جدول جو
جدول جو

معنی شاربا - جستجوی لغت در جدول جو

شاربا
به سریانی ابریشم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شیربا
تصویر شیربا
شیربرنج، خوراکی که از شیر، برنج، شکر و گلاب تهیه می شود، گرنج بشیر، شیروا
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شوربا
تصویر شوربا
آش ساده که با برنج و سبزی می پزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شارب
تصویر شارب
سبیل، آشامنده، نوشنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناربا
تصویر ناربا
آش انار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاربن
تصویر شاربن
سیاه زخم، بیماری واگیردار و مشترک میان انسان و دام با علائمی نظیر زخم های قرمز و سیاه و تب، شاربن
فرهنگ فارسی عمید
(رِ)
دو کنارۀ بیرون ایستاده در زیر دستۀ شمشیر. (مهذب الاسماء). دو آهن دراز بلند ما بین قبضۀ شمشیر. (منتهی الارب). واحد آن شارب. (مهذب الاسماء). رجوع به شارب شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
آب نوشنده. آشامنده. ج، شرب. جج، شروب. (منتهی الارب) ، شرابخواره. ج، شرب. (مهذب الاسماء). در اصطلاح فقهیون، آنکه مسکر می آشامد. شارب الخمر، شرابخوار. باده خواره: و اگر توبه کنند زانی و شارب خمر... (تفسیر ابوالفتوح ج 1 چ 1 ص 271)
لغت نامه دهخدا
فرانسوا ژوزف، مصرشناس فرانسوی که در سال 1817 میلادی تولد یافت و در سال 1882 میلادی در ورسای درگذشت، ابتدا بازرگانی پیشه کرد، در سال 1852 با خواندن مقالات نستور لوت شوق مصرشناسی در او برانگیخته شد، از سال 1855با انتشار دو مقالۀ کوتاه در ’خاطرات انجمن تاریخ و باستان شناسی شالون - سور - سون’ کار خود را آغاز کرد، از آن پس آثار متعددی منتشر ساخت و بزودی با برجسته ترین باستانشناسان فرانسوی و خارجی ارتباط یافت، در سال 1837 دعوت شد که به جانشینی ا، دو روژه متوفی کرسی زبان و باستان شناسی مصر را در کولژ دو فرانس اشغال کند، لیکن وی از ترک گفتن شهر شالون - سور سون سر باززد، در اواخر سال 1877 بر اثر ابتلای به بیماری ناگزیر از کار دست کشید و به ورسای نزد یکی از دخترانش آمد و تا پایان عمر در همانجا بسر برد، شابا یکی از پرکارترین و پراثرترین استادان مصرشناسی بشمار است و رموز بسیاری از پاپیروسها و کتیبه های حاوی متونی به خط هیرو گلیف و تندنویسی هیروگلیف را در آثار متعدد خود کشف کرده است، در بررسی تاریخ باستان بر اساس منابع مصری و تاریخ سلسله های باستانی مصر و مقیاسات و پول مصریان و در زمینۀ مطالعات ما قبل تاریخی تألیفات مهمی دارد
لغت نامه دهخدا
از قرای مرو است، (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
نامی است که در گیلان به کلهو دهند. رجوع به کلهو شود، بریدن جامه یا ریسمان را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ناربا)
آش انار. (آنندراج) (ناظم الاطباء). از: نار (انار) + با (ابا) ، معرب آن نارباج. (برهان قاطع). رمانیه. اناربا: دفع مضرت (شرابی که آفتاب پرورده باشد) با سکبا و سماق و ناربا کنند. (نوروزنامه).
زیربائی بزعفران و شکر
ناربائی ز زیربا خوشتر.
نظامی.
تا بسازی در شکم از بهر حلوا صندلی
آبنوس ناربا خور با برنج همچو عاج.
بسحاق.
چو نان خور بربودند از طبقچۀ چرخ
در آبنوس قدح ریخت ناربا شب داج.
احمد اطعمه
لغت نامه دهخدا
مرکّب از: شیر، خوردنی + با، آش، شیربرنج و شله ای که از برنج و شیر پزند، (ناظم الاطباء) (از برهان) (از آنندراج)، غذایی است که از شیر و برنج ترتیب دهند، آش شیر، شیربرنج، شیروا:
همی برد خوان از پسش کدخدا
نهاد از برش کاسۀ شیربا
از آن شیربا شاه لختی بخورد
چنین گفت پس با زن پایمرد،
فردوسی،
نهاده بر او کاسۀ شیربا
چه نیکو بدی گر بدی زیربا،
فردوسی،
، دوراغ و شیر خفتۀ مخلوط باشیر تازه، (ناظم الاطباء)، بعضی گویند شیر یا شیری است که آنرا مایه زنند تا چون جغرات بسته گردد و بعد از آن میوه های خشک در آن ریزند، و بعد از زمانی خورند، به معنی آش، (برهان)
لغت نامه دهخدا
اسم سریانی ابریشم است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
کلمه ’با’ در فارسی به معنی خورش و در ترکیب شوربا و کدوبا و ماست با و غیره آمده بمعنی چند نوع طعام را یک نوع ساختن، (از المعرب جوالیقی حاشیۀ ص 73)، آش نمکدار، زیرا که ’با’ در پارسی بمعنی آش است و این لغت پارسی صرف است و به عربی آن را ’حساء’ بالمد و القصر گویند و در گفتار رسول
دو بار آمده است، (از انجمن آرا) (از آنندراج)، آش ساده، (ناظم الاطباء)، در قدیم و پیش اطباء نخودآب یعنی آبگوشت بوده از هر گوشت که باشد و عرب آن را مرق می گفته و گرم آن را سخون می نامیده اند و گوشت در آن بوده و چون نان خورش بکار میرفته است، (از یادداشت مؤلف) : مرق، شوربا، (نصاب)، در فارسی بدان خوردی نیز می گفته اند: المرقه، خوردی، السخون، خوردی گرم، (از السامی فی الاسامی)، آبگوشت، (ناظم الاطباء) : منکیتراک حاجب زمین بوسه داد و گفت خداوند دستوری دهد که بنده علی امروز نزدیک بنده باشد با دیگر بندگان که با اویند که بنده مثال داده است شوربائی ساختن، سلطان به تازه روئی گفت صواب آمد، (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 54)،
هم شوربای چشم نه سکبای چهره ها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم،
خاقانی،
گر برای شوربائی بر دراینها شوی
اولت سکبا دهند از چهره وانگه شوربا،
خاقانی،
اگر شوربائی به چنگ آوری
من مرده را باز رنگ آوری،
نظامی،
جای کردند و خوان نهادندش
شوربا و کباب دادندش،
نظامی،
از آن پیش کآن پشته را باز کرد
یکی نیمه زان شوربا بازخورد،
نظامی،
هر روز از برای سگ نفس بوسعید
یک کاسه شوربا و دو تا نانت آرزوست،
سعدی،
شوربا چند خوری دست به گندم با زن
که حلیم است برای دل و جان افکار،
بسحاق،
- شوربای اشک، نان خورش غمزدگان، چه نانخورش غمزدگان اشک است، (ناظم الاطباء)،
- شوربای چشم، کنایه از اشک:
هم شوربای چشم نه سکبای چهره ها
کاین شوربا به قیمت سکبا برآورم،
خاقانی،
شوربای چشم خود خوردن بر ابن یمین
به که باید خورد سکبای رخ هر ناکسی،
ابن یمین،
، امروزه به آشی گویند که از برنج و گشنیز و تره و لپه و غیر آن سازند و بیماران را دهند، (از یادداشت مؤلف)،
- شلم شوربا، رجوع به شوروا و شلم شوروا شود،
- امثال:
مثل شوربای ناخوشها، (یادداشت مؤلف)،
میرود از آسمان شوربا بیارد، (یادداشت مؤلف)،
هم از شوربای قم مانده هم از حلیم کاشان، (یادداشت مؤلف)،
، مؤلف در یادداشتی این کلمه را به معنی کشکینه اما با علامت استفهام آورده و ابیات زیر را بعنوان شاهد نقل نموده اند:
چو آمد گه زادن زن فراز
به کشکینۀ گرمش آمد نیاز
من و زن در آن خانه تنها و بس
مرا گفت کای شوی فریاد رس
اگر شوربائی به چنگ آوری
من مرده را باز رنگ آوری،
عسجدی،
، آهار، شوربای تیره ای باشد که در جامه مالند تا رنگ و صیقل گیرد، (فرهنگ اسدی نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
مخفف کاه ربا، (برهان) (آنندراج)، این کلمه در عربی نیز وارد شده، (دزی ج 2 ص 434)، و رجوع به کاه ربا و کهربا شود
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
گروهی که بر کنارۀ جوی سکونت دارند و منسوب به آنندکه آب از وی خورند. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ بَ)
تأنیث شارب. آشامنده. ج، شاربات و شوارب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رِ بی / بی ی)
منسوب است بشارب (نوشنده) ودر بغداد سقا را شارب گویند و این غلط مصطلح است چه شارب نوشنده است نه نوشاننده. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
دربایست و آنچه مورد نیاز باشد، (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رِ)
احمد بن محمد بن بشر بن علی بن محمد بن جعفر مکنی به ابوبکر معروف به ابن الشارب بغدادی. وی از ابوبکر الباغندی حدیث شنیده و ابوبکرالبرقانی از وی روایت حدیث کرده است. (اللباب فی تهذیب الانساب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کاربا
تصویر کاربا
یا کاهر بای سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باربا
تصویر باربا
چغندر، لبو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاربن
تصویر شاربن
سیاه زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوربا
تصویر شوربا
آش ساده که با برنج و انواع سبزی پخته شود شوروا شورباج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شارب
تصویر شارب
آشامنده، نوشنده، سبیل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناربا
تصویر ناربا
آش انار: (دفع مضرت (شرابی که آفتاب پرورده باشد) با سکبا و سماق و ناربا کنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوربا
تصویر شوربا
آش ساده که با برنج و انواع سبزی پخته شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شیربا
تصویر شیربا
شیربرنج
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شارب
تصویر شارب
((رِ))
نوشنده، سبیل، سبلت
فرهنگ فارسی معین
سبیل، آشامنده، نوشنده
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن شوربا چون با گوشت لطیف پخته باشند، دلیل فائده بود. اگر به گوشت غلیظ پخته باشند، دلیل غم و اندوه است. جابر مغربی
فرهنگ جامع تعبیر خواب
نوعی آش
فرهنگ گویش مازندرانی
از توابع گنج افروز بابل
فرهنگ گویش مازندرانی