جدول جو
جدول جو

معنی شاغوله - جستجوی لغت در جدول جو

شاغوله
طره و ریشۀ دستار، منگوله، شاشوله، برای مثال شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند / دستار نگهدار و برو بر سر پیچ (ابن یمین - ۶۵۲)
تصویری از شاغوله
تصویر شاغوله
فرهنگ فارسی عمید
شاغوله
(لَ / لِ)
شملۀ دستار باشد. (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شاشوله است که علاقه و شملۀ دستار باشد. (برهان قاطع). طرۀ دستارکه از عمامه بیاویزند. (انجمن آرای ناصری) (آنندراج). شمله و علاقۀ دستار. (ناظم الاطباء) :
شاغولۀ دستار تو اینجا نخرند
دستار نگهدار و برو بر سر پیچ.
ابن یمین (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
شاغوله
منگوله، دستار
تصویری از شاغوله
تصویر شاغوله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شارویه
تصویر شارویه
(پسرانه)
شیرویه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاهویه
تصویر شاهویه
(پسرانه)
نام در برزویه دانشمند ایرانی، مترجم کلیله و دمنه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
بنیاد، پی دیوار، طرح و نقشه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تاتوله
تصویر تاتوله
حلقه و زنجیر یا ریسمانی که به پای چهارپایان یا زندانیان ببندند، بخو، تاتوره، داتوره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاشوله
تصویر شاشوله
شاغوله، طره و ریشۀ دستار، منگوله،
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
کنج، گوشه، بیراهه، گوشۀ خانه، ویرانه، گوشه ای دور از مردم، بیغله، پیغله، پیغوله، گرنج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خاتوله
تصویر خاتوله
مکر، حیله، فریب، غدر، خدعه، دلام، نیرنگ، ترفند، اشکیل، گربه شانی، دستان، ترب، شید، ریو، دغلی، دویل، تنبل، کید، شکیل، ستاوه، چاره، کلک، گول، قلّاشی، تزویر، روغان، احتیال، حقّه، نارو برای مثال گر نه خاتوله خواهی آوردن / آنچه حیله ست و تنبل و دستان (دقیقی - ۱۰۳)، دو دلی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاغول
تصویر شاغول
شاغول، گلولۀ فلزی آویخته به نخ که در بنّایی برای امتحان کردن کجی یا راستی پایه و دیوار به کار می برند، شاقول، شاهول
فرهنگ فارسی عمید
(اُ لَ)
کاروبار. (منتهی الارب). مشغله. آنچه انسان را مشغول دارد. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، دور رفتن. (منتهی الارب) ، سرخ شدن غورۀ خرما و برنگ آمدن آن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، صاحب غورۀ زرد و سرخ شدن خرمابن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(رُ لِ/ رلْ لِ)
نام یکی از کشورهای قدیمی سرزمین فرانسه واقع در ناحیۀ بورگنی مرکز آن شارول است. پرورش گاونر و مرغداری و تاکستانهای آن معروف است
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ)
شمله و علاقۀ دستار و امثال آن باشد. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا
(وَ لِ)
دهی از دهستان لاهیجان شهرستان مهاباد. دارای 452 تن سکنه. آب آن از رود خانه نقده. محصول آن غلات، توتون و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
شاقول، فادن، گلوله ای که بریسمان کرده از گونیا بیاویزند تا بدان همواری زمین معلوم کنند، (از ناظم الاطباء)، قطعه فلزی که برشته ای آویزند و برای قائم بالا بردن دیوار در بنایی بکاربرند، شاقول، شاهول، آویزۀ ساعت، (ناظم الاطباء)، پندول، (اشتنگاس)، رجوع به شاقول شود
لغت نامه دهخدا
(غِ لَ)
تأنیث شاغل. رجوع به شاغل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صاموله
تصویر صاموله
مهره پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قاقوله
تصویر قاقوله
هل. یا قاقله صغار. هل معمولی. یا قاقله کبار. هل سیلانی
فرهنگ لغت هوشیار
ماکوله در فارسی مونث ماکول: خوردنی خوراک خوار تار مونث ماکول جمع ماکولات
فرهنگ لغت هوشیار
پیچیده مجعد: جعد مفتول جان گسل باشد زلف مرغول غول دل باشد، (حدیقه)، زلف بر پیچیده زلفی که آنرا شاخ شاخ کنند و بعد از آن پیچند، تحریر نغمه و آواز، آواز مطربان و مرغان: تو و دست دستان و مرغول مرغان که از غول صد دست دستان نماید. (خاقانی)
فرهنگ لغت هوشیار
پوست آش نشده و خشکیده. یا مثل غاغاله خشکه. سخت نزار و لاغر و کم حجم و بی رطوبت آنچه هیچ گوشت بر استخوان ندارد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
گوشه خانه، ویرانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شنگوله
تصویر شنگوله
شوخ و ظریف، زیبا رعنا، عیار، سر خوش سرمست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
طرح ونقشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تاتوله
تصویر تاتوله
ریسمانی که بر پای اسب و استر گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از داغولی
تصویر داغولی
عیاری مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زاغولو
تصویر زاغولو
دارای چشمان زاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاغله
تصویر شاغله
مونث شاغل در کار دارنده، باز دارنده مانع
فرهنگ لغت هوشیار
گلوله ای است فلزی که باریسمان از گونیا بیاویزند تا بدان راستی و کجی دیوار یا پایه بنا را معلوم کنند توسط بنایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشغوله
تصویر اشغوله
کار و بار
فرهنگ لغت هوشیار
ابزاری در بنایی برای تراز کردن دیوار و آن قطعه فلزی مخروطی شکل است که به انتهای ریسمان بنایی بسته می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بیغوله
تصویر بیغوله
((بِ لِ))
کنج، گوشه، ویرانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زاغولو
تصویر زاغولو
کسی که چشمان زاغ دارد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شالوده
تصویر شالوده
بنیه، اساس
فرهنگ واژه فارسی سره