شاه باز، نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگال های قوی و پرهای زرد، خرمایی یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت می کنند، باز سفید و بزرگ
شاه باز، نوعی پرندۀ شکاری از تیرۀ باز با منقار و چنگال های قوی و پرهای زرد، خرمایی یا سفید که آن را برای شکار کردن پرندگان تربیت می کنند، باز سفید و بزرگ
خوش باش، احسنت، آفرین، برای مثال گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱ - ۹۰۱)، پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر می دهند یا بر سر عروس و داماد نثار می کنند
خوش باش، احسنت، آفرین، برای مِثال گفت شاباش و بدادش خلعتی / گوهر از وی بستد آن شاه و فتی (مولوی۱ - ۹۰۱)، پولی که در مجلس جشن و شادمانی به نوازنده و بازیگر می دهند یا بر سر عروس و داماد نثار می کنند
شهباز، بازی باشد سفید و بزرگ و پادشاهان با آن شکار کنند و آن را بترکی طوغان خوانند، (برهان قاطع)، باز سفید بزرگ که پادشاهان با آن شکار میکردند، (فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (آنندراج)، باز سپید، (شرفنامۀ منیری)، شنغار، شنقار، (برهان)، این پرنده برنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفیدفام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفیدرنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر غالباًبنام طرلان و قوش و باز نامند، این پرنده جزو شکاریان زردچشم است و اندامی بسیار زیبا دارد، پنجه و منقارش پرقدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است، محل زندگی شاهباز بیشتر در دشتهای سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت میکنند و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد میشوند و اواسط اسفند ماه بموطن اصلی خود مراجعت میکنند محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است، (از فرهنگ فارسی معین)، شهباز، تیقون، توغان، طرلان، باز سفید: چو شیری که برباید از جای گاو و یا شاهبازی به رزم چکاو، فردوسی، شاهباز کلاه گمشده را در زمستان قبا فرستادی، خاقانی، فرخ آن شاهباز کز پی صید ساعد شه مقام او زیبد، خاقانی، هر که او شاهباز این سر نیست زین طریقت جهنده چون یوز است، عطار، آن شاهباز را دل سعدی نشیمن است، سعدی، هیهات که چون تو شاهبازی تشریف دهد بر آستانم، سعدی، نکنم رغبت دنیا که متاعیست قلیل شاهبازان بگه صید نگیرند مگس، ابن یمین، که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است، حافظ، رجوع به باز شود، نجیب و سخی، شاهوار، (ناظم الاطباء)، اما این معنی در جای دیگر نیامده است، به مجاز شخص بلندپرواز و بلندنظر و با علو همت باشد: شاهبازم هوا گرفته بلی کز کمین بلا گریخته ام، خاقانی، هیهات که چون تو شاهبازی تشریف دهد بر آستانم، سعدی، نکنم رغبت دنیا که متاعیست قلیل شاهبازان بگه صید نگیرند مگس، ابن یمین، که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است، حافظ، چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند شاهبازان طریقت بمقام مگسی، حافظ
شهباز، بازی باشد سفید و بزرگ و پادشاهان با آن شکار کنند و آن را بترکی طوغان خوانند، (برهان قاطع)، باز سفید بزرگ که پادشاهان با آن شکار میکردند، (فرهنگ نظام) (انجمن آرا) (آنندراج)، باز سپید، (شرفنامۀ منیری)، شنغار، شنقار، (برهان)، این پرنده برنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفیدفام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفیدرنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر غالباًبنام طرلان و قوش و باز نامند، این پرنده جزو شکاریان زردچشم است و اندامی بسیار زیبا دارد، پنجه و منقارش پرقدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است، محل زندگی شاهباز بیشتر در دشتهای سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت میکنند و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد میشوند و اواسط اسفند ماه بموطن اصلی خود مراجعت میکنند محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است، (از فرهنگ فارسی معین)، شهباز، تیقون، توغان، طرلان، باز سفید: چو شیری که برباید از جای گاو و یا شاهبازی به رزم چکاو، فردوسی، شاهباز کلاه گمشده را در زمستان قبا فرستادی، خاقانی، فرخ آن شاهباز کز پی صید ساعد شه مقام او زیبد، خاقانی، هر که او شاهباز این سر نیست زین طریقت جهنده چون یوز است، عطار، آن شاهباز را دل سعدی نشیمن است، سعدی، هیهات که چون تو شاهبازی تشریف دهد بر آستانم، سعدی، نکنم رغبت دنیا که متاعیست قلیل شاهبازان بگه صید نگیرند مگس، ابن یمین، که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است، حافظ، رجوع به باز شود، نجیب و سخی، شاهوار، (ناظم الاطباء)، اما این معنی در جای دیگر نیامده است، به مجاز شخص بلندپرواز و بلندنظر و با علو همت باشد: شاهبازم هوا گرفته بلی کز کمین بلا گریخته ام، خاقانی، هیهات که چون تو شاهبازی تشریف دهد بر آستانم، سعدی، نکنم رغبت دنیا که متاعیست قلیل شاهبازان بگه صید نگیرند مگس، ابن یمین، که ای بلندنظر شاهباز سدره نشین نشیمن تو نه این کنج محنت آباد است، حافظ، چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند شاهبازان طریقت بمقام مگسی، حافظ
مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) : خرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو به زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز. ناصرخسرو. نظام دین شه میزانیان که بر شاهان خجسته فال تر است از همای و از شهباز. سوزنی. اگر شهباز بگریزد چو سیمرغ ز روی رشک معذور است ازیرا. خاقانی. شهباز سخن به دولت تو منقار برید نوپران را. خاقانی. شهبازم ارچه بسته زبانم بگاه صید گرد از هزار بلبل گویا برآورم. خاقانی. از آنگاه که باز شهباز صبح از نشیمن افق پروازکرد تا غراب ظلمت بال بگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273). شهباز آفتاب چنگ در پردۀ غربیب غراب آویخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355). گرچه شهباز معرفت بودم ریختم بال و پر چه میطلبی. عطار. سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دست آورده ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را. سعدی. که شهباز من صید دام تو شد مرا بود دولت بنام تو شد. سعدی. کار خرد ضربت این ساز نیست صید ملخ شیوۀ شهباز نیست. خواجو. شهباز دست پادشهم این چه حالت است کز یاد برده اند هوای نشیمنم. حافظ. مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کند شهبازم. حافظ. شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند. حافظ. - شهباز بیضا، شهباز سپید: کعبه را باشد کبوتر در حرم در حرم شهبازبیضا دیده ام. خاقانی. ، جوانمرد پاک نژاد اصیل، جوان باشرافت، سپاهی بهادر و دلیر. (ناظم الاطباء)
مخفف شاهباز. جانوری است شکاری که به جثه از باز بزرگتر و به گیرائی کمتر میباشد و باز بزرگ را نیز گویند. (برهان) (فرهنگ جهانگیری) : خِرد است آنکه ترا بنده شدستند بدو به زمین شیر و پلنگ و به هوا بر شهباز. ناصرخسرو. نظام دین شه میزانیان که بر شاهان خجسته فال تر است از همای و از شهباز. سوزنی. اگر شهباز بگریزد چو سیمرغ ز روی رشک معذور است ازیرا. خاقانی. شهباز سخن به دولت تو منقار برید نوپران را. خاقانی. شهبازم ارچه بسته زبانم بگاه صید گرد از هزار بلبل گویا برآورم. خاقانی. از آنگاه که باز شهباز صبح از نشیمن افق پروازکرد تا غراب ظلمت بال بگشاد. (ترجمه تاریخ یمینی ص 273). شهباز آفتاب چنگ در پردۀ غِربیب غراب آویخت. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355). گرچه شهباز معرفت بودم ریختم بال و پر چه میطلبی. عطار. سعدی تو مرغ زیرکی خوبت به دست آورده ام مشکل به دست آرد کسی مانند تو شهباز را. سعدی. که شهباز من صید دام تو شد مرا بود دولت بنام تو شد. سعدی. کار خرد ضربت این ساز نیست صید ملخ شیوۀ شهباز نیست. خواجو. شهباز دست پادشهم این چه حالت است کز یاد برده اند هوای نشیمنم. حافظ. مرغ سان از قفس خاک هوایی گشتم به هوایی که مگر صید کند شهبازم. حافظ. شهپر زاغ و زغن زیبای صید و قید نیست این کرامت همره شهباز و شاهین کرده اند. حافظ. - شهباز بیضا، شهباز سپید: کعبه را باشد کبوتر در حرم در حرم شهبازبیضا دیده ام. خاقانی. ، جوانمرد پاک نژاد اصیل، جوان باشرافت، سپاهی بهادر و دلیر. (ناظم الاطباء)
فرانسوا ژوزف، مصرشناس فرانسوی که در سال 1817 میلادی تولد یافت و در سال 1882 میلادی در ورسای درگذشت، ابتدا بازرگانی پیشه کرد، در سال 1852 با خواندن مقالات نستور لوت شوق مصرشناسی در او برانگیخته شد، از سال 1855با انتشار دو مقالۀ کوتاه در ’خاطرات انجمن تاریخ و باستان شناسی شالون - سور - سون’ کار خود را آغاز کرد، از آن پس آثار متعددی منتشر ساخت و بزودی با برجسته ترین باستانشناسان فرانسوی و خارجی ارتباط یافت، در سال 1837 دعوت شد که به جانشینی ا، دو روژه متوفی کرسی زبان و باستان شناسی مصر را در کولژ دو فرانس اشغال کند، لیکن وی از ترک گفتن شهر شالون - سور سون سر باززد، در اواخر سال 1877 بر اثر ابتلای به بیماری ناگزیر از کار دست کشید و به ورسای نزد یکی از دخترانش آمد و تا پایان عمر در همانجا بسر برد، شابا یکی از پرکارترین و پراثرترین استادان مصرشناسی بشمار است و رموز بسیاری از پاپیروسها و کتیبه های حاوی متونی به خط هیرو گلیف و تندنویسی هیروگلیف را در آثار متعدد خود کشف کرده است، در بررسی تاریخ باستان بر اساس منابع مصری و تاریخ سلسله های باستانی مصر و مقیاسات و پول مصریان و در زمینۀ مطالعات ما قبل تاریخی تألیفات مهمی دارد
فرانسوا ژوزف، مصرشناس فرانسوی که در سال 1817 میلادی تولد یافت و در سال 1882 میلادی در ورسای درگذشت، ابتدا بازرگانی پیشه کرد، در سال 1852 با خواندن مقالات نستور لوت شوق مصرشناسی در او برانگیخته شد، از سال 1855با انتشار دو مقالۀ کوتاه در ’خاطرات انجمن تاریخ و باستان شناسی شالون - سور - سون’ کار خود را آغاز کرد، از آن پس آثار متعددی منتشر ساخت و بزودی با برجسته ترین باستانشناسان فرانسوی و خارجی ارتباط یافت، در سال 1837 دعوت شد که به جانشینی اِ، دو روژه متوفی کرسی زبان و باستان شناسی مصر را در کولژ دو فرانس اشغال کند، لیکن وی از ترک گفتن شهر شالون - سور سون سر باززد، در اواخر سال 1877 بر اثر ابتلای به بیماری ناگزیر از کار دست کشید و به ورسای نزد یکی از دخترانش آمد و تا پایان عمر در همانجا بسر برد، شابا یکی از پرکارترین و پراثرترین استادان مصرشناسی بشمار است و رموز بسیاری از پاپیروسها و کتیبه های حاوی متونی به خط هیرو گلیف و تندنویسی هیروگلیف را در آثار متعدد خود کشف کرده است، در بررسی تاریخ باستان بر اساس منابع مصری و تاریخ سلسله های باستانی مصر و مقیاسات و پول مصریان و در زمینۀ مطالعات ما قبل تاریخی تألیفات مهمی دارد
مخفف شاد باش، (برهان)، کلمه تحسین باشد، (برهان)، آفرین، احسنت، طوبی لک، دعای خیر و تحیّت: گر سیم دهی هزار احسنت ور زر بخشی هزار شاباش، سوزنی، در جهان این مدح و شاباش و زهی ز اختیار است و حفاظ و آگهی، (مثنوی)، گفت شاباش و بدادش خلعتی گوهر از وی بستد آن شاه فتی، (مثنوی)، موی را نادیده میکرد آن لطیف شیر را شاباش میگفت آن ظریف، (مثنوی)، شاباش زهی یارو شاخ گل بی خارو، مولوی (از انجمن آرای ناصری)، و طفل را شاباش و تحسین کندکه زهی پهلوان که توئی، (بهاءالدین ولد)، فبکی ابوالفتح بکاء شدیداً ثم قال شاباش یا ابت شاباش اکثر لی من هذا الجیش، (از دزی ج 1 ص 714)، زری را نیز گویندکه نثار کنند و به مطربان و رقاصان و بازندگان دهند، (برهان)، (مخفف شادباش یا شاه باش) نثار: شاباش کردن بر داماد یا عروس، دینار، درم و شکر بر او نثار کردن: به تحسین مستان کیوان کلاه به شاباشهای زر مهر و ماه، طغرا (از آنندراج)، کدامی سرو از یاد گل اندامی برقص آمد که همچون غنچه ای مشت ازپی شاباش پرزرشد، ملاتشبیهی (از آنندراج)، کشد زهره از گوش بی اختیار بشاباش رقاصیش گوشوار، ظهوری (از آنندراج) (فرهنگ نظام)، چین بر ابرو زد گمان ناز یار جان و دل شاباش و پا انداز یار، سلطانعلی بیگ رهی (از آنندراج)، ، نیاز و پیشکش و هدیه، (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ نظام) : خواهر گزری کرد تکلف به برادر مادر دو طبق کوفته شاباش پسر کرد، شفائی (از آنندراج)، در دهات یزد رسم است که در عروسی، دوستان داماد به او پولی، چیزی هدیه میدهند و بعد از هدیۀ هر شخص، اهل محفل به هدیه دهنده میگویند: شاباش، گویا رسم مذکور در عصر صفوی در ایران عام بوده و مجازاً بمعنی مطلق هدیه وبخشش هم استعمال میشده که در اشعار شعرای آن عصر هست، (فرهنگ نظام)
مخفف شاد باش، (برهان)، کلمه تحسین باشد، (برهان)، آفرین، احسنت، طوبی لک، دعای خیر و تحیّت: گر سیم دهی هزار احسنت ور زر بخشی هزار شاباش، سوزنی، در جهان این مدح و شاباش و زهی ز اختیار است و حفاظ و آگهی، (مثنوی)، گفت شاباش و بدادش خلعتی گوهر از وی بستد آن شاه فتی، (مثنوی)، موی را نادیده میکرد آن لطیف شیر را شاباش میگفت آن ظریف، (مثنوی)، شاباش زهی یارو شاخ گل بی خارو، مولوی (از انجمن آرای ناصری)، و طفل را شاباش و تحسین کندکه زهی پهلوان که توئی، (بهاءالدین ولد)، فبکی ابوالفتح بکاء شدیداً ثم قال شاباش یا ابت شاباش اکثر لی من هذا الجیش، (از دزی ج 1 ص 714)، زری را نیز گویندکه نثار کنند و به مطربان و رقاصان و بازندگان دهند، (برهان)، (مخفف شادباش یا شاه باش) نثار: شاباش کردن بر داماد یا عروس، دینار، درم و شکر بر او نثار کردن: به تحسین مستان کیوان کلاه به شاباشهای زر مهر و ماه، طغرا (از آنندراج)، کدامی سرو از یاد گل اندامی برقص آمد که همچون غنچه ای مشت ازپی شاباش پرزرشد، ملاتشبیهی (از آنندراج)، کشد زهره از گوش بی اختیار بشاباش رقاصیش گوشوار، ظهوری (از آنندراج) (فرهنگ نظام)، چین بر ابرو زد گمان ناز یار جان و دل شاباش و پا انداز یار، سلطانعلی بیگ رهی (از آنندراج)، ، نیاز و پیشکش و هدیه، (غیاث) (آنندراج) (فرهنگ نظام) : خواهر گزری کرد تکلف به برادر مادر دو طبق کوفته شاباش پسر کرد، شفائی (از آنندراج)، در دهات یزد رسم است که در عروسی، دوستان داماد به او پولی، چیزی هدیه میدهند و بعد از هدیۀ هر شخص، اهل محفل به هدیه دهنده میگویند: شاباش، گویا رسم مذکور در عصر صفوی در ایران عام بوده و مجازاً بمعنی مطلق هدیه وبخشش هم استعمال میشده که در اشعار شعرای آن عصر هست، (فرهنگ نظام)
پارسی تازی گشته شاهباز شهباز ازمرغان شکاری گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید
پارسی تازی گشته شاهباز شهباز ازمرغان شکاری گونه ای باز که به رنگهای زرد خرمایی یا خرمایی تیره و سفید فام دیده میشود ولی بیشتر نوع سفید رنگ آن را بدین نام خوانند و رنگهای دیگر را غالبا بنام طرلان و قوش و باز نامند. این پرنده جزو شکاریان زرد چشم و اندامی بسیار شکیل و زیبا دارد. پنجه و منقارش پر قدرت و قوی است و چون به آسانی اهلی میشود جزو پرندگان شکاری مورد توجه شکارچیان است. محل زندگی شاهباز بیشتر در دشت های سیبری و قسمتهای شمالی چین و ترکستان است و در اواخر شهریور ماه مهاجرت کرده و دسته هایی از آن به کشور ما نیز وارد می شوند و اواسط اسفند ماه به موطن اصلی خود باز می گردند. محل استراحت و خوابگاه این پرنده بیشتر بر روی درختان متوسط القامه و شاخه های قوی و محکم است شهباز تیقون توغان طرلان باز فید