شرانگیز. (منتهی الارب) :
شرانگیز هم بر سر شر رود
چو کژدم که تا خانه کمتر رود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ دی یَ)
نوعی از کشتی. (از اقرب الموارد). رجوع به شلنده شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نَ یَ)
دهی است از دهستان برکال بخش خلیل آباد شهرستان کاشمر، سکنۀ آن 222 تن. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و میوه جات است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
از قرای بخاراست. (از معجم البلدان) (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(نِ)
مخفف شاه نشین. (از ناظم الاطباء). رجوع به شاه نشین شود
لغت نامه دهخدا
(مَءْ وا / وی گِ رِ تَ)
بمعنی شانه کردن. (آنندراج بنقل از غیاث اللغات) ، حلاجی کردن. (ناظم الاطباء) ، مخفف نشاندن. (غیاث اللغات بنقل از جهانگیری). رجوع به شاند و شاندن شود
لغت نامه دهخدا
(نَ)
مخفف شانه دان، آن کیسه یا چیزی که در آن شانه نگاهدارند. (آنندراج). شانه دان. غلاف شانه و مشط. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
درخور شاندن. که توان شاند. رجوع به شاندن شود
لغت نامه دهخدا
قریه ای است در سه فرسنگ و نیمی شمال رام هرمز. (فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
دهی است جزءدهستان طارم بالا از بخش سیردان شهرستان زنجان واقع در 55 هزارگزی شمال باختری سیردان و سر راه عمومی طارم، هوای آن معتدل و دارای 266 تن سکنه است، آب آنجااز رودخانه کیا تأمین میشود، محصول آن غلات، پنبه، انار، گردو و شغل اهالی زراعت، گلیم، جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(دُ)
قصبه ای به خطّۀ اپیر قدیم در جهت یانیه میان مولوسیده و تسپروتیا بر ساحل آکرون که امروز به مارغلیج معروفست و در آنجا شهری قدیم بوده که اکنون خرابست و نزدیک خرابۀ آن شهر قریه ای بنام کاستری است
لغت نامه دهخدا
(یُ)
در اساطیر یونانی پادشاه آتن، پسر سک رپس و لیک پسر اوست که سرزمین لیکیه بدو منسوب است. رجوع به ایران باستان ج 1 صفحۀ 741 شود
لغت نامه دهخدا
(یُ)
در اساطیر یونانی پادشاه داستانی آتن، پدر ارکته و پرکنه و فیل مل
لغت نامه دهخدا
(اَ زِ)
دهی است از بخش حومه شهرستان مهاباد با 466 تن سکنه. آب آن از رودخانه جلدیان است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی است از بخش رامیان شهرستان گرگان، واقع در 7 هزارگزی شمال خاوری رامیان، این ناحیه در دشت قرار دارد و آب و هوای آن معتدل و مرطوب و مالاریایی است، دارای 270 تن سکنه می باشد که شیعی مذهبند و زبانشان فارسی و ترکی است، آب آنجا از چشمه سار و محصول برنج و غلات و توتون و سیگار و شغل اهالی گله داری و صنایع دستی زنان بافتن پارچۀ ابریشمی و کرباس است راه آنجا مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
نام ایالتی است از ایالات دکن بهندوستان، (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نام سلسله ای بوده است که از 801 تا 1008 هجری قمری (1399 - 1599 میلادی)، در قسمتی از هندوستان حکومت کرده اند، نخستین پادشاه این خاندان ناصرخان اولین فرمانروای مسلم خاندیش است که خود را از زیر باراطاعت سلاطین دهلی بیرون آورد و مدعی رساندن نسب خویش بخلیفۀ ثانی عمر شد، این شخص از راه مواصلت با پادشاهان گجرات نسبت داشت و ممالک او که شامل درۀ سفلای نهر تپتی نیز بود با خاک گجرات فقط بواسطۀ بیشه ای مجزا میشد و پایتخت او شهر برهان پور و در نزدیکی قلعۀ اسیرگره بود، اکبرشاه برهان پور را گرفت و در 970هجری قمری (1562 میلادی) پادشاه آن را دست نشاندۀ خود کردولی خاندیش تا سال 1008 هجری قمری ضمیمۀ ممالک مغول نشده بود، در این تاریخ قلعۀ اسیرگره پس از شش ماه محاصره مسخر گردید و سلسلۀ سلاطین خاندیش برافتاد،
این سلسه بدست مغولان برافتاد، (از طبقات سلاطین لین پول ص 285 و معجم الانساب زمباور صص 434 - 435)
لغت نامه دهخدا
باردیس، نام قصبۀ کوچکی است در طول حدود روسیه، در سنجاق چلدیر قدیم، و بر نهری از انهار تابع چوروق صو واقع گشته است، (از قاموس الاعلام ترکی ج 2)
لغت نامه دهخدا
نام قدیم منتهای جنوبی هندوستان و در قرون وسطی بدانجا دولت بزرگی بود، در قرن ششم و هفتم و هشتم هجری این مملکت را به دفعات آل سبکتکین و سایر دول اسلامیه ضبط و تسخیر کردند
لغت نامه دهخدا
تصویری از شراندیش
تصویر شراندیش
بد اندیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرانگیز
تصویر شرانگیز
فتنه انگیز، مفسد و مفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاندلیه
تصویر شاندلیه
سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه
فرهنگ لغت هوشیار
احمق، کودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
مرتع و کشتزاری در کویر نوشهر، مکانی در سوادکوه، کوه و قلعه.، جایی در گرمابه های قدیمی که نشیمن افراد و خانواده های با
فرهنگ گویش مازندرانی
درخشان، باشکوه، مدرن، فریبنده، عالی، شگفت انگیز، جالب، مجلّل، لوکس، فوق العاده، فانتزی، زیبا، شکوهمند
دیکشنری اردو به فارسی