جدول جو
جدول جو

معنی شافسقی - جستجوی لغت در جدول جو

شافسقی
(فَ سَ)
منسوب به شافسق. شابستی. رجوع به شافسق و شابستی شود
لغت نامه دهخدا
شافسقی
(فَ سَ)
سعید بن احمد بن محمد بن معدان، مکنی به ابواحمد پدر ابوالعباس المعدانی فقیه صاحب تصانیف است. در قریۀ شابسه متولد شد سپس بشهر منتقل گردید و در طلب حدیث سفر کرد و از ابوحاتم رازی و دیگران حدیث شنید. پسرش ابوالعباس و دیگران از وی روایت حدیث کرده اند. بسال 324 هجری قمری درگذشته است. (لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شافی
تصویر شافی
درست، راست، قانع کننده، شفابخش، صحّت بخش
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افقی
تصویر افقی
ویژگی چیزی که موازی افق و سطح زمین باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شافعی
تصویر شافعی
یکی از مذاهب چهارگانۀ اهل سنت، ویژگی کسی که از این مذهب پیروی می کند، پیرو مذهب شافعی، شافعیه
فرهنگ فارسی عمید
(رِ قی ی)
منسوب به شارقه، حصنی به اندلس. رجوع به شارقه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
از جملۀ شعرای قرن نهم هجری و منسوب به دربار سلطان یعقوب است. وی مردی فاضل و کامل بود و در مباحثه مجادله مینمود. بیت زیر از اوست:
دلم زآن رشتۀ جان را به تیر یار بربسته
که نتواند ز جا پرواز کردن مرغ پربسته.
(از مجالس النفائس ص 306)
ابوالحسن محمد بن علی بن ابراهیم شفیقی منقری. وی در رحبۀشام به سال 415 هجری قمری حدیث گفت و ابونصر همزۀ بنی محمد همدانی از او روایت دارد. (از لباب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
حسین بن محمد بن محمد، چنانکه بعضی گفته اند در اصطلاح رجالی عبیدالله رافقی است و نسب وی به رافقه است که بگفتۀ قاموس دیهی است در بحرین و همچنین شهری است در کوهستان و نام دو موضع دیگر و نیز شهری است در ساحل فرات که امروزه به رقه معروف است. (از ریحانه الادب ج 2)
ابوبکر محمد بن جعفر بن احمد عاص رافقی، معروف به ابن صابونی از اهل رقه بود سپس به بغداد رفت و در آنجا از احمد بن اسحاق... و حسن بن جریر الصوری و احمد بن محمد بن صلت بغدادی روایت کردو ابوالحسن علی بن عمر دارقطنی از او روایت دارد. (از انساب سمعانی)
محمد بن خالد بن جبله رافقی، که بخاری در صحیح از او روایت کرد، و او از عبیدالله بن موسی روایت دارد. (از اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
منسوب است به رافقه که شهر بزرگی است بر فرات و امروزه رقه نامیده میشود. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(فِ قی ی)
ابوجعفر احمد بن محمد بن السید. یکی از مشاهیر ادبا و حکمای اندلس. وی در ادویۀ مفرده یعنی در علم نباتات طبی وحید عصر خویش بود و کتابی معتبرمسمی به ’کتاب الادویه المفرده’ در این فن تألیف کرده است. در این کتاب همه ادویۀ مذکوره در مصنفات دیسقوردیس و جالینوس را بعلاوۀ آنچه اطبای متأخرین اسلام آورده اند، بترتیب ذکر میکند. این کتاب کامل در نوع خود مدتها مرجع اطبا بوده است. (قاموس الاعلام ترکی). و ابن البیطار در مفردات خویش مکرر از او نقل کرده است. و رجوع به احمد بن محمد بن احمد بن السید شود
لغت نامه دهخدا
از روی بخت و اقبال، تصادفاً، اتفاقاً: شانسی حرفش درست آمد، برحسب تصادف درست آمد
لغت نامه دهخدا
(رِ قی ی)
عبدالله بن موسی. مکنی به ابومحمد، از اهل قرآن است. وی از ابوالولید یونس بن مغیث بن الصفا و از او ابوعیسی و این اخیر از عبدالله بن یحیی بن یحیی روایت حدیث کرده است. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(فِ قی ی)
کسی که منسوب به غافق است. (انساب سمعانی) ، منسوب به غافق بن العاص (بطنی از ازد). (منتهی الارب). رجوع به غافق شود
لغت نامه دهخدا
(فِ)
نام و نسب: محمد بن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافعبن سائب بن عبید بن یزید بن هاشم بن عبدالمطلب بن عبدمناف قرشی مطلبی، مکنی به ابوعبداﷲ. و این هاشم که در نسب شافعی است نیای پیامبر یعنی هاشم بن مناف نیست بلکه برادرزادۀ اوست نسب وی از دو سو به عبدمناف میرسد چنانکه از سوی پدر مطلبی و از سوی مادر هاشمی است. و مادر وی از قبیله ازد است شافعی در سال 150 هجری قمری که سال درگذشت ابوحنیفه است به جهان آمد بلکه بنوشتۀ یاقوت در معجم الادباء در همان روز وفات نعمان بن ثابت وی متولد شد. خاقانی در این باره گوید:
اول شب بوحنیفه درگذشت
شافعی آخر شب از مادر بزاد.
درباره تولد وی و طول مکث او در شکم مادر افسانه های بسیاری آورده اند.
درباره زادگاه او سه قول است و سه جایگاه: عسقلان، یمن و غزه را زادگاه وی دانسته اند و اصح غزه است. و اصطخری نیز بر همین قول است. شافعی در کودکی پدر را از دست داد، در دوسالگی به مکه رفت و در آنجا با تنگدستی در دامان مادر پرورش یافت با بادیه نشینان تازی و قبایل فصیح آنان حشر داشت و بدین سبب درباره اشعار شاعران بزرگ عرب و لغت عربی فصیح معلومات عمیقی بدست آورد و نیزوی در مکه در نزد بزرگانی چون سفیان بن عیینه (196 هجری قمری) و دیگران فقه آموخت، در نوجوانی به مدینه رفت و نزد مالک بن انس شتافت و از او کسب دانش کرد و تاسال درگذشت مالک (179 هجری قمری) در آنجا بماند آنگاه به یمن رفت و در آنجا به علویان انس گرفت و سرانجام با گروهی از آنان دستگیر شد و هارون وی را در رقه عفو کرد و از آن پس با حنفی مشهور محمد بن حسن شیبانی ارتباط یافت (179 هجری قمری) و از او فقه را به روش عراقیان آموخت و جامع علم اصحاب حدیث و اصحاب رای شد. در سال 188 هجری قمری از حران و سوریه گذشت و به مصر رفت و در آنجا نخست در جرگۀ شاگردان مالک درآمد. در سال 195 هجری قمری به بغداد رفت و در آنجا به تعلیم پرداخت در 28 شوال 198 هجری قمری به مصر رفت و بار دیگر به مکه بازگشت و آنگاه باز در سال 200 هجری قمری به مصر رهسپار شد و تا پایان عمر در آنجا بماند. شافعی به قول مشهور در سلخ رجب سال 204 هجری قمری در 54 سالگی یا بگفتۀ یاقوت در 58 سالگی به فسطاط درگذشت و در پای جبل مقطم در قرافه الصغری در مقبرۀ بنی زهره مدفون گردید. مهمترین اثر وی کتاب الام است که مجموعه نوشته های او بشمار میرود و فهرست آثارش در معجم الادباء و کشف الظنون و منابع دیگر آمده است. در مناقب او کتابها نوشته اند چون: کتاب مناقب الشافعی ابن خطیب رازی. علامه بیهقی و داود ظاهری نیز در فضایل وی کتابها پرداخته اند. رجوع به دائره المعارف اسلامی، نامۀ دانشوران ج 7، روضات الجنات، وفیات الاعیان ابن خلکان ج 2 صص 19- 21 تذکره الاولیاء ج 1 ص 209 و صص 214 تاریخ ادبیات در ایران ج 1 ص 78، ریحانه الادب ج 2 ص 28، تاریخ علوم عقلی دکتر صفا ص 145، خاندان نوبختی ص 40 و 85، المعرب جوالیقی حاشیۀ ص 153 و ص 229، کشف المحجوب هجویری ص 144، احکام الحسبه ص 203 و موارد بسیار دیگر، فیه مافیه ص 67، النقود العربیه ص 80، التفهیم حاشیه ص 299، احیاء العلوم غزالی و عیون الانباء ج 2 ص 29، سیره عمر بن عبدالعزیز ص 60 و ص 165، تاریخ الخلفاء ص 234 و 168 و 221، کشاف زمخشری، تفسیر کبیر فخر رازی، ضحی الاسلام ج 3ص 265 و ص 82، طبقات الشافعیه ج 1 ص 641، عقدالفرید ج 7 ص 112، عیون الاخبار ج 2 حاشیۀ ص 211، تاریخ سیستان حاشیۀ ص 158، نزهه القلوب ج 3 صص 250- 252- 295، فهرست اعلام حبیب السیر معجم المطبوعات و محمد بن ادریس شود. در اشعار شاعران متقدم ایران از شافعی بمناسبت یاد شده و ما نمونه هایی از آنها را در اینجا نقل می کنیم:
ور تو فقیهی و سوی شرع گرایی
شافعی اینکت و بوحنیفه و سفیان.
رودکی.
می جوشیده حلال است سوی صاحب رای
شافعی گوید شطرنج مباح است بباز.
ناصرخسرو.
از شافعی و مالکی و قول حنیفی
جستیم ز مختار جهانداور رهبر.
ناصرخسرو.
شافعی گفت که شطرنج مباح است مدام
کج مبازید که جز راست نفرموده امام.
ناصرخسرو.
زان بوحنیفه مرتبت شافعی بیان
چون مصر و کوفه بود نشابور ز احترام.
خاقانی.
رکن خوی حبر شافعی توفیق
رکن ری صدر بوحنیفه شعار.
خاقانی.
شافعی بینم و در دست هر انگشتی از او
مالک و احمد و نعمان به خراسان یابم.
خاقانی.
عشق را بوحنیفه درس نگفت
شافعی را در او درایت نیست.
سنائی.
حلاج بر سر دار این نکته خوش سراید
از شافعی مپرسید امثال این مسائل.
حافظ.
- مذهب شافعی، مذهب امام شافعی به شرح زیر است:
مکتب مالک (سابق) مکتب ابوحنیفه (سابق)
شافعی
زعفرانی - کرابیسی - بویطی - فرنی -
ابوثور - ابن حنبل - ربیع مرادی
ابوعبید قاسم بن سلام در مصر.
لغوی در عراق
و شرح این معنی آنکه: اصول اجتهاد در مذهب شافعی را میتوان در دو مذهب مالک و ابوحنیفه جست زیرا شافعی در شهر مدینه دیرزمانی در ملازمت مالک بود و فقه و مذهب او را تحصیل کرد و پس از آن در سال 184 هجری قمری به بغداد رفت و فقه حنفی را بوسیلۀ اصحاب ابوحنیفه بیاموخت. شافعی در آغاز امر از اتباع مالک بشمار میرفت زیرا در نزد وی شاگردی کرده بود و علاوه براین موطاء را درس میداد ولی پس از مسافرت به عراق وخواندن کتاب اوسط ابوحنیفه و تدریس مذهب او و یارانش و برخورد مسائلی که در حجاز نبود آراء نوینی برای او پیدا شد که با نظریات سابقش مخالف بود. از اینرو رویۀ اهل حجاز را با طریقۀ اهل عراق ممزوج کرد و در مسائل بسیاری با مذهب استادش مالک مخالفت کرد و درمدت چهار سال استنباطات جدیدی برای او دست داد و مذهب قدیمش را جرح و تعدیل و خلاصه و تنقیح و مذهب جدیدش را تحریر و مهذب ساخت. اصل در مدارک اجتهاد بمذهب شافعی قرآن و سنت است و اگر سنتی نبود بر وفق قرآن وسنت قیاس باید کرد. اگر حدیثی متصل از رسول اکرم موجود باشد و آن صحیح بود سنت است. اجماع از خبر واحد مهمتر است. حدیث را باید بنظایر آن حمل کرد اگر ظاهرحدیث محتمل چند معنی باشد آن معنی که ظهور بیشتر دارد مقدم است. اگر حدیثها با هم معارض باشد صحت اسنادمرجح است. به احادیث منقطع نباید ترتیب اثر داد. جزمنقطع ابن مسیب. بر اصل نمیتوان قیاس کرد. (قیاس تنها بر قرآن و سنت است). در اصل لم و کیف نیست (بحث واستدلال). بلکه این بحث مختص فرع است. اگر بتوان فرع را بر اصل قیاس کرد صحیح و حجت است. (از ضحی الاسلام احمد امین ج 2 صص 218- 227). و برای اطلاع بیشتر از مذهب شافعی رجوع به کتابهای: تنقیح اللباب تألیف امام ابوزرعه و شرح آن، تحفهالطالب ابویحیی قاضی زکریا انصاری خزرجی شافعی، شرح روض شیخ الاسلام قاضی زکریا شرح نهج غرر بهیه از همین مؤلف، انوار یوسف اردبیلی شافعی، شرح تحفه المنهاج شهاب الدین احمد بن حجر هیثمی، فتح الجوار ابن حجر، مغنی المحتاج خطیب شربینی، بدایه المجتهد و نهایه المقتصد محمد بن احمد قرطبی، خلاف شیخ ابوجعفر طوسی در مذاهب خمسه. شرح دسوقی بر مختصر خلیل بن اسحاق، بحرالرایق، شرح کنزالدقایق حنفی بن نجیم، فقه مذاهب اربعه هیأت علمیۀ الازهر، شرح جلال محلی بر منهاج و راهنمای مذهب شافعی شیخ الاسلام کردستانی و نیز رجوع به شافعیه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افسون خوان و رام کننده. (مجمعالفرس). افسونگر و رام کننده را گویند و افسانیدن رام کردن را. (برهان) (آنندراج). افسون و افسون خوان. (فرهنگ شعوری). جادوگر. افسونگر. (ناظم الاطباء). فسون خواننده. افسون خوان. (فرهنگ خطی). افسا. افساینده.
- پری افسای، افسونگر پری. جن گیر. رام کننده پری.
- کژدم افسای، رام کننده عقرب. عقرب گیر. عقرب افسا.
- مارافسای، رام کننده مار. مارگیر. آنکه مار را افسون کند. مارافسا:
زمان کینه ورش هم بزخم کینۀ اوست
بزخم مار بود هم زمان مارافسای.
عنصری.
گر حسودت بسیست عاجز نیست
اژدها از جواب مارافسای.
انوری.
فسونگر مار را بگرفت در مشت
گمان بردم که مارافسای را کشت.
نظامی.
بد اوفتند بدان لاجرم که درمثل است
که مار دست ندارد ز قتل مارافسای.
سعدی.
و رجوع به افسا و افساییدن شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
منسوب به شابسه. رجوع به شابسه شود
لغت نامه دهخدا
(بَ سَ)
شابستی علی بن احمد یا محمد، مکنی به ابوالحسن از مشاهیر ادبا و در مصر ندیم و کتابدار عزیز بن معز از ملوک فاطمیه بوده و از تألیفات او است: 1- التخویف 2- التوقیف 3- الدیارات که حاوی اخبار و وقایع و اشعار مصر و عراق و شام و جزیره میباشد. 4- مراتب الفقهاء 5- الیسر و العسر و در سال 390 یا 399 هجری قمری درگذشت. (ریحانه الادب محمدعلی تبریزی مدرس ج 2)
لغت نامه دهخدا
(فِ)
مذهب شافعی و آن یکی از مذاهب اربعۀ اهل سنت منسوب به امام شافعی است. رجوع به شافعی محمد بن ادریس و شافعیه شود:
مذهب شافعی از خواجه بیفزود شرف
حجت شافعی از خواجه قوی گشت بیان.
فرخی.
شافعی مذهب و پاکیزه که روزی صدبار
شافعی را شود از مذهب او شاد روان.
فرخی.
به قول صاحب تبصره العوام اصحاب شافعی شش فرقت باشند. فرقت اول از اصحاب شافعی مشبهی باشند و در تشبیه غلو کنند مثل اهل همدان و کرّه و بروجرد و اصفهان و یزد و هرات و سلماس و شیراز و غیر آن، فرقت دوم که ایشان خود را سلفی خوانند، این قوم به تشبیه نزدیک باشند الا آنکه غلو نکنند، فرقت سوم خوارج باشندو رئیس ایشان حسین کرابیسی بود... و جملۀ خوارج بصره و مرباط و عمان و اسفراین شافعی (کرابیسی) باشند... فرقت چهارم از اصحاب شافعی معتزلی باشند و رئیس ایشان ماوردی بود و راغب اصفهانی مؤلف کتاب محاضرات، و این مشهور است و درزمان ما آنچه میدانیم قصبه ای هست از اعمال خوزستان میان بصره و عسکر مکرم که آن رامفردات خوانند، جمله معتزلی باشند و مذهب شافعی دارند و در قدیم اهل ارجان از بلاد پارس جمله معتزلی بودند شافعی مذهب، و بعضی از اهل پسا، و هنوز در این زمان در شیراز کاروانسرایی هست خراب که وقف عدلیان پسابوده است. فرقت پنجم از اصحاب شافعی اشعری باشند...فرقت ششم از اصحاب شافعی یزیدی اند و ایشان هم مشبهیند و هم خارجی و یزید را خلیفۀ پنجم خوانند... چون از این جماعت تفسیر طلبی و گویی این خلفا کدامند گویند ابوبکر و عمر و عثمان و معاویه و یزید از شهرزور تا بلاد شام هر گروهی که باشند این اعتقاد دارند و لشکر شام هر که در او باشند، الا آنکه روز آدینه در خطبه در شهرها نام علی درآرند و با نام ابوبکر و عمر و عثمان یاد کنند و خواص و فقهای ایشان پیش مخالفان ایشان اظهار نکنند که یزید را خلیفۀ پنجم دانیم و عوام احتراز از مخالفان نکنند. (از تاریخ ادبیات در ایران، تألیف صفا ج 2 صص 145- 146). بقول صاحب کتاب النقض مجبره و اشاعره و کلابیه و جهمیه و مجسمه و حنابله و مالکیه و غیر آن خود را از جملۀ شافعی خوانند، و بفقه او کار کنند علی خلاف فیه بینهم. (از تاریخ ادبیات در ایران ج 2 صص 143- 144). از قول صفدی منقول در کتاب ’الغیث المسجم’ آمده که اکثر شافعیه اشعری اند. (ضحی الاسلام ج 3 ص 71). علاوه بر مشاهیر شافعیه و اصحاب امام شافعی از شافعیان معروف که در آثار متقدمان و متأخران از جمله در عیون الانباء، معجم الادباء، لباب الانساب، تاریخ بخارا، تاریخ بیهقی، تاریخ جهانگشا، تبصره العوام، تاریخ الحکمای قفطی، تاریخ گزیده، تاریخ حبیب السیر، طبقات الشافعیه، الاوراق، غزالی نامه، احوال و آثار رودکی، خاندان نوبختی و تاریخ ادبیات در ایران تألیف دکتر صفا و کتب دیگر از آنان نامبرده شده رجوع نمائید. و رجوع شود به شافعی محمد بن ادریس و شافعیه و مذهب شافعی
نسبت به جد اعلی و او جد امام ابوعبداﷲ محمد بن ادریس بن العباس بن عثمان بن شافعبن السائب بن عبید بن عبدیزید بن هشام بن عبدالمطلب بن عبدمناف الشافعی است. جماعتی از بنی اعمام امام شافعی نیز بهمین نسبت منسوبند. (از لباب الانساب)
پیرو مذهب شافعی. ج، شافعیه و شوافعه، یقال ’رجل شافعی و مذهب شافعی و رجال شوافعه’. (اقرب الموارد). رجوع به شافعیه و شافعی (محمد بن ادریس) شود:
از شافعی و مالکی و قول حنیفی
جستیم ز مختار جهانداور رهبر.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا
قاب و اسکلت بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل بر روی آن جای دارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فاسقی
تصویر فاسقی
در تازی نیامده بد کاری زشتکاری دژوندی ناراستکاری فاسق بودن فسق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافعی
تصویر شافعی
یکی از مذاهب اربعه اهل سنت منسوب به امام شافعی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شانسی
تصویر شانسی
بختکی از روی بخت و اقبال تصادفا اتفاقا: شانسی حرفش درست در آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسای
تصویر افسای
در ترکیب بمعنی افساینده آید: مار افسای، افسونگر جادوگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفقی
تصویر شفقی
سرخرنگ سرخگون
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقی
تصویر افقی
کرانی ترازی خطی موازی زمین و خط افق مقابل عمودی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسق
تصویر افسق
نابکارتر تردامن تر نابکار تر فاسقتر تردامن تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاقی
تصویر شاقی
کوه بلد تندی کوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شافی
تصویر شافی
شفا دهنده، بهبود بخش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افقی
تصویر افقی
((اُ فُ))
موازی، منسوب به افق. خط راست موازی سطح زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شافی
تصویر شافی
شفا دهنده، راست، درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شانسی
تصویر شانسی
از روی تصادف، برحسب تصادف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شافعی
تصویر شافعی
((فِ))
منسوب به مذهب شافعی، منسوب به محمدبن ادریس بن عباس بن عثمان بن شافع هاشمی قرشی مطلبی، مکنی به ابوعبدالله. یکی از ائمه چهارگانه اهل سنت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افقی
تصویر افقی
ترازی، ستانی
فرهنگ واژه فارسی سره
اتفاقی، اله بختکی، تصادفی، کشکی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نوعی چکمه با ساق بلند و نوع دوخت ویژه
فرهنگ گویش مازندرانی