- شاقی
- کوه بلد تندی کوه
معنی شاقی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
در تازی نیامده آموزش، رنجبری، کافگری مشق دادن تعلیم، مشق کاری، تعلیم مشق خط، زحمتکشی: و مدتها در آن محروسه آبکشی و حمالی و مشاقی کردند، کیمیاگری
شقی تر، بدبخت تر
ثبات، با ثبات، دائم، برقرار، همیشه، استوار، جاویدان
ده مست از گیاهان درخت غار از گیاهان
بازمانده، مانده
دادخواه
بالا رونده
آب دهنده، آنکه سیراب کند
ترکی کلاه
مشتاق، راغب، خاطر خواه
پارسی تازی گشته شاهی چوبدار گوسفنددار تیزبین
میرآب، گوسپندار
درم ده هفت که در قدیم رایج بود
نوعی خوراکی که با گوشت و آرد و غیره طبخ کنند
منسوب به شاخ قرنی، چوبی سه شاخه و دسته دار که دهقانان غله کوفته شده بدان بر باد دهند تا دانه از کاه جدا گردد
فرم انگیز (فرم: غم)
روز سرد
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
میمون، خوشحالی، خوشنودی، خوشدلی، شادمانی
شلتوک، برنجی که هنوز از پوست در نیامده باشد
شکایت و گله کننده، دادخواه
مونث شاق دشوار مونث شاق: اعمال شاقه تکالیف شاقه
شفا دهنده، بهبود بخش
دور، پیرو، بهره همباز داراک همباز تابع پیرو طرفدار: شاعیان بنی امیه، شیعی شیعه: ز آب خرد گر خبرستی ترا میل تو زی مذهب شاعیستی. (ناصر خسرو 487)
کناره رود یا دریا، ساحل
قاب و اسکلت بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل بر روی آن جای دارد
به چالاکی تند و زود به سرعت چارپاری: شلاقی خود را بر قفا رسانید، شلاق خورده تازیانه خورده
سرخرنگ سرخگون
منسوبه به شوق مربوط به شوق
مؤنث واژۀ شاق، دشوار، سخت
کنار ساحل، کنارۀ رود یا دریا