جدول جو
جدول جو

معنی شافیر - جستجوی لغت در جدول جو

شافیر
بازار شافیر وآن شهری میباشد که میخاء نبی آن را خطاب میفرماید (میکاه 1: 11) و اوسیبیوس و هیرونیمس آن را در کوهستانی که در میانۀ الوثر و پولیس و اشقلون واقع است دانسته اند، لیکن بعضی برآنند که همان سوافر میباشد، وسوافر عبارت از دهات محقری است که بمسافت 5 میل بجنوب شرقی اشدود مانده واقع است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شافی
تصویر شافی
درست، راست، قانع کننده، شفابخش، صحّت بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شفیر
تصویر شفیر
کرانۀ هر چیز
فرهنگ فارسی عمید
(یِ)
عسل چین. آنکه عسل چیند. (یادداشت مؤلف). انگبین چین از خانه زنبور عسل
لغت نامه دهخدا
(فِ)
به عبری به معنای درخشندگی) کوه شافر، در دشت عربستان و یکی از منازل بنی اسرائیل بود. رولندس برآن است که کوه عریف همان کوه شافر است و بر ساحل غربی خلیج عقبه واقع است اما دیگری کوه شریف را شافر دانسته است که تخمیناً بمسافت 70 میل بشمال خلیج عقبه واقع میباشد. (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
کرانۀ فرج زن و کرانۀ رحم. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
ال شافی این لقب را، الحاکم، خلیفۀ فاطمی پس از ارجاع سفارت به زرعه بن عیسی بن نسطورس داد، ابن الصیرفی و مقریزی تاریخ اعطای این لقب را سال 401 هجری قمری دانسته اند و حال آنکه ابن القلانسی آن را سال 397 داند، (از القاب الاسلامیه حسن پاشا ص 351)
لغت نامه دهخدا
شفادهنده، (مهذب الاسماء)، نجات دهنده از بیماری، تندرستی دهنده، (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار)، بهبوددهنده، آسانی دهنده، شفابخش، بهبودبخش، صحت دهنده، (آنندراج)، ج، شفاه، (مهذب الاسماء)،
- حرز شافی، دعا و بازوبند شفابخش:
خاک بالین رسول اﷲ همه حرز شفاست
حرز شافی بهر جان ناتوان آورده ام،
خاقانی،
، ظاهر و هویدا و آشکار، (ناظم الاطباء)، راست و درست، (ناظم الاطباء)، قاطع و صریح: و اگر در عاقبت کارها و هجرت سوی گور فکرتی شافی واجب داری حرص و شره این عالم فانی بر تو بسر آید، (کلیله و دمنه)، و رمزی در تقریر فضایل و مآثر وافی شافی، (ترجمه تاریخ یمینی)، کافی، بمقدار لازم و ضروری، (از اقرب الموارد)،
- تدبیر شافی، چارۀ قاطع: تدبیر شافی باید در این باب و اگرنه ولایت خراسان ناچیز شود، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 506)، تدبیر شافی تر می باید در جنگ این قوم، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 592)،
- جواب شافی، جواب که قطع گفتگو کند، (از اقرب الموارد)، نیک روشن و مبین و قاطع: بازرگان متحیر فروماند و جوب شافی ندانست، (سندبادنامه ص 305)، جواب شافی نیافت، (ترجمه تاریخ یمینی)،
- شافی جواب، جواب شافی:
از عزیزان سؤال دل کردم
هیچ شافی جواب نشیندم،
خاقانی،
و رجوع به جواب شافی شود،
- عدل شافی، عدل کامل و بهبودبخش و کافی:
عدل شافی او به هر بقعه
رأی کافی او به هر کشور،
مسعودسعد،
ز عدل شافی تو سازگار و دوست شوند
دو طبع دشمن ناسازگار آتش و آب،
مسعودسعد،
و رجوع به شافی شود،
- موعظۀ شافی، موعظه و پند کامل و تمام: موعظه های شافی در سلک عبارت کشیده است، (گلستان سعدی)،
،
نامی از نامهای خدای تعالی
لغت نامه دهخدا
از قرای واسط است از نواحی نهر جعفر میان واسط و بصره و نام دیگر آن شیفیا باشد، (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
بردی، پاپیروس، (یادداشت بخط مؤلف)، اسم بردی است، (فهرست مخزن الادویه)، به لغت مصر قسمی از بردی است که از او کاغذ سازند، (تحفۀ حکیم مؤمن)، فافیرا، فافیورس، فافیروس، پاپیروس، رجوع به پاپیروس شود
لغت نامه دهخدا
طرف ریسمان، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
جایی است در کوهستان افرائیم که تولع در آن سکونت میورزید، (سفرداوران 10: 1 و2) بزعم شوارتز در نزدسنور بر تلی که تخمیناً 6 میل بشمال سامره است واقعمبیاشد لکن فاندافلد گوید: که در نرد صمر است که درجنوب شرقی نابلس واقع میباشد، (قاموس کتاب مقدس)
شهری در کوهستان یهود (صحیفۀ یوشع 15: 48) و دور نیست که همان صومره باشد که در مغرب دبیر واقع است، (قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شفیر
تصویر شفیر
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافر
تصویر شافر
ولگسار، کناره چوز، کناره زهدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافی
تصویر شافی
شفا دهنده، بهبود بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافی
تصویر شافی
شفا دهنده، راست، درست
فرهنگ فارسی معین
درمانگر، شفادهنده، شفاگر، درست، راست
فرهنگ واژه مترادف متضاد