- شاعی (پسرانه)
- شیعی
معنی شاعی - جستجوی لغت در جدول جو
- شاعی
- دور، پیرو، بهره همباز داراک همباز تابع پیرو طرفدار: شاعیان بنی امیه، شیعی شیعه: ز آب خرد گر خبرستی ترا میل تو زی مذهب شاعیستی. (ناصر خسرو 487)
- شاعی
- پیرو، طرفدار، شیعه، شیعی
- شاعی
- شیعی، شیعه،
برای مثال زآب خرد گر خبرستی تو را / میل تو زی مذهب شاعی ستی ، تابع(ناصرخسرو - ۲۴۹)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیروان که درباره علی علیه السلام گزافه می گفتندواوراخدای محمد صلی الله علیه وآله می دانستند
دادخواه
چامه گو، چامه سرا، سراینده
شبان، چوپان، نگهبان گله
کوشنده، کوشا، جدی، کاری
نسبت کننده کسی را ببندی
دعاگو، دعا کننده
ظاهر و فاش و آشکارا، منتشر و معروف
پارسی تازی گشته شاهی چوبدار گوسفنددار تیزبین
میرآب، گوسپندار
درم ده هفت که در قدیم رایج بود
نوعی خوراکی که با گوشت و آرد و غیره طبخ کنند
منسوب به شاخ قرنی، چوبی سه شاخه و دسته دار که دهقانان غله کوفته شده بدان بر باد دهند تا دانه از کاه جدا گردد
فرم انگیز (فرم: غم)
روز سرد
خریدار، استون درخشگیر، ستیزه گر نام برخی ازرویگردانان (خوارج)
میمون، خوشحالی، خوشنودی، خوشدلی، شادمانی
شلتوک، برنجی که هنوز از پوست در نیامده باشد
شکایت و گله کننده، دادخواه
کوه بلد تندی کوه
شفا دهنده، بهبود بخش
یکی از مذاهب اربعه اهل سنت منسوب به امام شافعی است
جمع شائع، پراکیده ها همسر زن
چامه گویی سروادش شعر گفتن چامه سرایی
آگاه از نفس خود، دریابنده، بهره مند از لطف طبع و رقت و احساس، وحدت ذهن
کتف، دوش
کناره رود یا دریا، ساحل
قاب و اسکلت بندی فولادی که بر فنرها تکیه دارد و روی چرخها استوار است و موتور و اطاق اتومبیل بر روی آن جای دارد
شتر گردن دراز
تیغیک پرتوی، ریشه پای