جدول جو
جدول جو

معنی شاماتی - جستجوی لغت در جدول جو

شاماتی
عبداﷲ بن احمد بن الحسین معروف به شاماتی و مکنی به ابوالحسین از علمای ادب است و بسال 475 هجری قمری درگذشته، او راست: شرح دیوان متنبی، شرح حماسه، شرح امثال ابی عبید، (از اعلام زرکلی ج 4 ص 190)
لغت نامه دهخدا
شاماتی
منسوب به شامات که نام یکی از ارباع نیشابور است، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادابی
تصویر شادابی
تری و تازگی، طراوت
فرهنگ فارسی عمید
نوعی شراب پرجوش که از بهترین اقسام انگور می سازند. وجه تسمیۀ آن ایالت شامپانی فرانسه است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از دامادی
تصویر دامادی
داماد شدن، زن گرفتن، داماد کسی بودن، شوهری دختر یا خواهر کسی، (صفت نسبی، منسوب به داماد) مربوط و مخصوص داماد مثلاً کت و شلوار دامادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
مربوط به سامانیان، از نوادگان سامان، برای مثال خلاف تو برکنده سامانیان را / ز بستان ها سرو و از کاخ ها در (فرخی - ۸۳)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاباتی
تصویر شاباتی
چپاتی، نوعی نان نازک که خمیر آن را با کف دست پهن کرده و بر روی تابه می اندازند تا بپزد، چاپاتی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادانی
تصویر شادانی
شادی، شادمانی، خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
شادی و خوشی، خوشحالی، برای مثال غم و شادمانی نماند ولیک / جزای عمل ماند و نام نیک (سعدی۱ - ۷۲)
فرهنگ فارسی عمید
تیره ای است از قبیلۀ بلی بحدود حجاز، (از معجم قبایل العرب ص 132)
لغت نامه دهخدا
(شَ تا)
زیانکاران. واحد ندارد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شهری است (در ناحیت کرمان میان سیرگان و بم. جایی سردسیر و هوایی درست و آبادان و با نعمت بسیار و آبهای روان و مردم بسیار. (حدود العالم). لسترنج نویسد: در فاصله یک روز راه از خاور سیرجان سر راه رایین محلی است موسوم به شامات که باغستانها و تاکستانهای مهم دارد این شهر را کوهستان نیز میگویند. یاقوت آرد: گویند در ناحیۀ کوهستانی و شش فرسخی سیرجان کرمان رستاقی است بدین نام. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
سینه بند زنان باشد، (برهان قاطع) (فرهنگ سروری)، شاماکچه، شاماخچه باشد، (از آنندراج) (از ناظم الاطباء)، رجوع به شاماخ و شاماخچه و شاماخجه و شاماک و شاماکجه شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ شامه، خالهای زیبایی، (منتهی الارب) (معجم البلدان) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شامخات
تصویر شامخات
جمع شامخه، بلندها بلندی ها مونث شامخ جمع شوامخ شامخات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاملاتی
تصویر شاملاتی
همگانی، جامع، کلی، عمومی
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاح حقه بازی، شخص موهومی که حقه باز بدو دستور دهد تا عملیات محیر العقول کند مثلا بتوسط او آب از سوراخ های ریز اطراف سماور مخصوص جاری کند و چون دستور دهد آب قطع شود، (حقه بازی) حقه مخصوصی که حقه بازان با آن عملیات محقر العقول انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاماکی
تصویر شاماکی
سینه بند زنان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
پر آبی سیرابی آبداری، تازگی طراوت، شادی شادمانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
شادی خوشی خوشحالی سرور
فرهنگ لغت هوشیار
فرانسوی فرمی نوعی شراب سفید کف دار گرانبها که آن را اصلا در شامپانی (فرانسه) از بهترین اقسام انگور تهیه کنند
فرهنگ لغت هوشیار
اصطلاح حقه بازی، شخص موهومی که حقه باز بدو دستور دهد تا عملیات محیر العقول کند مثلا بتوسط او آب از سوراخ های ریز اطراف سماور مخصوص جاری کند و چون دستور دهد آب قطع شود، (حقه بازی) حقه مخصوصی که حقه بازان با آن عملیات محقر العقول انجام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامادی
تصویر دامادی
ازدواج زناشویی نکاح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امهاتی
تصویر امهاتی
منسوب به امهات مربوط به امهات
فرهنگ لغت هوشیار
زینهاری سپرده ای ایرمانی مال یا چیزی که بعنوان امانت بکسی سپارند ودیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شماتی
تصویر شماتی
تک ندارد سر شکستگان سر کوفتگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سامانی
تصویر سامانی
منسوب به سامان (خدات) از خاندان سامانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساعاتی
تصویر ساعاتی
منسوب به ساعت، ساعت ساز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ساماکی
تصویر ساماکی
ساماخچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاماکی
تصویر شاماکی
سینه بند زنان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امانتی
تصویر امانتی
مال یا چیزی که به عنوان امانت به کسی سپارند، ودیعه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شامورتی
تصویر شامورتی
جعبه مخصوص شعبده بازان و معرکه گیران، حقه بازی
فرهنگ فارسی معین
نوعی شراب سفید کف دار گران بها که آن را اصلاً در «شامپانی» فرانسه از بهترین اقسام انگور تهیه کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادابی
تصویر شادابی
طراوت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادمانی
تصویر شادمانی
ابتهاج
فرهنگ واژه فارسی سره