جدول جو
جدول جو

معنی شادوان - جستجوی لغت در جدول جو

شادوان
پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده، شاروان، شادربان
تصویری از شادوان
تصویر شادوان
فرهنگ فارسی عمید
شادوان
(دُ)
شادروان. (فرهنگ شعوری) :
یکی خسروی شادوان گونه گون
درازیش میدان اسبی فزون.
حکیم اسدی (از انجمن آرای ناصری).
رجوع به شادروان شود
لغت نامه دهخدا
شادوان
(دَ)
سادوان نیز آمده. یاقوت حموی ذیل شاذوان آورده: کوهی است در جنوب سمرقند و در آن روستا و قریه هایی است و در سمرقند روستایی خوش آب و هوای تر و از حیث محصولات کشاورزی و میوه ها بهتر از آن وجود ندارد و مردم آن تندرست ترین و خوش آب و رنگ ترین مردم بشمارند. درازنای این روستا ده فرسخ و بلکه بیشتر است و کوه آن نزدیکترین کوهها به سمرقند است. (المعجم البلدان). و رجوع به شاذوان شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شادمان
تصویر شادمان
(پسرانه)
خوشحال، مسرور، نام برادر شیرویه، پسر خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادکان
تصویر شادکان
(پسرانه)
کامیاب، کامروا، خوشحال، شادمان، نام برادر فریدون پادشاه پیشدادی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
شاد و خوشحال، خوش و خرم، با شادی و خوشحالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادروان
تصویر شادروان
پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده، شادوان، شاروان، شادربان، برای مثال برو ببین که چه زیبا کشیده دست بهار / ز گونه گونه در اطراف باغ شادروان (کمال الدین اسماعیل - ۷۷) پیشگاه کاخ و بارگاه، فرش و بساط گران مایه،
سد و بندی که بر رود و نهر می بندند، منبع آب که دارای حوض و فواره باشد
شادروان مروارید: در موسیقی از الحان سی گانۀ باربد، برای مثال چو شادروان مروارید گفتی / لبش گفتی که مروارید سفتی (نظامی۱۴ - ۱۷۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاروان
تصویر شاروان
پردۀ بزرگی که در قدیم جلو بارگاه سلاطین می کشیدند، سراپرده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شادروان
تصویر شادروان
صفتی احترام آمیز برای درگذشته، مرحوم، ویژگی آنکه روحش شاد باشد
فرهنگ فارسی عمید
سراپرده که در قدیم پیش در خانه و ایوان پادشاهان و امیران میکشیدند، خیمه چادر، پرده بزرگ مانند پامیانه، سایبان، فرش منقش بساط گرانمایه، زیر کنگره های عمارت و سردر خانه، لحنی از الحان باربدی، سدی که بر رود و نهر بندند: شادروان شوشتر، فواره (باین معنی در عربی و ترکی مستعمل است)، اصل بنیاد اساس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادروان
تصویر شادروان
با روح شاد و شاد دل، خدا بیامرز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
خوشوقت، خرم، شادمنش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
((نِ))
شاد، شادان، خوشحال، از روی شادی با خوشحالی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادروان
تصویر شادروان
((رَ))
مرحوم، آمرزیده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادروان
تصویر شادروان
((دُ یا دَ رْ))
چادر، سراپرده بزرگ، فرش گران بها، شاه نشین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شادروان
تصویر شادروان
مرحوم، مرحومه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
مسرور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
Jovial, Jubilant
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
jovial, jubilant
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
joviaal, jubelend
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
neşeli, coşkulu
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
陽気な , 喜ばしい
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
עליז
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
유쾌한 , 기쁜
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
riang, gembira
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
प्रसन्न
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
жизнерадостный , ликующий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
jovial, jubelnd
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
jovial, jubiloso
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
gioviale, giubilante
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
jovial, jubilante
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
欢乐的 , 欢欣的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
wesoły, radosny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
жвавий , радісний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شادمان
تصویر شادمان
furaha
دیکشنری فارسی به سواحیلی