جدول جو
جدول جو

معنی شامپاین - جستجوی لغت در جدول جو

شامپاین
نام شهری است در شمال شرقی فرانسه، این شهر از اوائل قرون وسطی شهرت دارد و در سالهای 1915 تا 1918 م، میدان جنگ جهانی اول بود، شراب آن نیز معروف است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

نوعی شراب پرجوش که از بهترین اقسام انگور می سازند. وجه تسمیۀ آن ایالت شامپانی فرانسه است
فرهنگ فارسی عمید
(کَ یَ نَ)
نام طایفۀ شاکت است. (ماللهند بیرونی ص 65)
لغت نامه دهخدا
ناحیه ای است در جنوب ایتالیا و 4234000 تن سکنه دارد
لغت نامه دهخدا
زورق مسافرتی یا باربری که در خاور دور نهایت مورد استفاده است
لغت نامه دهخدا
دهی از بخش ششتمدشهرستان سبزوار و محدود است از طرف شمال و خاور به شهرستان نیشابور و از جنوب بدهستان ربع شامات و از باختر بدهستان تکاب و زمج، رود خانه کال شور از این دهستان سرچشمه میگیرد محصول زراعتی خوب ندارد و اهالی از سردرختی آن استفاده میکنند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، و نیز رجوع شود به تاریخ بیهق ص 184
قصبۀ مرکز دهستان بخش ششتمد شهرستان سبزوار، دارای 1394 تن سکنه، آب آن از قنات، محصول آن غلات و پبنه و میوه است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)، یاقوت در معجم البلدان شامکان را قریه ای از قرای نیشابور ضبط کرده است که شاید با شامکان مذکور در فوق یکی باشد
لغت نامه دهخدا
مادام ژان لوئیز ژنت، در پاریس متولد شد (1822-1752 میلادی)، منشی ماری آنتوانت و بعد مدیر مؤسسۀ لژیون دنور دکوئن گردید
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان دامغان، 215 تن سکنه دارد آب آن از چشمه علی است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
اندازه و پیمانه، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
فرانسوی فرمی نوعی شراب سفید کف دار گرانبها که آن را اصلا در شامپانی (فرانسه) از بهترین اقسام انگور تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شامپیون
تصویر شامپیون
پهلوان، مدافع و مبارز
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شکمپای رده ای از نرم تنان که داری سر مشخص و در قسمن شکم دارای ماهبچه هایی هستند که بر روی آن میخزند. صدف این نرم تنان یک پارچه و مار پیچی است. نمونه این حیوانات حلزون است حیوانات بطنی رجلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کامپانین
تصویر کامپانین
فرانسوی از ایتالیایی کامپانیایی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی شراب سفید کف دار گران بها که آن را اصلاً در «شامپانی» فرانسه از بهترین اقسام انگور تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین