جدول جو
جدول جو

معنی شاذلی - جستجوی لغت در جدول جو

شاذلی
یاقوت بن عبداﷲ ملقب به تاج الدین و مکنی به ابوالحسن از مشاهیر علمای اهل سنت است و کتابی به روش احیاء العلوم غزالی و کتابی دیگر نیز در شرح حال صوفیه تألیف کرده، (ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا
شاذلی
(ذِ)
منسوب است به فرقۀ شاذلیه:
انا شاذلی ما حییت و ان امت
فمشورتی فی الناس ان یتشدلوا.
ابوالحسن علی بن عمرالقرشی المخائی الشادلی (از تاج العروس ذیل ش دل).
رجوع به شاذلیه شود
منسوب به شاذله است. رجوع به شاذله شود
لغت نامه دهخدا
شاذلی
(ذِ)
علی بن عبدالله بن عبدالجبار... مکنی به ابوالحسن استاد گروه شادلیۀ صوفیۀ اسکندریه. (منتهی الارب ذیل ش د ل). و در تاج العروس ترجمه مفیدی از وی آمده است از جمله در وجه معروف شدن او به شادلی نویسد: سید القطب الامام ابوالحسن علی بن عبدالله بن عبدالجبار بن تمیم بن هرمزبن... عبدالله بن الحسن بن الحسن بن علی بن ابیطالب الحسنی الادریسی الشادلی قدس سره استادطایفۀ علیه شادلیه از صوفیۀ اسکندریه است. چون ازمغرب وارد افریقیه شد در شادله فرودآمد و شیخ مشایخ، ابوعلی الحسن بن مسعود الیوسی در شرح دالیۀ خود این قول را رد کرده و گفته است که شیخ ابوالحسن علی بن عبدالجبار الزرویلی از این باب به شادله منسوب گردیدکه در آن بعبادت مشغول بود و از مردم شادله نبوده است... در سنۀ 591 و به قولی 593 ه. ق. در قریۀ غماره از قراء افریقیه در نزدیکی سبته ولادت یافت سپس به تونس منتقل گردید و در شادله از قرای افریقیه سکونت گزید... و به سال 656 در ماه ذی القعده یا شوال در صحرای عیذاب در گذشت... شیخ امام العارف ابوالعباس سیدی احمد بن ناصر در رحلۀ خود از کتاب الاذکار مقریزی نقل کرده که شاذلی بضم ذال معجمه است لیکن معمولا جزبه کسر نمی آورند. و شاذلی به ضم ذال را شاذ (نادر) لی (برای من) یا (انت الفرد فی خدمتی) تفسیر توان کرد. و در این که شاذلی نزد چه کسانی تلمذ کرده اقوال مختلف است. قشاشی در سمط المجید آرد که وی بلاواسطه از ابومدین کسب عرفان کرده و این قول مقبول تاریخ است. و امام ابوالحسن نزد ابوالفتح الواسطی شیخ مشایخ الرفاعیه در مصر نیز تعلم کرده است. (از تاج العروس ذیل ش دل). مرحوم قزوینی در حاشیۀ شدالازار در شرح حال او چنین آورده است: ابوالحسن علی بن عبدالله بن عبدالجبار مغربی شاذلی از اشهر مشایخ عرفا و متصوفه در قرن هفتم هجری و مؤسس طریقۀ شاذلیه منتشر در مصر و شام و مغرب و یمن، اصل وی از بلاد مغرب بوده و در قریۀ غماره از قرای شمال افریقا نزدیک شهر معروف سبته واقع در ساحل جنوبی مدیترانه محاذی جبل الطارق که بر ساحل شمالی تنگه ای معروف به همین اسم است در حدود سنۀ 593 متولد شد، و پس از تکمیل علوم شرعیه در قریۀ شاذله از محال تونس به تعبد و ارشاد پرداخت و پس از آن به اسکندریه منتقل گردید و در آنجا توطن اختیار نمود و تا آخر عمر در همانجا ساکن بود و مکرر به حج رفت و در آخرین سفر خود بصوب مکه در صحرای عیذاب در صعید مصر در جانب غربی بحر احمر در موضعی موسوم به حمیثرا وفات یافت در اواخر ذی القعده سنۀ 656 ه. ق. به اجماع عموم مآخذ عربی، ولی در نفحات وفات او را در سنۀ 654 هجری قمری نگاشته است و ظاهراً اشتباه است و در همانجا مدفون گردید و قبر او زیارتگاه عمومی است ویکی از سلاطین ممالیک مصر بر مزار او گنبدی عالی بنانهاده است و ابن بطوطه در سال 726 قبر او را در همان حمیثرا زیارت کرده است و وصف مختصر جالبی از آن مینماید. برای مزید اطلاع از سوانح احوال او رجوع شود به دول الاسلام، یافعی، رحلۀ ابن بطوطه، قاموس فیروز آبادی در مادۀ ’ش دل’ النجوم الزاهره، نفحات الانس، حسن المحاضره، شعرانی، سفینه الاولیاء، شذرات الذهب، تاج العروس ذیل ش دل، خزینه الاصفیاء، دائره المعارف اسلامی دردو مقاله یکی تحت عنوان ’شاذلی’ و دیگر تحت عنوان ’شاذلیه’. (شدالازار چ محمد قزوینی، حاشیۀ ص 474). مؤلف ریحانهالادب تألیفات وی را چنین می نویسد: حزالبحر السرالجلیل فی خواص حسبنالله و نعم الوکیل، مجموعه الاحزاب. (ریحانه الادب. از سلوه الغریب سیدعلی خان شیرازی). ابن بطوطه درباره چگونگی درگذشت او آورده است: از شیخ یاقوت شنیدم که ازشیخ خود ابوالعباس مرسی روایت میکرد که ابوالحسن شاذلی همه ساله از راه مصر علیا به حج میرفت و از ماه رجب تا پایان موسم حج در مکه می ماند و آنگاه پس از زیارت مدینه از جادۀ بزرگ (یعنی از راه صحرا که طولانی تر بود) به شهر خود مراجعت میکرد. یکی از سالها که در صدد مسافرت حج بود به خادم خود فرمود که کلنگی و سبدی با حنوط و سایر وسایل دفن و کفن با خود بردارد و چون خادم پرسید که اینها به چه کار آید شیخ پاسخ داد که وقتی به حمیثرا رسیدی خواهی فهیمد. حمیثرا در مصر علیا در صحرای عیذاب واقع است و چشمۀ آب شوری دارد. شیخ پس از رسیدن به حمیثرا غسل کرد و دو رکعت نماز گزارد و در سجدۀ آخر جان تسلیم کرد جسد او را در همانجا به خاک سپردند و من گور او را زیارت کردم واسم و نسب او تا امام حسن بن علی علیهم االسلام بر روی قبرش نوشته است. (ترجمه سفرنامۀ ابن بطوطه ص 15). در دائره المعارف اسلامی ضمن ترجمه حال او چنین آمده است: ابوالحسن علی بن عبدالله بن عبدالجبار الشریف الذرویلی مؤسس طریقۀ شاذلیه است که طریقه های دیگر مانند وفائیه، عروسیه، جزولیه، حفنویه از آن منشعب اند. تولد او بقولی در غماره نزدیک سبته در حدود سال 593 هجری قمری و بقولی در شاذله موضعی واقع در نزدیکی جبل ظفران در تونس اتفاق افتاد. وجود نسبت ذرویلی در شجرۀ نژادی او حاکی است که منشاء او مراکش بوده. پیروانش نسب او را از طریق امام حسن به پیغمبر رسانیده اند. در جوانی بر اثر مطالعۀ زیاد به بیماری چشم مبتلی شد و یحتمل نابینا گردید. از همان اوان در طریق تصوف گام گذاشت و وجود خود را وقف آن ساخت. در فاس نزد پیروان جنید، خصوصاً محمد بن علی بن حرزهم مرید ابومدین شعیب تعلیم گرفت. لیکن تحت تأثیر عبدالسلام بن مشیش از اهل مراکش بود که در اکناف تونس به اشاعۀ طریقۀخود پرداخت و چون بعلت نشر طریقت جدید و خصوصاً بسبب نفوذی که در مردم داشت تحت فشار و تعقیب قرار گرفت به اسکندریه پناه برد و در آنجا شهرت و قبول عام بیشتری پیدا کرد. برخی از نویسندگان در ترجمه حال او نوشته اند که هر وقت از خانه خارج می شد جمع کثیری به دنبالش راه می افتادند. چندین بار به سفر حج رفت و درآخرین سفر حج بود که هنگام عبور از صحرایی در مصر علیا بسال 656 در حمیثرا درگذشت. آرامگاه او زیارتگاه است و یکی از ممالیک مصر گنبدی به روی آن بنا نهاده بقولی نیز وی در ناحیۀ مخا مدفون است. شاذلی به پیروانش ذکر دایم را توصیه میکرد مریدان بلافصل او اهل خلوت نیستند و صومعه و کرامات ندارند. از مشهورترین مریدانش در مصر تاج الدین بن عطاء الله ابوالعباس المرسی را میتوان نام برد. اغلب رؤسای فرق مذهبی اسلامی در شمال غربی افریقا خود راپیرو او میشمارند. شاذلی آثاری از خود بجا گذارده که بیشتر آنها از نوع حزب و ادعیه و اوراد و اذکار محسوبند و از آنجمله است: کتاب الاخوه، حزب البر، حزب البحر، الحزب الکبیر، حزب الطمس علی عیون العداء، حزب النصر، حزب اللطف، حزب الفتح معروف به حزب الانوار، صلاه الفتح و المغرب، ادعیۀ مختلف دیگر و وصیتی خطاب به مریدانش. (دائرۀ المعارف اسلامی ج 4) :
تمسک یحب الشادلی فانه
له طرق التسلیک فی السر و الجهر
ابوالحسن السامی علی اهل عصره
کراماته جلت عن العدّ و الحصر.
###
تمسک بحب الشادلی فتلق ما
تروم و حقق ذاالمناط و حصلا
توسل به فی کل حال تریده
فما خاب من یأتی به متوسلا.
(از تاج العروس ذیل ش دل)
داود بن عمر بن ابراهیم شاذلی اسکندری از اکابر فقهای مالکیه بوده و اصول تصوف را نیز از شیخ تاج الدین بن عطأالله فرا گرفته. از اوست است: مختصر تلقین قاضی عبدالوهاب و مختصر الجمل زجاجی. وی به سال 733 ه. ق. در اسکندریه درگذشت. (از ریحانه الادب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شانلی
تصویر شانلی
(پسرانه)
پرافتخار، مشهور، شایان تحسین، دارای اعتبار و مقام و منزلت، شان (عربی) + لی (ترکی)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شایلی
تصویر شایلی
(دخترانه)
بی همتا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادلی
تصویر شادلی
(پسرانه)
نام چندتن از بزرگان عرب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شاذلیه
تصویر شاذلیه
فرقه ای از صوفیه، پیرو ابوالحسن علی بن عبداله شاذلی (۵۹۱ ی ۶۵۶ هجری قمری) بوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شالی
تصویر شالی
شلتوک، برنجی که هنوز آن را از پوست در نیاورده باشند، برنج نکوبیده ای که دارای پوستۀ نازک گندمی رنگ است، چلتوک
فرهنگ فارسی عمید
منسوب به شال و آن قریه ای است از قرای بلخ، (انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(یَ یِ ذَ یَ)
این زاویه در 1290 هجری قمری در قنوات دمشق برای پیروان طریقۀ شاذلیه ساخته شد و هم اکنون نیز حفلات ذکر در آن تشکیل میگردد. (از خطط الشام ج 6 ص 143). رجوع به زاویه شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن وفا. علی بن محمد بن محمد بن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی، مشهور به ابن وفا و مکنّی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی (ابن محمد بن محمدبن...) شود
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ذِ)
ابن عمر بن ابراهیم قرشی صوفی شاذلی. وی متصوف و از اهالی یمن بود. درسال 755 هجری قمری در قرشیهالسفلی واقع در وادی رمع از نواحی زبید متولد شد. سپس مدتی در قدس بسر برد و آنگاه به مصر رفت و به طریقۀ شاذلیه در تصوف پیوست وبه یمن بازگشت. و شهرهای ایران و حبشه را نیز سیاحت کرد و در بازگشت به موطن خویش در ’مخا’ مسکن گزید ودر آنجا خانه هایی برای خود و برای مهمانان خویش بساخت و در سال 828 هجری قمری در همان شهر درگذشت. ’باب شاذلی’ در این شهر به وی منسوب است. (از اعلام زرکلی از نزههالجلیس ج 2 ص 163 و الضوء اللامع ج 5 ص 263)
ابن عمر قرشی شاذلی. مکنی به ابوالحسن. او راست: المنامات، که خوابهای مشایخ را در آن جمعآوری کرده است. (از کشف الظنون حاجی خلیفه ص 1845)
ابن محمد بن محمد بن محمد بن خلف بن جبریل منوفی مصری شاذلی. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی منوفی شود
ابن عبدالله بن عبدالجبار شاذلی ضریر. ملقب به نورالدین و مکنی به ابوالحسن. رجوع به شاذلی و علی بن عبدالله بن... شود
ابن محمد بن محمد بن وفا قرشی انصاری سکندری شاذلی مالکی. مشهور به ابن وفا و مکنی به ابوالحسن. رجوع به علی قرشی شود
ابن عبدالقادر بن عبدالرحمان بن علی بن علی بن علی بن امین علوی اندلسی جزائری مالکی شاذلی. رجوع به علی اندلسی شود
لغت نامه دهخدا
(عَ)
ابن عبدالله بن عبدالجبار شاذلی ضریر، مکنّی به ابوالحسن و ملقّب به نورالدین. پیشوای فرقۀشاذلیه. رجوع به شاذلی و مآخذ ذیل شود: معجم المؤلفین ج 7 ص 137. طبقات الاولیاء ابن ملفن ص 35. الوافی صفدی ج 12 ص 92. فهرس المؤلفین بالظاهریه. لواقح الانوار فی طبقات الاخبار شعرانی ج 2 ص 5. کشف الظنون حاجی خلیفه ص 404و سایر صفحات. جامعالکرامات حسن کوهن ص 15. مناقب ابی الحسن الشاذلی، تألیف محمد فاسی. ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 559 و ج 2 ص 17. ابوالحسن الشاذلی تألیف علی سالم عمار. هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 709. الاعلام زرکلی چ 2 ج 5 ص 120. نکت الهمیان ص 213. نورالابصار ص 234
لغت نامه دهخدا
ابن عمر شاذلی. او راست: رسالۀ زرقاله الکازی
لغت نامه دهخدا
ابن عمر شاذلی مکنی به ابوسلیمان. نزیل اسکندریه. متوفی به سال 732 هجری قمری او راست: الرساله المرضیه فی شرح دعاء الشاذلیه. و شرح تلقین قاضی عبدالوهاب بن علی بغدادی
لغت نامه دهخدا
(وو دُشْشا ذِ)
الاسکندری یا نزیل اسکندریه مکنی به ابوسلیمان. او راست: الرساله المرضیه فی شرح دعاء الشاذلیه. و رجوع به داود بن عمر بن ابراهیم الشاذلی و نیز رجوع به داودالاسکندری در روضات الجنات ص 276 شود
لغت نامه دهخدا
ابن عمر بن ابراهیم الشاذلی الاسکندری از ائمۀ راسخین است. و بر مذهب مالک تفقه کرد و فنون بسیار حاصل آمدش. تصانیف بسیاردارد. از تاج الدین بن عطا اخذ طریق تصوف کرد و صحبت او داشته است. در معانی و بیان نیز کتابی دارد. 733 هجری قمری در اسکندریه درگذشت. (روضات الجنات ص 276)
لغت نامه دهخدا
شالی زار را گویند که برنج زار باشد، (برهان قاطع) (آنندراج)، در مازندران زراعت برنج را شالی گویند، (فرهنگ نظام)، دانۀ برنج که در پوست باشد و نام دیگرش شلتوک است، (فرهنگ نظام) (آنندراج) (ناظم الاطباء)، برنج از پوست بیرون نیامده و آن را شلتوک گفته اند، (انجمن آرا)، در سانسکریت شالی بمعنی برنج و غلات مشابه آن است، (حاشیۀ برهان چ معین) :
شالی سرتیز ندانم که چیست
کاب گذشتش ز سر آنگاه زیست،
امیرخسرو
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ دِ مَ)
ابن محمد دمشقی شاذلی حنفی (درویش...). نقیب رمایه (تیراندازی) در دمشق بود وبه سال 1130 هجری قمری درگذشت. او راست: مفتاح کنز درالنظام فی اصول الرمایه و تعلیم الغلام. (از معجم المؤلفین بنقل از هدیهالعارفین بغدادی ج 1 ص 766. تاریخ آداب اللغهالعربیۀ جرجی زیدان ج 3 ص 339). صاحب معجم المؤلفین (ج 7 ص 91) درگذشت این شخص را از قول صاحب ایضاح المکنون (ج 2 ص 527) سال 1226 هجری قمری آورده است
لغت نامه دهخدا
ابن ایوب به مروان، جد اعلای صلاح الدین ایوبی رئیس طایفۀ ایوبیان از طوایف کرد که بمناسب مقاتله با عیسویان و مدافعه از عالم اسلام شهرتی جهانگیر دارند، (از کرد و پیوستگی نژادی و تاریخ او ص 195) و رجوع به طبقات سلاطین اسلام شجرۀ مقابل ص 68 و ایوبیان و یوسف بن ایوب شاذی و صلاح الدین ایوبی شود
یوسف بن ایوب شاذی سلطان صلاح الدین ایوبی، رجوع به صلاح الدین ایوبی و منتهی الارب ذیل ’ش ذو’ و طبقات سلاطین اسلام شجرۀ مقابل ص 68 شود
لغت نامه دهخدا
(صُلْ لا)
شاصلاء. گیاهی است. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). صاصلی است. (فهرست مخزن الادویه). و آن گیاهی است. (تاج العروس). شوصل. شفصل. (تاج العروس). رجوع به شاصلاء شود
لغت نامه دهخدا
مرکز کمون ئن از آروندیسمان شاتو - تیری، واقع در ساحل رودمارن، دارای 1650 تن جمعیت است، معادن سنگ گچ و سنگ آهک دارد
لغت نامه دهخدا
(ذَ لَ)
شادله. دیهی است به مغرب. (منتهی الارب). به نوشتۀ شعرانی دیهی از افریقیه. (ریحانه الادب). از محال تونس. (شدالازار چ قزوینی، حاشیۀ ص 474). رجوع به شادله شود
لغت نامه دهخدا
(دِ)
سیدالقطب الامام علی الادریسی الشادلی، مکنی به ابوالحسن استاد فرقۀ شاذلیه. رجوع به شاذلی و شاذلیه شود
لغت نامه دهخدا
(دِ لی / لی ی)
منسوب است به قریۀ شادله. رجوع به شادله و شاذلی شود
لغت نامه دهخدا
(ذِ لی یَ)
در اطراف تهران، تاجریزی. پیچ
لغت نامه دهخدا
تصویری از شالی
تصویر شالی
شلتوک، برنجی که هنوز از پوست در نیامده باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شالی
تصویر شالی
برنجی که هنوز پوستش کنده نشده
فرهنگ فارسی معین
چلتوک، شلتوک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شالی، نوعی زبان قراردادی منطقه ی شمال استبرای تبدیل هر کلمه.، گوسفند قهوه ای رنگ، شالی، شلتوک
فرهنگ گویش مازندرانی