جدول جو
جدول جو

معنی شاعرنواز - جستجوی لغت در جدول جو

شاعرنواز
(هَُ نَ تَ / تِ)
نوازندۀ شاعر. مهربانی و ملاطفت کننده نسبت به شاعر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاطرنواز
تصویر خاطرنواز
(دخترانه)
خاطر (عربی) + نواز (فارسی) دلکش، مطبوع
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از ارنواز
تصویر ارنواز
(دخترانه)
نوازش شده اهورا، دارنده سخن سزاوار مرکب از ارنه (سزاوار) + واز (واژه)، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دو دختر جمشید پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خاطرنواز
تصویر خاطرنواز
دل نواز، دلکش، برای مثال جوابی چنین خوب و خاطرنواز / به قاصد سپردند تا برد باز (نظامی۵ - ۹۳۸)
فرهنگ فارسی عمید
(عِ نَ)
عمل نواختن شاعر. مهربانی و ملاطفت نسبت به شاعر:
سنت شاعرنوازی پادشاه دین نهاد
ای همه شاهان عالم مر غلامش را غلام.
سوزنی.
جاودان ماند کریم از مدح شاعر زنده نام
زین بودشاعرنوازی عادت و رسم کرام.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
دلکش، مطبوع:
جوابی چنین خوب و خاطرنواز
بقاصد سپردند تابرد باز.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(هَُ رَ تَ / تِ)
طالب و خواستار شاعر. شاعردوست:
امیر دوست نواز و امیر خصم گداز
امیر شاعرخواه و امیر زائرخوان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
زائرنواز. آنکه سائلان، شاعران و کسانی را که بقصد زیارت او روند بنوازد و گرامی دارد:
خدایگان خردپرور مروت ورز
بلندهمت و زایرنواز و حرمت دان.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(سَ جَ تَ)
از سردی قریب بهلاک شدن. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). یقال: اعرنفز الرجل، ای کاد یموت من البرد. (منتهی الارب) ، صاحب شتران عضاه خوار گردیدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). عضاه خوار شدن شتران قوم. (از اقرب الموارد). عضاه چریدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، دروغ بربافتن و بهتان آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دروغ بربافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ نَ)
مرکب از ارنۀ اوستائی، بمعنی سزاوار و خوب + واز، به معنی واژه و سخن. نیکوسخن و آنکه سخنش رحمت می آورد، ارنوک. خواهر جمشید است که با خواهر دیگر شهرناز در حبالۀ ضحاک بودند و فریدون این هر دو خواهر را گرفت و ضحاک را بکشت. (جهانگیری) (برهان) (رشیدی). و بقولی او را دختر جمشید دانسته اند: ((او (فریدون) را سه پسر بودند: دو مهتر ازشهرناز خواهر جمشید، و بروایتی گویند ایشان از دخترضحاک زادند، و کهترین پسر از ارنواز خواهر جم.)) (مجمل التواریخ و القصص ص 27). در درواسپ یشت اوستا بندهای 13 و 14 آمده که فریدون برای ایزد گوش قربانی کرد و از او درخواست که بر ضحاک غلبه کند و دو زن وی سنگهوک (شهرناز) و ارنوک (ارنواز) را که برای توالد و تناسل دارای بهترین بدن و برای خانه داری برازنده هستند از او برباید. (یشتها تألیف پورداود ج 1 ص 193 و ج 2 ص 150) :
دو پاکیزه از خانه جمشید
برون آوریدند لرزان چو بید
که جمشید را هر دو خواهر بدند
سر بانوان را چو افسر بدند
ز پوشیده رویان یکی شهرناز
دگر ماهروئی بنام ارنواز.
فردوسی.
در ایوان شاهی شبی دیریاز
بخواب اندرون بود با ارنواز.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
چاکرپرور، بنده نواز، زیردست نواز
فرهنگ واژه مترادف متضاد