جدول جو
جدول جو

معنی سیگما - جستجوی لغت در جدول جو

سیگما
سگما، نام حرف ’س’در یونانی، نام حرف هیجدهم است از حروف یونانی و نمایندۀ ستاره های قدر هیجدهم، (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
سیگما
نمادی به شکل ن برای نشان دادن عمل جمع یا مجموع (واژه فرهنگستان)
تصویری از سیگما
تصویر سیگما
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سیما
تصویر سیما
(دخترانه)
صورت، رخ، چهره، صورت
فرهنگ نامهای ایرانی
نمایش سلسلۀ تصاویر مناظر و اشخاص و اشیا و حرکات هنرپیشگان بر روی پرده، محل نمایش فیلم بر روی پرده، هنر و صنعتی که به ساختن فیلم می پردازد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیما
تصویر سیما
روی، چهره، صورت، ناصیه، پیشانی، علامت، هیئت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سیما
تصویر سیما
خصوصاً، مخصوصاً، به ویژه، بالخصوص، لاسیّما، علی الخصوص، به خصوص، بیژه
فرهنگ فارسی عمید
(نِ)
ملخص ’سینماتوگراف’ و آن نمایش مناظر و اشیاء و اشخاص است بر روی پرده بوسیلۀ دستگاه مخصوص. (فرهنگ فارسی معین). فن و صنعت و هنر تهیه و نمایش سلسله تصاویری که بر نوارهای سلولوئیدی ضبط شده اند، بنحوی که در تماشاگر توهم حرکت ایجاد شود. اصطلاحاً عکسهایی را که در یک مرحله برمیدارند. اصول سینما، صنعت سینما از محصولات قرن بیستم است، ولی کارهای مقدماتی در این زمینه از سنوات بعد از سال 1875 میلادی سابقه دارد. از لحاظ فنی، سینما مبتنی برکیفیت ثبات تأثرات نوری است: در هر ثانیه 24 کادر، جداجدا از جلو دریچۀ تصویرافکن سینما میگذرد و بر پردۀ سینما که در برابر تصویرافکن قرار دارد می افتد، اما آنچه بچشم می آید تصویری است مداوم و منسجم و غالباً متحرک بدون اینکه جدایی کادرهای 24گانه در ثانیه در آن احساس شود. باید تاریخ اولیۀ سینما را از سال 1880 میلادی و تصویرافکنها جستجو کرد تا اینکه در سال 1893 دستگاهی که نوعی ’شهرفرنگ’ بود ببازار آمد و در سال 1894 برادران لومیر دستگاه فیلمبرداری و تصویرافکن نسبتاً کاملی ساختند. در سال 1916 میلادی فیلم هایی توسط د. و. گریفیث ساخته شد که انقلاب بزرگ در کار سینما را به وجود آورد. کار صحنه پردازی و مونتاژ بدست نابغۀ بزرگ روسی سینما س. میلادی آیزنشتاین به اوج اعتلارسید. در قرن اخیر پیشرفتهای عجیب و روشهای تازه درسینما به وجود آمده است که از جمله: سینما اسکوپ، سینراما، ویستاویژن و سوپرپاناویژن است که هر یک در مقام و طریقۀ خود اهمیت خاصی را دارا میباشند.
تاریخ سینما در ایران: تا آنجا که میدانیم در ایران نخستین بار در سال 1318 هجری قمریبه دستور مظفرالدین شاه قاجار، میرزا ابراهیم خان عکاسباشی یک دستگاه دوربین فیلمبرداری به ایران آورد که با آن برای شاه فیلمهای خصوصی میگرفت. مظفرالدین شاه طی نامه ای از میرزا ابراهیم خان حتی میخواهد که یک فیلم از شیرهای شاه و یک فیلم از صحنه های عزاداری ماه محرم بردارد، اما نخستین فیلم ایرانی که در ایران ببازار آمد دو فیلم صامت موسوم به آبی رابی و جوان بوالهوس بود که در سال 1311 هجری شمسی در تهران ساخته شد. نخستین فیلم ناطق به زبان فارسی فیلم معروف دختر لر بود که در سال 1312 هجری شمسی در بمبئی بدست ایرانیان ساخته شد. از سال 1326 هجری شمسی به بعد صدها فیلم فارسی ساخته شده است و به بازار آمده است. (از دائره المعارف فارسی) ، محل نمایش فیلم. (فرهنگ فارسی معین).
- سینمای صامت، سینمایی که در آن سخنان هنرپیشگان و اصوات دیگر بگوش نرسد. مقابل سینمای ناطق. (فرهنگ فارسی معین).
- سینمای ناطق،سینمایی که در آن سخنان هنرپیشگان و اصوات دیگر شنیده شود. مقابل سینمای صامت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نشان و علامتی که شناخته شود بدان خیر و شر، (غیاث اللغات) (آنندراج)، نشان، (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 60)، نشان، علامت، (منتهی الارب) :
اگر تو راست میگویی که فعل مرد و زن باشد
چرا شکل تو در صورت نه سیمای پدر دارد،
ناصرخسرو،
آسیه توفیق و سارا سیرت است
ساره را سیاره سیما دیده ام،
خاقانی،
مردی مصلح مینمایی و سیمای صیانت و سداد در ناصیۀ تو پیداست، (سندبادنامه ص 302)،
رخش سیمای کم رختی گرفته
مزاج نازکش سختی گرفته،
نظامی،
رخش سیمای عدل از دور میداد
جهانداری ز رویش نور میداد،
نظامی،
هر که سیمای راستان دارد
سر خدمت بر آستان دارد،
سعدی،
، قیافه، چهره، صورت:
گر اجزای جهان جمله نهی مایل بدان جزوی
که موقوفست همواره میان شکل مه سیما،
ناصرخسرو،
بر دعوی آنکه چون تویی نیست
سیمای تو میدهد گواهی،
سیدحسن غزنوی،
چون آینه نفاق نیارم که هر نفس
از سینه رنگ کینه به سیما برآورم،
خاقانی،
چو شیرین دید در سیمای شاپور
نشان آشنایی دادش از دور،
نظامی،
قضا را درآمد یکی خشک سال
که شد بدر سیمای مردم هلال،
سعدی،
من در اندیشه که بت یا مه نو یا ملک است
یا پری پیکر مهروی ملک سیما بود،
سعدی،
تیر ماهان برگ زرین کیمیای زر شود
وز نهیب دی حصار سیمگون سیما شود،
ناصرخسرو،
، مجازاً، به معنی پیشانی مستعمل است چرا که علامت خیر و شر در پیشانی مفهوم میشود، (غیاث) (آنندراج) :
حق چو سیما را معرف خوانده است
چشم عارف سوی سیما مانده است،
مولوی،
ز مهرش صبح می زد دم مرا شد صدق او روشن
که صدق اندرونی را توان دانست از سیما،
سلمان ساوجی
لغت نامه دهخدا
(قِ کَ دَ)
خاصه و خاص. (غیاث) (آنندراج). لاسیّما. مخصوصاً. علی الخصوص. بویژه
لغت نامه دهخدا
محل نمایش و مناظر و حرکات هنرپیشگان در روی پرده بوسیله دستگاه مخصوص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیما
تصویر سیما
نشان و علامت، روی، چهره
فرهنگ لغت هوشیار
((نِ))
ملخص سینماتو گراف و آن نمایش مناظر و اشیاء و اشخاص به روی پرده نمایش به وسیله دستگاه مخصوص است، محل نمایش فیلم، اسکوپ نمایش فیلم بر پرده پهن، تک سینمای کوچک که معمولاً در آن فیلم های هنری و معتبر نمایش داده می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیما
تصویر سیما
((اِ))
چهره، قیافه، علامت، هیئت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سیما
تصویر سیما
چهره، رخسار
فرهنگ واژه فارسی سره
چهر، چهره، رخ، رخسار، رو، روی، صورت، عارض، عذار، قیافه، علامت، نشان، هیئت
فرهنگ واژه مترادف متضاد