شملۀ دستار باشد. (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شاشوله است که علاقه و شملۀ دستار باشد. (برهان قاطع). طرۀ دستارکه از عمامه بیاویزند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شمله و علاقۀ دستار. (ناظم الاطباء) : شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند دستار نگهدار و برو بر سر پیچ. ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری)
شملۀ دستار باشد. (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شاشوله است که عِلاقه و شملۀ دستار باشد. (برهان قاطع). طرۀ دستارکه از عمامه بیاویزند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شمله و عِلاقۀ دستار. (ناظم الاطباء) : شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند دستار نگهدار و برو بر سر پیچ. ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری)
کاروبار. (منتهی الارب). مشغله. آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، دور رفتن. (منتهی الارب) ، سرخ شدن غورۀ خرما و برنگ آمدن آن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب غورۀ زرد و سرخ شدن خرمابن. (منتهی الارب)
کاروبار. (منتهی الارب). مشغله. آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، دور رفتن. (منتهی الارب) ، سرخ شدن غورۀ خرما و برنگ آمدن آن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب غورۀ زرد و سرخ شدن خرمابن. (منتهی الارب)
دهی از دهستان لاهیجان شهرستان مهاباد. دارای 452 تن سکنه. آب آن از رود خانه نقده. محصول آن غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از دهستان لاهیجان شهرستان مهاباد. دارای 452 تن سکنه. آب آن از رود خانه نقده. محصول آن غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
پیچیده مجعد: جعد مفتول جان گسل باشد زلف مرغول غول دل باشد، (حدیقه)، زلف بر پیچیده زلفی که آنرا شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند، تحریر نغمه و آواز، آواز مطربان و مرغان: تو و دست دستان و مرغول مرغان که از غول صد دست دستان نماید. (خاقانی)
پیچیده مجعد: جعد مفتول جان گسل باشد زلف مرغول غول دل باشد، (حدیقه)، زلف بر پیچیده زلفی که آنرا شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند، تحریر نغمه و آواز، آواز مطربان و مرغان: تو و دست دستان و مرغول مرغان که از غول صد دست دستان نماید. (خاقانی)