جدول جو
جدول جو

معنی شابسه - جستجوی لغت در جدول جو

شابسه(بَ سَ)
ازقرای مرو و در دو فرسنگی آن است. (معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(بَ سَ / سِ)
چراگاه پر آب و علف را گویند. (برهان) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری) (انجمن آرا). چراگاه سبز و خرم، مرتع. رجوع به چراگاه شود
لغت نامه دهخدا
(مِ سَ)
مؤنث شامس بمعنی آفتاب گیریا آفتاب دار: ابن بیطار در ذیل انثلیس گوید و ینبت (انثلیس) فی اماکن سبخه شامسه. (ابن بیطار ج 1 ص 58)، آن زن که نظری بمرد نکند و مرد را بطمع در خود برنینگیزد. ج، شموس. (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ)
ارنبه کابسه، نوک بینی بر لب فرودآمده. (منتهی الارب). المقبله علی الشفه العلیا. (اقرب الموارد) (قطر المحیط)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ)
مؤنث یابس. خشک. ج، یابسات.
- اطعمه یابسه، غذاهای یابس. صاحب عقدالفرید آرد: آن که رطوبت بر بدن او چیره بود به اطعمه یابسه نیازمند باشد و آنها عبارتند از عدس و چغندر و پشت (سویق) و هر غذایی که برشته و پخته و بریان شود و... (عقدالفرید ج 8 ص 34)
لغت نامه دهخدا
(بِ سَ)
جزیره ای است در دریای مدیترانه در نزدیکی اسپانیا. و رجوع به نخبهالدهر دمشقی ص 141 و الحلل السندسیه ج 1 ص 271 ج 2 ص 145 و تاج العروس و قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(شابْ بَ)
زن جوان. ج، شواب و شوائب. (مهذب الاسماء). زن جوان. ج، شواب. (منتهی الارب). ج، شابات، شواب، شبائب. (اقرب الموارد). زن جوان از سیزده تا سی سالگی. (فرائد الدریه). (اقرب الموارد از جامع الرموز) و در مورد آتش افروخته شابه را نمیتوان نسبت آورد و صحیح مشبوبه است. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ)
کوهی است در نجد و بعضی گفته اند در حجاز در دیار غطفان بین سلیله و ربذه و برخی گفته اند در مقابل شعیبه است. (معجم البلدان) :
ترکت ابن هبار لدی الباب مسنداً
و اصبح دونی شابه فأرومها
بسیف امری لااخبر الناس ما اسمه
و ان حقرت نفسی الی همومها.
قتال الکلابی (ازمعجم البلدان).
قوارض هضب شابه عن یسار
و عن ایمانها بالمحو قور.
کثیر (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از تابسه
تصویر تابسه
چراگاه پر آب و علف، سبز و خرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شابه
تصویر شابه
مونث شاب برنا دختر
فرهنگ لغت هوشیار
چند لحظه پیش
فرهنگ گویش مازندرانی