عبیداﷲ بن ابی احمد عاصم بن محمد الشاذمانی الحنیفی مکنی به ابوسعد، وی از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی حدیث شنیده است، و ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث الشیرازی از او روایت کرده، او پس از سال 480 هجری قمری درگذشت، (انساب سمعانی)
عبیداﷲ بن ابی احمد عاصم بن محمد الشاذمانی الحنیفی مکنی به ابوسعد، وی از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی حدیث شنیده است، و ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث الشیرازی از او روایت کرده، او پس از سال 480 هجری قمری درگذشت، (انساب سمعانی)
ابوبکر، وی بسال 761 هجری قمری از جانب سربداران حکومت شاسمان داشت، گفته اند که چهل تن از سربازان مغول را در دیواره های قلعه ای که به شاسمان بنا کرد لای جرز گذاشت، چندی پس از آن تیمور عمارتی در این موضع برای خود بساخت و زمستان سال 795 را در آن بسر برد، (سفرنامۀ مازندران و استراباد، چ قاهرۀ تعلیقات ص 162)
ابوبکر، وی بسال 761 هجری قمری از جانب سربداران حکومت شاسمان داشت، گفته اند که چهل تن از سربازان مغول را در دیواره های قلعه ای که به شاسمان بنا کرد لای جرز گذاشت، چندی پس از آن تیمور عمارتی در این موضع برای خود بساخت و زمستان سال 795 را در آن بسر برد، (سفرنامۀ مازندران و استراباد، چ قاهرۀ تعلیقات ص 162)
عبیداﷲ بن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی، مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد، ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث الشیرازی از وی حدیث شنید، بعد از سنۀ 480 هجری قمری درگذشت، (از انساب سمعانی و لباب الانساب، ذیل شاذمانی)
عبیداﷲ بن ابی احمد عاصم بن محمد الشادمانی الحنیفی، مکنی به ابوسعد از ابوالحسن علی بن الحسن الداودی و دیگران سماع حدیث کرد، ابوالقاسم هبهاﷲ بن عبدالوارث الشیرازی از وی حدیث شنید، بعد از سنۀ 480 هجری قمری درگذشت، (از انساب سمعانی و لباب الانساب، ذیل شاذَمانی)
نشاط، خوشحالی، شادی، شادانی، خرمی، سرور، مسرت، انبساط، بشاشت، ابتهاج، فرح، بهجت، عشرت، طرب، در مقابل نژندی و غم: ازو شادمانی ازویت غمست ازویت فزونی ازویت کمست، فردوسی، شد از شادمانی رخش ارغوان که تن را جوان دید و دولت جوان، فردوسی، به پیوند با او چرایی دژم کسی نسپرد شادمانی به غم، فردوسی، نژندی و هم شادمانی ز تست انوشه دلیری که راه تو جست، فردوسی، چو در دست جدایی بیش مانی ز وصلت بیش یابی شادمانی، (ویس و رامین)، غم و شادمانی نماند ولیک جزای عمل ماند و نام نیک، سعدی (بوستان)، رفع غم دل نمی توان کرد الا به امید شادمانی، سعدی، که این منزل درد و جای غم است در این دامگه شادمانی کم است، حافظ، که را دیدی تو اندر جمله عالم که یکدم شادمانی یافت بی غم، شبستری، ، ظاهراً فردوسی در این بیت بمعنای جشن و عید بکار برده است، (از یادداشت مؤلف) : یکی شادمانی بد اندر جهان خنیده میان کهان و مهان، فردوسی، - امثال: شادمانی زعفران دیر نپاید، (امثال و حکم)، بس مدتی نماند تا غم شود پدید زان شادمانیی که بدل زعفران برد، عمادی شهریاری (از امثال و حکم)
نشاط، خوشحالی، شادی، شادانی، خرمی، سرور، مسرت، انبساط، بشاشت، ابتهاج، فرح، بهجت، عشرت، طرب، در مقابل نژندی و غم: ازو شادمانی ازویت غمست ازویت فزونی ازویت کمست، فردوسی، شد از شادمانی رخش ارغوان که تن را جوان دید و دولت جوان، فردوسی، به پیوند با او چرایی دژم کسی نسپرد شادمانی به غم، فردوسی، نژندی و هم شادمانی ز تست انوشه دلیری که راه تو جست، فردوسی، چو در دست جدایی بیش مانی ز وصلت بیش یابی شادمانی، (ویس و رامین)، غم و شادمانی نماند ولیک جزای عمل ماند و نام نیک، سعدی (بوستان)، رفع غم دل نمی توان کرد الا به امید شادمانی، سعدی، که این منزل درد و جای غم است در این دامگه شادمانی کم است، حافظ، که را دیدی تو اندر جمله عالم که یکدم شادمانی یافت بی غم، شبستری، ، ظاهراً فردوسی در این بیت بمعنای جشن و عید بکار برده است، (از یادداشت مؤلف) : یکی شادمانی بد اندر جهان خنیده میان کهان و مهان، فردوسی، - امثال: شادمانی زعفران دیر نپاید، (امثال و حکم)، بس مدتی نماند تا غم شود پدید زان شادمانیی که بدل زعفران برد، عمادی شهریاری (از امثال و حکم)